بحران چاقی در میان زنان ایرانی و نقش جنسیت در تشدید آن

در ایران، بیش از ۷۰ درصد زنان میانسال با چاقی یا اضافه‌وزن دست‌وپنجه نرم می‌کنند. اما پشت این عدد، واقعیتی تلخ پنهان است: محدودیت در فضاهای ورزشی، ترس از قضاوت و نبود اختیار بر بدن، چاقی را از یک مشکل جسمی به بحرانی جنسیتی بدل کرده است.

نسیم احمدی

کرماشان- یکی از بحران‌های خاموشی که سال‌هاست گریبان‌گیر زنان ایرانی شده و کمتر مورد توجه قرار گرفته، مسئله چاقی و اضافه وزن است. در دهه‌های اخیر، تحت تأثیر سیاست‌هایی که سبک زندگی زنان را محدود کرده‌اند، شمار زیادی از زنان با بیماری‌هایی از جمله چاقی مواجه شده‌اند.

بر اساس جدیدترین آمار رسمی وزارت بهداشت ایران، بیش از ۷۰ درصد زنان ایرانی در بازه سنی ۳۰ تا ۵۹ سال با چاقی یا اضافه‌وزن مواجه هستند. این آمار نشان می‌دهد که از هر ۱۰ زن ایرانی، ۷ نفر در زمینه حفظ وزن متناسب، با مشکل روبه‌رو است؛ مسئله‌ای که می‌تواند زمینه‌ساز بروز بسیاری از بیماری‌های جسمی و روانی دیگر در این زنان باشد.

دو عامل اصلی شکل‌گیری این بحران در میان زنان، تغذیه نامناسب و کمبود امکانات و زیرساخت‌های مناسب برای ورزش است. فضاهای شهری، پارک‌ها و مکان‌هایی که زنان بتوانند در آن‌ها فعالیت‌هایی مانند دویدن یا پیاده‌روی انجام دهند، اغلب به گونه‌ای طراحی شده‌اند که استفاده از آن‌ها برای زنان دشوار یا غیرممکن است. افزون بر این، بیشتر باشگاه‌های ورزشی تنها در نوبت صبح و معمولاً کمتر از پنج ساعت به زنان اختصاص داده می‌شوند؛ شرایطی که با توجه به اشتغال یا مسئولیت‌های خانه‌داری، امکان بهره‌برداری از آن را برای بسیاری از زنان محدود می‌کند.

فراتر از نبود زیرساخت‌های مناسب، فرهنگ غالب و در برخی موارد قوانین موجود نیز مانعی جدی در مسیر تلاش زنان برای حفظ سلامت و انجام فعالیت‌های ورزشی محسوب می‌شود.

منا.ر که با مشکل اضافه وزن مواجه است، می‌گوید: «برای من امکان رفتن به باشگاه وجود ندارد، چرا که به دلیل خانه‌داری و مراقبت از دو فرزند، نمی‌توانم در نوبت صبح به باشگاه بروم. در كرماشان نیز باشگاه‌هایی که در نوبت عصر به زنان اختصاص داده می‌شوند بسیار محدودند. به همین دلیل مدتی شب‌ها، زمانی که خیابان‌ها خلوت می‌شد، به دوچرخه‌سواری می‌پرداختم. متأسفانه گشت ارشاد به دلیل آنچه که هنجارشکنی و استفاده از پوشش تحریک‌کننده عنوان شد، مرا بازداشت کرد و دوچرخه‌ام را توقیف نمود. از آن زمان نه‌تنها ورزش را کنار گذاشتم، بلکه شوک و استرس ناشی از این اتفاق باعث افزایش وزن بیشترم شد و به‌کلی از تلاش برای کاهش وزن دست کشیدم.»

در کنار این محدودیت‌های قانونی، گاه شرع و فرهنگ حاکم که ریشه در مردسالاری دارد نیز زنان را از انجام برخی فعالیت‌های بدنی بازمی‌دارد.

یکی از ساده‌ترین و کم‌هزینه‌ترین فعالیت‌های بدنی برای زنان، پیاده‌روی و دویدن است؛ اما همین دو ورزش نیز به‌دلیل فضای فرهنگی موجود، انجام آن برای زنان با دشواری همراه است.

عزت اسلیمی(اسم مستعار)، زن ۴۷ ساله‌ای که مدتی برای کاهش وزن پیاده‌روی را انتخاب کرده بود، می‌گوید: «با چند زن دیگر از همسایه‌ها قرار گذاشتیم که هر شب برای کاهش وزن به پیاده‌روی برویم. اما مسیر پیاده‌روی‌مان پس از چند روز به محلی برای جولان موتورسواران جوان و متلک‌گویی آنان تبدیل شد. پس از مدتی، به‌دلیل ترس از انگشت‌نما شدن و آزارهای کلامی، ناچار شدیم این فعالیت را کنار بگذاریم.»

با توجه به تجربه‌های بیان‌شده از سوی این زنان، بحران چاقی در میان زنان ایرانی را نمی‌توان صرفاً نتیجه انتخاب‌های فردی یا سبک زندگی نادرست دانست. این بحران، حاصل مجموعه‌ای از ساختارهای اجتماعی، فرهنگی و قانونی زن‌ستیز است که موجب شده زنان بیش از مردان در معرض این معضل قرار گیرند؛ در واقع جنسیت در شکل‌گیری این مشکل نقشی اساسی داشته است.

سیاست‌گذاری‌های حاکمیتی که فضاهای شهری و اجتماعی را با محوریت منافع و آسایش مردان طراحی و مدیریت کرده‌، باعث شده‌ مردان کمتر با چنین چالش‌هایی مواجه شوند. بهره‌مندی بیشتر مردان از فضاهای عمومی زندگی، زنان را به حاشیه رانده و آنان را از حق برابر برای استفاده از این فضاها محروم کرده است.

 در شرایطی که ساختارهای حاکمیتی و فرهنگ غالب به‌عنوان مانعی جدی در مسیر زنان قرار گرفته‌اند، بسیاری از زنان زیر بار این محرومیت مضاعف، با مشکلات جسمی و روانی گسترده‌تری مواجه شده‌اند.

شیوا.س پزشک متخصص تغذیه در حوزه زنان می‌گوید: «در اغلب موارد، زنانی که برای درمان چاقی به مطب مراجعه می‌کنند، جز مصرف دارو توانایی انجام هیچ‌گونه فعالیت مکملی ندارند. آن‌ها به‌صراحت اعلام می‌کنند که به‌دلیل محدودیت‌های زندگی‌شان، امکان رفتن به سالن‌های ورزشی را ندارند. از سوی دیگر، فعالیت‌هایی مانند پیاده‌روی یا دویدن نیز برایشان کاملاً غیرممکن است. اما مسئله تنها به محدودیت‌های فعالیت بدنی ختم نمی‌شود؛ بسیاری از این زنان حتی در محیط خانه نیز امکان ورزش یا پیروی از رژیم غذایی مستقل را ندارند.»

مجموعه‌ای از این عوامل، همراه با نبود اختیار و آزادی زنان در تصمیم‌گیری برای سلامت جسمی خود، زمینه‌ساز شکل‌گیری بحران چاقی در میان زنان ایرانی شده است.

محدودیت‌های اعمال‌شده بر فعالیت‌های زنان، صرفاً به عدم امکان ورزش آزادانه در جامعه محدود نمی‌شود؛ بلکه بسیاری از زنان حتی در فضای خانه نیز از حق ورزش کردن و داشتن برنامه تغذیه‌ای مستقل محروم‌اند. 

در خانواده‌هایی که تصمیم‌گیری درباره‌ی امور روزمره تحت سلطه‌ی مردان قرار دارد، زنان اجازه انجام فعالیت‌هایی که با خواسته مردان خانواده مغایرت داشته باشد را ندارند. در میان مردانی که به باورهای مردسالارانه پایبندند، تلاش زنان برای ورزش و حفظ تناسب اندام نه به‌عنوان یک نیاز طبیعی و فردی، بلکه به‌عنوان تلاشی برای (دیده شدن‌) تلقی می‌شود. همین نگرش موجب می‌شود بسیاری از مردان مانع فعالیت‌های ورزشی زنان خانواده خود شوند.

تجربه‌ی سوری.ب، زنی از كرماشان که ورزش در خانه را به‌عنوان راهی برای کاهش وزن انتخاب کرده چنین است: «پس از سه زایمان، دچار اضافه وزن شدید شدم. با توجه به فرهنگ خانواده‌مان، اجازه ورزش در باشگاه یا حتی پیاده‌روی در فضای عمومی را نداشتم؛ بنابراین تصمیم گرفتم در خانه تمرین کنم. اما از همان روزهای نخست با تمسخر و تحقیر همسرم مواجه شدم. این رفتار به‌تدریج به تهمت و ممانعت از ادامه ورزش کشیده شد. همسرم معتقد بود این فعالیت‌ها تحت تأثیر شبکه‌های اجتماعی است و زن را از کنترل خارج می‌کند. او می‌گفت: تو مادر سه فرزند هستی و ازدواج کرده‌ای، دیگر نیازی نیست برای زیبایی بدنت تلاش کنی. در حالی که هدف من صرفاً دستیابی به سلامتی بود.»

تجربه‌ی (سوری) نشان می‌دهد که ورزش کردن توسط زنان، هنوز هم در بسیاری از خانواده‌ها به‌عنوان امری بی‌فایده یا حتی ممنوع تلقی می‌شود. این محدودیت‌ها تنها به فعالیت‌های ورزشی محدود نمی‌ماند؛ بلکه بسیاری از زنان حتی از داشتن تغذیه‌ای مستقل یا رعایت رژیم غذایی شخصی محروم‌اند.

منیره رضایی(اسم مستعار)، یکی از زنانی که پس از مواجهه با محدودیت‌های ورزشی تصمیم به رعایت رژیم غذایی گرفت، در این‌باره می‌گوید: «من حتی اجازه ندارم غذایی را مطابق میل خود بخورم. همسرم معتقد است تهیه‌ی غذای جداگانه از سفره‌ی خانواده باعث از بین رفتن برکت خانه می‌شود و فرزندانمان یاد می‌گیرند که هرکدام غذای خاص خود را طلب کنند. او می‌گوید رژیم غذایی من نوعی ناشکری از بدنم است و این کار گناه محسوب می‌شود. پس از یک هفته رعایت رژیم، مجبور شدم آن را کنار بگذارم. این در حالی است که همین مخالفت‌ها درباره‌ی ورزش من نیز وجود داشت.»

تجربه‌های این زنان نشان می‌دهد که مسئله‌ی چاقی در میان زنان ایرانی، اغلب ریشه در فرهنگ و قوانین اجتماعی دارد؛ قوانینی که حتی در تلاش زنان برای حفظ سلامتی نیز دخالت می‌کنند. در واقع، این بحران از کنترل‌گری ناشی از باورهای مردسالارانه سرچشمه می‌گیرد؛ باورهایی که می‌توانند بر فعالیت‌های بدنی زنان و حتی نوع تغذیه‌ی آن‌ها تأثیر بگذارند و قدرت تصمیم‌گیری زنان برای غذایی که می‌خورند و یا ورزشی که انجام می‌دهند را سلب کنند.