دستفروشان زن کرماشان، در ستیز با فقر

زنانی که در حاشیه‌های کرماشان، تلاش می‌کنند تا در دنیای پر از تبعیض و سرکوب به‌دنبال لقمه‌ای نان برای خانواده‌شان باشند. اما آیا این مبارزه تنها برای زنده ماندن است یا جرقه‌ای از تغییر در تاریک‌ترین گوشه‌های جامعه؟

نسيم احمدی

كرماشان- در نگاه اول شاید یک بوم نقاشی با هزاران رنگ به نظر بیاید که نقاش با پس زمینه ای خاکی رنگ سعی داشته نهایت هنر خود را به رخ بکشد؛ اما اگر عمیق تر نگاه کنیم متوجه می‌شویم که خالق این اثر زنی است که لباس های کهنه هزار رنگی را روی زمین گذاشته که شاید بتواند با فروش آنها قرص نانی بر سر سفره خانواده اش ببرد.

بسیاری از ما نگرشی واقعی از فقر نداریم و نمی توانیم تصور کنیم که در پایین ترین لایه های جامعه، فقر به چه شکل زندگی افراد را در قعر تاریک خود فرو برده است؛ فقر می‌تواند چاقویی به دست کسی بدهد تا قاتل شود، فقر می‌تواند وجدان و شرافت را نشانه بگیرد و حتی زنی را به تن فروشی وا دارد اما زنان بسیاری هستند که از راه دیگری به ستیز با فقر پرداخته اند و به جای تن دادن به هر آنچه که اجبار فشار اقتصادی باعث آن است ترجیح داده اند با سود کمی به دستفروشی روی بیاورند. این روزها پارک شرقی کرماشان نقطه طلوعی برای زنانی شده که برای گذران زندگی دستفروشی می‌کنند تا بتوانند با اندک سودی مخارج خود را تامین کنند. معمولا زنانی که برای دستفروشی به جمعه بازار می آیند سرمایه اولیه چندانی ندارند برای همین مجبورند لباس های دست دومی که تهیه کرده اند را به معرض فروش بگذارند و گاهی هم وسایل قدیمی که دارند را نیز در کنار این لباس ها بفروشند. روال کار به نظر ساده است اما شروع این شغل پیچیدگی های زیادی دارد. از آنجایی که هر روز فشار اقتصادی افراد زیادی را به دستفروشی وا می دارد بنابراین هر روز تعداد دستفروشان بیشتر می شود و یافتن جایی که بتوان در جمعه بازار کرماشان بساطی پهن کرد کار چندان راحتی نیست. زنان سال‌های سال در طول عمرشان به حاشیه رانده شده اند و حال در این محیط نیز مجبورند در حاشیه باشند. بسیاری از زنان دستفروش در پارک شرقی کرماشان مجبورند در حاشیه ترین قسمت این بازار موقت، جای کوچکی پیدا کنند تا بتوانند اندک وسایل خود را با کمترین سود بفروشند.

زنانی که در حاشیه این پارک دستفروشی می‌کنند می‌گویند که دستفروشان مرد با قدرت نمایی معمولا بهترین جاها را تصاحب می‌کنند و آنرا قلمرو خود می‌دانند و حتی اگر یک روز در محل همیشگی‌شان غایب باشند مردان دیگر اجازه نمی‌دهند زنان موقتا در آن جای خالی بساط خود را پهن کنند. این تنها چالش سر راه این زنان نیست.

 آمنه که دختری ٢۵ ساله است و به همراه مادرش به دستفروشی می‌آید می‌گوید: «سال‌هاست پدرم را از دست داده‌ام و مادرم معمولا جمعه‌ها در اینجا [منظور پارک شرقی کرماشان] بساط می‌کند و وسایلی که داریم را می فروشد. اوایل مادرم تنها می آمد اما بعد از مدتی چون زن تنهایی بود مردهای دستفروش دیگر به بهانه های مختلف مدام او را آزار می دادند برای همین من و برادرم که ۱۴ سال سن دارد تصمیم گرفتیم با مادرمان بیاییم که کسی فکر نکند تنهاست. عجیب است که مادرم با ۵٣ سال سن وقتی تنهاست مردهای دیگر به خود اجازه می دهند او را آزار دهند اما وقتی برادر ۱۴ ساله ام با اوست دیگر کسی جرئت ندارد مزاحمش شود؟ گویا جامعه مردانه ی ما فکر می‌کند که تنها بودن یک زن، تاییدیه برای مزاحمت اوست و اگر یک پسر حتی اگر ۱۴ ساله کنار او باشد هیچکس دیگر حق ندارد به او نزدیک شود.»

در جامعه ای که حاکمیت با مرد است، ویژگی های مختلف افراد جامعه اهمیت چندانی ندارد و فقط جنسیت است که قدرت، ضعف و بسیاری از ویژگی های دیگر را تعیین می‌کند و در بسیاری از مواقع زن بودن مهر تاییدی برای بسیاری از فشارها و ظلم های متعدد است؛ از این رو همواره شاهدیم که این زنان هستند که مورد تجاوز قرار می گیرند و بیشترین خشونت های خانگی مربوط به آزار و اذیت زنان است چرا که هر جا مرد به دنبال تثبیت و اعلام حضور قدرت و مردانگی اش است، زنان را اولین قربانی خود می‌داند.

سارا، یکی دیگر از این زنان دستفروش می‌گوید:«معمولا زنان بساط کوچکی پهن می‌کنند و شاید کل بساطشان یک متر هم نباشد چون مردها بیشتر جاها را قرق می‌کنند و نمی گذارند زنان بساطشان را گسترش دهند اما فقط این برای اذیت و آزار زنان کافی نیست. مامور شهرداری که بابت هر بساط پول می‌گیرید همیشه بابت بساط یک متری ما به همان اندازه که مردها پول می دهند پول می‌گیرید. مثلا اگر بابت بساط یک مرد که پنج متر بساط پهن کرده ۲۰ هزار تومن می‌گیرید از من که یک متر بساط دارم هم همان اندازه پول می‌گیرید و وقتی هم اعتراض می کنم می گوید اگر شکایتی داری تا کل بساطت را جمع کنم.»

مردان معمولا زنان را یک تهدید جدی برای قدرت و جایگاه خود می‌دانند و تصور اینکه یک زن با رسیدن به اندکی استقلال چقدر می‌تواند قدرتمند شود و کلیشه‌ها را زیر پا بگذارد همیشه مردان را دچار ترسی درونی می‌کند.

زنانی که معمولا دستفروشی می‌کنند و یا شغل‌های کاذب اینچنینی دارند، این اولین تجارب آنان از بودن در جامعه به عنوان یک زن شاغل است. این زنان برای نخستین بار است که در ازای فعالیتی که انجام می دهند دستمزدی کسب می‌کنند که می‌توانند برای آن تصمیم بگیرند، هر چند که استثناهایی هم وجود دارد اما بیشتر زنانی که به کار کردن روی می‌آورند، زنانی هستند که تابوها را کنار زده‌اند و از زندگی‌ای که از پیش برای آنان تعیین شده است فراتر رفته‌اند.

این زنان معمولا از طبقاتی از جامعه هستند که زن جز خانه و زیر سلطه مردان خانواده بودن قلمروی ندارد و زایش و اطاعت از فرمایش مردان خانواده‌اش وظیفه اصلی اوست. حال این زن  پا به عرصه ای نهاده که مرزهایی که برای سال‌های درازی زنان اطرافش در محاصره آن بوده‌اند را در هم شکسته است و فراتر از هر آنچه که مرد برای او تعیین کرده رفته است.

به باور عموم، مرد نان آور خانواده است و هر که نان دهد فرمان دهد، بنابراین مرد شخصی است که می‌تواند نحوه زندگی و تصمیم‌های یک زن را کنترل کند. مرد بر این باور است که وقتی زن فعالیتی را تحت عنوان شغل آغاز کند و درآمدی از این طریق کسب کند، کم کم از زیر سلطه مرد خارج می شود چرا که اقتصاد اولین اهرمی است که مرد از آن برای تحمیل زور و خشونت بر زنان استفاده می‌کند. بنابراین به صورت غریزی وقتی مردان می‌بینند که زنی برای استقلال تلاش می‌کند او را سرزنش می‌کنند چرا که به خوبی می‌دانند سر برآوردن زنان از اطاعت مردان، آغاز شورش آنان علیه نظامی است که مرد بنای آن را بر سکوت و سرکوب زنان چیده است. بنایی که هر خشت خونینش تابوتی است که زنی را در خود جای داده اما زنان با مبارزات خود از آن تابوت‌ها سر برآورده‌اند و شاید هم روزی در میان تار و پود لباس‌های کهنه زنان دستفروش، ققنوس آزادی با پرهایی رنگین به پرواز در آید.