طالبان و مبارزات زنان افغانستان در یک سال گذشته!

در یک سال گذشته این دیگر به همگان هواید گردید که طالبان در فکر و عمل، نه تنها که تغییر مثبت نکرده‌اند که دشمنی‌ آنان با زنان، علم، فرهنگ و هنر بیشتر هم شده است. این ضدیت را در سرکوب زنان معترض به وضوح می‌توان دید.

سامعه ولید – فعال حقوق زنان افغانستان

 

در ۱۵ آگست سال قبل (۲۰۲۱) برابر با ۲۴ اسد ۱۴۰۰ امپریالیزم امریکا یکجا با شرکایش در ناتو، هشت سال بعد از بازی‌های مضحکه‌ی بنام «مذاکرات صلح با طالبان» بالاخره افغانستان را به وحوش طالبی دوباره تسلیم کردند. البته که طبل سقوط دولت دست‌نشانده‌ی غنی ماه‌ها قبل، پس از آن که جوبایدن رئیس‌جمهور امریکا تقسیم اوقات خروج کامل نیروهایش را از افغانستان اعلام کرد، نواخته شده بود اما با شدت گرفتن جنگ و تسلیمی بدون مقاومت اکثریت نیروهای ارتش در ولایات مختلف کشور به این فروپاشی مهر حتمی زده شد.

اشرف غنی رئیس‌جمهور دست‌نشانده‌ی امریکا یکجا با سایر اراکین بلندرتبه‌ی دولتی به شمول وزیر داخله و وزیر دفاع با آن که مانند همیشه وعده‌‌ی دروغین مقاومت در برابر طالبان را به مردم داده بودند، به مجردی که متوجه رسیدن طالبان به دروازه‌های کابل شدند، همه فرار کردند. اینجا بود که تراژدی افغانستان ابعاد وسیعتر پیدا کرد و نظام که بیست سال تمام امپریالیزم به زور پایگاه‌های نظامی و سرازیر کردن میلیاردها دالر آن را روی پا نگه داشته بود، در یک لحظه نقش بر آب شد. قدرت‌های غربی فقط تلاش کردند تا خود و تعدادی از مزدوران و دست‌پروردگان شان را به صحیح و سلامت از افغانستان بیرون کنند در حالی که ملیون‌ها زن و مرد افغان را به حال خودشان به طالبان سپردند.

امریکا یکجا با دولت‌های دست‌نشانده‌اش در افغانستان از سال‌ها بدینطرف لاف دستآوردها در زمینه‌ی حقوق و آزادی زنان را می‌زنند، در واقع یکی از بهانه‌های حمله به افغانستان و تجاوز نظامی ناتو تامین حقوق زنان افغان و ایجاد جامعه‌ی دمکراتیک بود. لیکن این به اصطلاح دستآوردها چنان آبکی و سرسری بود که مانند دولت پوشالی فروپاشید و زنان افغانستان بار دیگر در کام بربریت و زن‌ستیزی طالبی فرو رفتند.

با آن که مداحان داخلی و خارجی طالبان از سال‌ها قبل تبلیغات کرکننده‌ی مبنی بر این که طالبان تغییر کرده اند و هرگز مانند دوران اول حاکمیت شان علیه حق آموزش، کار و حضور زنان در عرصه‌های اجتماعی و سیاسی قرار نخواهند گرفت، را براه انداخته بودند، مگر اکثریت مردم مخصوصا زنان افغان به این ادعاها باور نداشتند.

طالبان در روزهای اول حاکم شدن شان نسبت به مسئله‌ی زن به طور کلی پاسخ می‌گفتند، سخنگویان آنان فقط این جمله را تکرار می‌کردند: «ما در چهارچوب دین مبین اسلام به زنان حقوق می‌دهیم.»‌ اما ضدیت طالبان با زنان به همگان روشن بود. نیروهای دمکراتیک و طرفداران حقوق زن در شروع واضح ساختند که اولا طالبان نیرو بنیادگرا و تروریست هستند، بنیادگرایی و بنیادگرایان تخاصم هستیریک با ارزش‌های دمکراتیک از جمله حقوق زنان دارند. دوم رژیمی که براساس مذهب بنا گذشته شود نمی‌تواند آزادی‌های فردی از جمله آزادی زنان را تضمین نماید.

در یک سال گذشته این دیگر به همگان هواید گردید که طالبان در فکر و عمل، نه تنها که تغییر مثبت نکرده‌اند که دشمنی‌ آنان با زنان، علم، فرهنگ و هنر بیشتر هم شده است. این ضدیت را در سرکوب زنان معترض به وضوح می‌توان دید. قتل‌های مرموز، دستگیری، شکنجه، اعتراف‌گیری اجباری از زندانیان زن، تجاربی تلخی بود که گروه‌های مختلف زنان، آنانی که صدا شان را در برابر طالبان بلند کردند، با آن مواجه شدند.

طالبان موازی با سرکوب زنان و سلب حقوق آنان در پی محدود کردن و سانسور مطبوعات شدند. آنان از یک سو قوانین سخت و سفتی را بر خبرنگاران و گویندگان زن وضع نمودند که این خود سبب گردید تا تعداد قابل توجهی‌ از زنان دنیا رسانه را ترک گویند و از سوی دیگر رسانه‌های را تحت فشار قرار دادند تا از انتشار اخبار مربوط به خشونت و ستم علیه زنان خودداری نمایند.

نکته‌ی مهمی را که زنان افغانستان بعد از برگشت طالبان به خوبی متوجه شدند اینست که این گروه از زنان و آزادی‌های آنان در هراس اند، به همین دلیل با توسل به هر وسیله‌ا‌ی نظیر زندان، شکنجه، بدنام ساختن زنان (در چندین مورد طالبان زنان مبارز و معترض را به قتل رسانیدند و بعد اعلام کردند که این زنان به دلیل فساد اخلاقی و رابطه داشتن با مردان توسط خانواده‌های شان به قتل رسیدند. جنایت شان را با قتل ناموسی پنهان کردند)، اخراج از وظیفه، بسته ماندن مکاتب بالاتر از صنف ششم، وضع محدودیت‌های غیرانسانی به دختران دانشجو، حجاب اجباری و پوشیدن برقع و ده مورد دیگر، می‌خواهند زنان را کنترول نمایند و بر ترس خود غالب آیند.

در اصل بیسواد و ناآگاه نگه داشتن زنان نه تنها در افغانستان که در بیشتر کشورهای مسلمان‌نشین مخصوصا خاورمیانه پروژه‌ی امپریالیزم و قدرت‌های خارجی می‌باشد. امپریالیست‌ها به نقش تعیین‌کننده‌ی زنان در جوامع ما پی برده‌اند، آنان می‌دانند که جامعه‌ی مردسالاری که زنان آن بیسواد و خانه‌نشین باشند، زمینه‌ی خوبی برای رشد افکار بنیادگرایی می‌داشته باشد و بنیادگرایی متحد نزدیک امپریالیزم در جوامع ماست. به همین دلیل دست اسلامیست‌های جهادی در سرکوب جنبش‌های پیشرو و انقلابی که زنان در پیشاپیش آن قرار دارند، همیشه باز نگه داشته شده است.

در نتیجه نیروهای انقلابی در افغانستان تاکید دارند که فقط جنبش و حرکت می‌تواند امیدبخش و رهایی‌بخش برای مردم افغانستان و زنان افغان باشد که هدف اصلی آن را مبارزه‌ی ضد امپریالیستی و ضد بنیادگرایی تشکیل دهد، در غیر آن ممکن نیست که به دستآورد شایان توجه نایل آییم.