سرنوشت کوردها و دو مسیر رهبری در باشور و روژآوا
هیوا کرمی

خاورمیانه در دهههای اخیر صحنهی نبردی چندلایه میان دولتهای ملی، قدرتهای فراملی، جریانهای افراطی و جنبشهای آزادیخواه بوده است. در این میدان پیچیده، مسئلهی کوردها جایگاهی محوری یافته است. اما سرنوشت این ملت نهتنها در مواجهه با دشمنان تاریخیاش، بلکه در برابر رهبران و سیاستمداران درونی خود نیز رقم خورده است. میان تجربه بارزانی و اندیشه عبدالله اوجالان، شکافی ژرف دیده میشود؛ شکافی که سرنوشت مقاومت در شنگال، کرکوک، عفرین و روژاوا را تعیین کرده است. یکی نماد وابستگی، عقبنشینی و معاملههای پشت پرده است و دیگری الهامبخش همزیستی و دمکراسی ریشهدار در بطن جامعه.
فاجعه شنگال نقطهی آغاز این تقابل است. در تابستان ۲۰۱۴، زمانی که داعش با تهاجمی سازمانیافته بر شنگال یورش برد، مردم ایزدی بیپناه ماندند. نیروهای پیشمرگه که تحت فرمان بارزانی بودند، بدون مقاومت جدی عقب نشستند و دهها هزار ایزدی به کوهستان گریختند. هزاران زن و کودک به اسارت برده شدند و یکی از تلخترین نسلکشیهای معاصر رقم خورد. بارزانی که خود را رهبر کوردها میخواند، در لحظهی حساس خلقش را تنها گذاشت. اگر او راست میگفت که آماده است در صف نخست بجنگد، چرا در شنگال نجنگید و ایزدیها را به دست داعش سپرد؟ این پرسش نه فقط نقدی سیاسی، بلکه داوری اخلاقی درباره مشروعیت رهبری اوست.
کرکوک نیز روایت دیگری از همان سیاست شکستخورده است. پس از همهپرسی استقلال در سال ۲۰۱۷، ارتش عراق بدون مانع وارد کرکوک شد و بارزانی عملاً شهر را واگذار کرد. او سالها بر «حق کوردها در ماده ۱۴۰ قانون اساسی عراق» كلی یاوەگویی و مانوری سیاسی کرده بود، اما در لحظهی آزمون، هیچ ارادهای برای دفاع نشان نداد. همان اتفاق در خازر و مناطق جنوبی اقلیم نیز تکرار شد. در اینجا بار دیگر روشن شد که برای بارزانی، بقای قدرت خانوادگی و حفظ روابط با بغداد و آنکارا، بر حقوق تاریخی کوردها اولویت دارد.
سیاست شکستبار بارزانی در برابر اشغال عفرین، پردهی دیگری از همین نمایش است. عفرین تا پیش از حمله ارتش ترکیه و مزدورانش، نمونهای زنده از همزیستی ملیتها و خودمدیریت دمکراتیک بود. زنان و مردان در ساختارهای شورایی برابر بودند و کوردها، عربها و اقلیتهای دینی در کنار هم آیندهای نو میساختند. اما زمانی که ترکیه در ۲۰۱۸ به عفرین حمله کرد، بارزانی نهتنها حمایتی نکرد، بلکه با سکوت و روابط پشت پردهاش، این اشغال را تسهیل کرد. این سکوت نه بیخبری، بلکه نشانهای از همسویی با سیاستهای آنکارا بود؛ سیاستی که هدف اصلیاش نابودی تجربه ملت دمکراتیک در روژاوا بود.
بارزانی نهتنها در شنگال مردم را تنها گذاشت، بلکه هنگامی که ایزدیها پس از فاجعه ۲۰۱۴ کوشیدند خودمدیریتی دمکراتیک و نیروهای دفاعی مستقل ایجاد کنند، در برابرشان موضع گرفت. بهجای آنکه از تجربه تلخ نسلکشی درس بگیرد و از سازمانیابی مردمی حمایت کند، بارزانی آشکارا اعلام جنگ علیه خودمدیریت شنگال کرد. این رویکرد نشان میدهد که مشکل اصلی او نه دشمن خارجی، بلکه هر مدلی از قدرت مردمی است که خارج از کنترل خاندان بارزانی شکل بگیرد. او نگران آن است که شکوفایی ساختارهای شورایی در شنگال و روژاوا، مشروعیت نظام خانوادگیاش را در هولیر به چالش بکشد.
در سطح منطقهای، سیاستهای بارزانی بارها با تحریک ترکیه و برخی نیروهای دیگر، به دام انداختن سیستم خودمدیریت روژاوا را دنبال کرده است. روژاوا که توانست با الگوی ملت دمکراتیک اعتماد بخش بزرگی از خلقهای عرب و ترکمن را جلب کند و در مقاومت کوبانی داعش را شکست دهد، خطری جدی برای انحصارگرایی حزبی بارزانی محسوب میشد. او بارها کوشید با تبلیغات منفی، روژاوا را تضعیف کند و حتی با همسویی ضمنی با آنکارا، راه فشارهای خارجی بر این تجربه را باز کند. به بیان دیگر، بارزانی حاضر شد برای حفظ جایگاه خانوادگی خود، دستاوردهای تاریخی جنبش آزادیخواهانه کوردها را قربانی کند.
در کنار این سیاستهای داخلی، اتکای بارزانی به قدرتهای خارجی نیز توهمی خطرناک بوده است. نمونه روشن آن سکوت فرانسه است؛ کشوری که همواره خود را دوست کوردها معرفی کرده است. هنگام حملات موشکی ایران به هولیر یا بازپسگیری کرکوک توسط ارتش عراق، فرانسه و دیگر دولتهای غربی عملاً هیچ واکنشی نشان ندادند. بارزانی اما همچنان بر وعدههای توخالی این قدرتها دل بسته است. این وابستگی نشان میدهد که او آموزشهای سیاسی و خطگیریهایش را نه از نیازهای واقعی خلق خود، بلکه از پایتختهای خارجی دریافت میکند.
در نقطه مقابل این شکستها، اندیشه عبدالله اوجالان قرار دارد. اوجالان در نامههای خود به عشایر عرب، بر همزیستی برابر، مشارکت دمکراتیک و اداره شورایی تأکید میکند. او راهحل مسئله کورد را نه در ایجاد دولتـملتی جدید که خود تکرارگر الگوی سرکوبگر دولتهای منطقه باشد، بلکه در بنیانگذاری سیستمی میبیند که همه ملیتها و مذاهب در آن سهیم باشند. ملت دمکراتیک یعنی سیستمی که عرب و کورد، ترکمن و آشوری، ایزدی و علوی، زن و مرد، همگی به یک اندازه در مدیریت جامعه نقش داشته باشند. همین پیام بود که سبب شد بسیاری از عشایر عرب در سوریه و عراق، به جای پیروی از پروژههای بارزانی یا دولتهای مرکزی، به تجربه روژاوا بپیوندند و از آن حمایت کنند.
اوجالان برخلاف بارزانی، بر استقلال اندیشه و اتکا به مردم تأکید دارد. او حتی در شرایط زندان و حصر، توانست الهامبخش جنبشی شود که در کوبانی داعش را شکست داد و در شمال و شرق سوریه نمونهای بیسابقه از همزیستی خلقها را بنا نهاد. این همان چیزی است که بارزانی هرگز نتوانست به دست آورد، زیرا سیاست او بر معاملهگری با دولتهای منطقه و غربی و حفظ سلطه خانوادگی استوار بود.
تجربه شنگال، کرکوک، عفرین و روژاوا نشان میدهد که بارزانی نماینده گذشتهای شکستخورده است؛ گذشتهای که خلق کورد را بارها تنها گذاشت، در برابر دشمنانش عقب نشست و حتی به ابزار قدرتهای خارجی بدل شد. در مقابل، اوجالان و اندیشه ملت دمکراتیک، افق آیندهای متفاوت را میگشاید: آیندهای که در آن کوردها نه بهعنوان پیادهنظام قدرتهای منطقهای و غربی، بلکه بهعنوان بخشی از شبکهای از خلقها و ملتهای برابر، سرنوشت خود را رقم میزنند.
امروز، در شرایطی که دولت ترکیه و متحدانش همچنان به اشغالگری و سرکوب ادامه میدهند، تنها راه مقاومت پایدار، همبستگی میان خلقها و تکیه بر خودمدیریت دمکراتیک است. پیام اوجالان به عشایر عرب، پاسخی روشن به سیاستهای شکستخورده بارزانی است: آزادی نه از راه وابستگی به قدرتهای خارجی، بلکه از راه اتحاد مردمی و مشارکت واقعی به دست میآید.