رضا پهلوی خطاب به حوارین «مرا پدر خطاب کنید»؛ زبان سلطه یا رهایی؟

در ادبیات فمینیستی، واژهی «پدر» فراتر از نقش زیستی و خانوادگی، نماد یک ساختار تاریخی سلطه است. پدر نه فقط کسیست که فرزند دارد، بلکه جایگاهیست که اقتدار، قیممآبی و حق تصمیمگیری برای دیگران را نمایندگی میکند. در این معنا، «پدر» در گفتمان سیاسی، بهویژه آنجا که با مفاهیمی مانند «پدر ملت» یا «پدر معنوی» همراه میشود، دیگر بیطرف یا بیخطر نیست. او بازماندهی همان سازوکار سلطهایست که قرنهاست هم در خانه و هم در ساختارهای کلان سیاسی، صدای زنان و گروههای فرودست را خاموش کرده است.
پدرسالاری، انسانها را فاقد عاملیت سیاسی تصور میکند. در این منطق، ملت نه جامعهای از آگاهان و مشارکتکنندگان، بلکه کودکانیاند که باید از سوی یک پدر دانا هدایت شوند؛ خواه آن پدر مرجع دینی باشد، خواه ولی فقیه، و خواه شاه. گفتمان سلطنتطلبی که این روزها در زبان رضا پهلوی با عنوان «پدر ملت» بازآفرینی میشود، از منظر فمینیستی بازگشت به گذشتهایست که بارها مردم ایران هزینههای سنگین آن را پرداختهاند.
وقتی او ملت را همچون خانوادهای تعریف میکند که خودش پدر آن است، بهصورت ناگفته، همهی مردم را به کودکانی تقلیل میدهد که نیاز به هدایت، تنبیه، تشویق، و اطاعت دارند. این زبان، زبان سلطه است، نه رهایی.
این در حالیست که تجربهی تاریخی سلطنت در ایران، همانقدر با استبداد گره خورده که جمهوری اسلامی با سرکوب و مذهب . گفتمان پدرسالارانه، چه در پوشش دین، چه با ظاهر ملیگرایانه، همواره بر نابرابری، سرکوب، و حذف صداهای متفاوت استوار بوده است.
اتحاد رضا پهلوی با نیروهای محافظهکار جهانی، از جمله چهرهها و جریانهای صهيونيستی، فراتر از یک انتخاب سیاسی فردی، بازتاب همان منطقیست که بهجای اتکا به کنش جمعی مردم، به «پدران قدرتمندتر» در نظام جهانی تکیه دارد. این اتحادها، مشروعیت خود را نه از آرای عمومی یا گفتوگو با مردم، بلکه از ساختارهای سلطهی بینالمللی میگیرند؛ همانهایی که قرنها به نام مدرنیته و پیشرفت، استقلال ملتها را به گروگان گرفتهاند.
در چنین شرایطی، عدالتخواهیای که در خواب سلطنت جستوجو شود، نه تنها تحقق نمییابد، بلکه خود به ابزار جدیدی برای فریب، مصادرهی آرمانها، و سرکوب دوبارهی مردم تبدیل خواهد شد.
جنبشهایی چون زن، زندگی، آزادی، پاسخی تاریخی به همین ساختارها هستند. این جنبش، با کنار زدن گفتمانهای قیممآبانه و پدرسالار، بر امکان و ضرورت کنش جمعی، برابری جنسیتی، و مشارکت واقعی مردم تأکید میکند. نه بازگشت به سلطنت، نه تکرار جمهوری اسلامی؛ بلکه عبور از هرگونه اقتدارگرایی، نام دیگر آیندهایست که این جنبش نوید میدهد.
رضا پهلوی با پناه بردن به نقش پدر، در واقع دارد ساختار تاریخی پدرسالاری را بازآفرینی میکند؛ ساختاری که در آن مردم همچنان فرزندان نافرمانیاند که یا باید اطاعت کنند یا طرد شوند. اما اکنون صدای آن «فرزندان عاقشده»، نهتنها خاموش نمیشود، بلکه به نیرویی تاریخی برای پایان دادن به اقتدار پدران بدل شده است.
پایان سلطنت، نه فقط پایان یک ساختار سیاسی، بلکه پایان یک زبان، یک فرهنگ، و یک جهانبینی است؛ جهانی که در آن، پدر دانا بود، و مردم، کودکانی خاموش. اکنون، نوبت گفتوگوی افقی و رهاییبخش میان مردم است، نه اطاعت عمودی از پدران نو و کهنه.
ویدا میم