چرا به علم زن (ژنئولوژی) نیاز داریم؟

تحلیل‌های اسطوره‌ای بر اساس جامعه‌شناسی و از دیدگاه زن، به روشن شدن حقایق تاریخی به ویژه دوره‌های پیش از قدرت و فهم فرآیند تسلط مردسالاری و نهادینه‌سازی دولت کمک می‌کند.

آکادمی ژنئولوژی

علم چیست؟ چرا به علم زن نیاز داریم؟ چه معنایی دارد که ژنئولوژی به عنوان علمی برای زندگی باشد؟ چرا شناخت خود را به عنوان بنیان علم قرار می‌دهیم؟ برای تعریف صحیح علم، باید به این نکته توجه کنیم که انسان‌ها هزاران سال است چگونه زندگی را درک کرده و به آن معنا بخشیده‌اند.

تاریخ علم با تلاش انسان برای درک زندگی آغاز می‌شود. به همین دلیل، واژه‌های «شناخت، ادراک و فهم» در زبان‌های آریایی از ریشه‌ای مشترک می‌آیند، زیرا فهم از ادراک خود آغاز می‌شود. توانایی انسان‌ها در شناخت خود، نتیجه اجتماعی‌شدن است و به اندازه رشد زیست‌شناختی اهمیت دارد.

بدون اجتماعی‌شدن، انسان هوشمند شانس بقای زیادی نداشت. جامعه انسانی از نظر کیفی با حشراتی مانند مورچه‌ها و زنبورها و همچنین جانوران گله‌ای که در گروه زندگی می‌کنند متفاوت است. وجود جامعه تنها به معنای زندگی در پناهگاه‌های مشترک، شکار یا زندگی در کنار هم نیست، بلکه به معنای تصمیم‌گیری‌های مشترک و اتحاد حول ارزش‌های مشترک است. برای این که جامعه‌ای جامعه نامیده شود، باید دارای ارزش‌های مشترک، فرهنگ هم‌زیستی، و فرهنگی مبتنی بر همبستگی، توافق، تضاد و سپس سازگاری باشد.

اتخاذ تصمیمات و اجرای آن‌ها به‌صورت جمعی به سیاست اشاره دارد، در حالی که تفاوت‌ها و انتخاب‌ها بین خوب و بد، زیبا و زشت، درست و نادرست، حق و باطل به اخلاق مربوط می‌شود. جامعه بر اساس این دو ساختار اساسی، یعنی اخلاق و سیاست، شکل گرفته است. قبیله ساده‌ترین ساختار سازمانی این امر به‌شمار می‌آید؛ شکلی از سازمان اجتماعی که به‌صورت ناب، اخلاقی و سیاسی است.

هرچه ارتباط میان افراد بیشتر شده، آن‌ها توانایی بیشتری برای تبادل اطلاعات، تعمیم آن، به‌خاطر سپردن و اندیشه انتزاعی کسب کرده‌اند. از این مرحله به بعد، انسان‌ها نه تنها توانایی تفکر درباره آنچه می‌بینند، می‌شنوند، می‌چشند و حس می‌کنند را به دست می‌آورند، بلکه می‌توانند به سطح تفکر در مورد نمادها و تصاویر نیز برسند. شواهد این امر در نقاشی‌های روی دیوار غارها، مجسمه‌ها و اشیای مقدس مشاهده می‌شود.

پیشرفت‌های حاصل از تلاش انسان برای معنا بخشیدن به خود و فرآیند شناخت کائنات به‌طور کلی با هم ارتباط دارند. اگر انسان انعکاس کوچکی از کیهان باشد، شناخت و درک او به معنای درک کیهان است. به همین دلیل، مفید است که «شناخت خود» را اساس همه دانش‌ها قرار دهیم.

زندگی، مرگ و تولد دوباره... این چرخه‌ای که به‌طور مداوم در طبیعت تکرار می‌شود، در چرخه فصول، حرکت ماه و خورشید، و زندگی درختان دیده می‌شود. آیا نمادی زیباتر از درخت برای چرخه زندگی وجود دارد؟ درختی که هر بهار شکوفه می‌دهد، در تابستان میوه می‌دهد، در پاییز برگ‌هایش می‌ریزد، در زمستان بدون نشانه‌ای از حیات به نظر می‌رسد، و سپس در بهار دوباره شکوفه می‌زند. به همین دلیل، درخت زندگی یکی از قدیمی‌ترین نمادها است و داستان‌های اسطوره‌ای زیادی درباره آن وجود دارد.

ارتباط میان درخت و زندگی با دقت حفظ شده و تا به امروز از طریق نقش‌مایه‌ها بر روی قالی‌ها، تزئینات دیواری، گلدوزی روی پارچه‌ها و حتی خالکوبی‌های روی بدن منتقل شده است. تقدس بخشیدن به درختان، کاشت درختان سرو در قبرستان‌ها و درختان آرزو از بقایای این فرهنگ هستند.

در دوران باستان، مرگ به‌عنوان پایان نگریسته نمی‌شد، بلکه به‌عنوان بخشی از چرخه زندگی تلقی می‌شد. باور بر این بود که اگر مرگی در طبیعت وجود نداشت، انسان نیز نباید بمیرد یا تولد دوباره‌ای برای او وجود خواهد داشت. به همین دلیل، آیین‌ها و باورهای مرتبط با مرگ و تولد بر اساس این اعتقاد شکل گرفته‌اند.

و به همان صورت که بذر در خاک نهفته جوانه می‌زند، این باور وجود داشت که اگر انسان به آغوش زمین سپرده شود، روحش به گونه‌ای به زندگی بازخواهد گشت. فرهنگ دفن مردگان به حدود ۷۰,۰۰۰ سال پیش از میلاد بازمی‌گردد. حتی امروز نیز آیین‌های خاکسپاری و تولد معنای بزرگی دارند. جامعه با هر تولد جدید به‌صورت جمعی جشن می‌گیرد و در کنار یکدیگر برای مرگ سوگواری می‌کنند و آیین‌های خود را با جدیت برگزار می‌نمایند. این ارتباط، به‌ویژه در تشبیه خاک و آب و زمین که به‌عنوان عناصر حیات‌بخش شناخته می‌شوند، با زن نیز نقشی پررنگ دارد. از این رو، واژه‌ی زندگی در تقریباً تمام زبان‌های جهان، معانی زنانه و مرتبط با مادر را به خود گرفته است.

ایزدبانوهایی که تصور می‌شد جهان، انسان‌ها، حیوانات و گیاهان را به وجود می‌آورند، نمادی از زایندگی و زندگی محسوب می‌شدند. اسطوره‌ی سومری که بیان می‌کند زندگی از ایزدبانوی آب به نام «نامو» سرچشمه می‌گیرد، و روایت‌های متون مقدس که زندگی را از آب آغاز می‌دانند، و همچنین فلسفه‌هایی که آب را یکی از عناصر اصلی حیات می‌دانند، و حتی دانش علمی که بیان می‌کند اولین سلول‌های زنده در آب شکل گرفته‌اند، همگی همان داستان را به شکل‌های مختلف بازگو می‌کنند.

الهه‌ها نمادی از ارزش‌های مادرانه‌ی حیات‌بخش هستند؛ زنِ مادر که جامعه حول او گرد می‌آید. از این رو، تمام نام‌های مرتبط با زندگی به ایزدبانوها تقدیم شده‌اند. «ایزیس»، که بازتابی از الهه «عشتار» در مصر است، به عنوان دارنده‌ی ده هزار نام شناخته می‌شود و تجسمی از مرگ، زندگی، باروری، درختان، رودخانه‌ها، نان، میوه‌ها، عدالت، پرندگان و تمام ارزش‌های مرتبط با زندگی است.

زندگی چیست؟ چرا زندگی می‌کنیم؟ سرچشمه‌ی زندگی کجاست؟ مرگ چیست؟ پس از مرگ چه رخ می‌دهد؟ این سوالات از هزاران سال پیش مطرح شده‌اند و ایده‌هایی که منشا اسطوره‌ها، دین، فلسفه و علم هستند، از همین سوالات سرچشمه می‌گیرند.

با وجود تفاوت در پاسخ‌ها، این چهار رویکرد که به‌عنوان راه‌های درک و تفکر درباره‌ی زندگی معرفی می‌شوند، حافظه‌ی مشترک بشریت را شکل داده‌اند. اگرچه هر یک در جستجو و بیان حقیقت راه‌های متفاوتی دارند، اما سوالاتی که هر یک می‌کوشد پاسخ دهد، یکسان است.

انسان‌ها برای مدت طولانی در تاریخ معتقد بودند که هر چیز در کائنات داستانی دارد. طلوع خورشید، جاری شدن آب، بارش باران، اشک‌ها و درختان خوشبو، همگی اسطوره‌هایی برای خود دارند. این داستان‌های اسطوره‌ای، اطلاعاتی به ما می‌دهند که زندگی، روابط و نگرش انسان‌ها به حیات را پیش از وجود قدرت منعکس می‌کنند. در عین حال، اینجا داستان‌هایی از فرآیند نهادینه‌سازی قدرت نیز یافت می‌شود. اولین شکست بزرگ جنسی علیه زن در همین روایت‌های اسطوره‌ای به چشم می‌خورد. به همین دلیل، در پژوهش ژنئولوژی، اسطوره‌ها را از منظر جامعه‌شناختی تحلیل می‌کنیم تا به‌ویژه بر دوره‌ی پیش از قدرت تمرکز کنیم و فرآیند سلطه‌گری مردانه و نهادینه‌سازی دولت را بهتر درک کنیم. تحلیل‌هایی که از منظر زنانه انجام می‌شوند، به‌طور چشمگیری به روشن‌سازی حقایق تاریخی کمک می‌کنند.

برای درک شکست دوم جنسی علیه زنان، تفسیر جامعه‌شناختی دین‌ها اهمیت دارد. در درون ادیان و متون مذهبی، جامعه اخلاقی-سیاسی و مراکز قدرت تأثیر زیادی دارند. مطالعات الهیاتی در حیطه ژنئولوژی و روش تفسیر در اندیشه دینی که بر جوهره جامعه اخلاقی و سیاسی تأکید دارد، به تحلیل قدرت و تسلط مرد بر دین از منظر زن پرداخته و نقش بارزی در دموکراتیک‌سازی دین دارد.

ریشه اندیشه فلسفی به حکمت ایزدبانوان بازمی‌گردد. فلسفه جستجوی معنا است و از این رو آن را عشق به دانش تعریف می‌کنند. بسیاری از فیلسوفان مانند زرتشت که از خدا پرسید «تو کیستی؟»، سقراط که گفت «زندگی بدون تفکر ارزش زیستن ندارد»، و بودا که گفت «حقیقت چیزی نیست که بتوانیم آن را به‌دست آوریم، بلکه آگاهی عمیق از طبیعت ذهن است» نقشی پیشرو در جایگزینی اندیشه دینی و اسطوره‌ای با فلسفه داشتند. اگرچه نام‌های زنان فیلسوف به ندرت در تاریخ فلسفه ذکر شده است، اما زنانی چون دیوتیما، اسپاسیا، تئونا و هیپاتیا نیز ایده‌های مهمی را در آن دوره مطرح کردند. پژوهش‌های فلسفی توان معنابخشی انسانی را افزایش داده و دیدگاه انتقادی نسبت به ادیان و اساطیر را گسترش داده است.

از نخستین دوران تاریخ، انسان‌ها به کمک تجربه و مشاهده ابزارها و روش‌هایی را برای ادامه زندگی ابداع کردند. ابزارهایی که برای شکستن و بریدن بهتر عمل می‌کنند، تنها از طریق تجربه و مشاهده مشخص می‌شوند. این انباشت تاریخی در حافظه جمعی انسان‌ها طی هزاران سال انباشته و منتقل شده و به امروز رسیده است. اندیشه علمی این نوع دانش را اساس تفسیر کائنات و فهم جهان و انسان قرار داد.

اندیشه علمی به خودی خود مشکلی ایجاد نمی‌کند، چرا که پیشرفته‌ترین شیوه تفسیر است. مشکل، در سیطره اندیشه علمی اروپامحور و حذف دیگر اشکال دانش نهفته است. این نوع اندیشه، که حدود ۵۰۰ سال است غالب شده، در قرن اخیر به‌شدت مورد انتقاد قرار گرفته است؛ چرا که به نام درک علمی از جهان، حافظه مشترک، انباشت دانش و اشکال مختلف معرفت بشری نادیده گرفته شده‌اند. همچنین حذف فلسفه و اخلاق از علم، نقش عمیقی در تخریب محیط زیست، کشتارها و روابط قدرت داشته است.

علم امروز به جای تفسیر و جستجوی معنای زندگی، در خدمت منافع قدرت و سرمایه نقش مشروعیت‌بخش را ایفا می‌کند. به همین دلیل، هر روز با انتقادات مواجه است و پیشنهادهای جایگزینی برای غلبه بر آن مطرح می‌شود. از بمب اتم گرفته تا تغییر ساختار ژنتیکی، از فناوری دیجیتال که زندگی مجازی را جایگزین زندگی واقعی می‌کند تا علم بوم‌شناسی و انباشت مادی که تخریب می‌آفریند، و از جامعه‌شناسی و علوم سیاسی که تفاوت‌ها را نادیده گرفته یا تخریب می‌کنند، در هر زمینه‌ای بحث از یک انقلاب مدل جدید در علوم به میان آمده است.

فلاسفه و جنبش‌های متعددی در این مباحث پیشگام بوده‌اند

جنبش‌های آزادی‌بخش زنان در تردید و نقد تمایزات جنسی علمی گام برداشتند. آنها نشان دادند که علم بر پایه نگرش مردسالارانه و منافع و هویت مردانه استوار شده و تعریف انسان، زن را نادیده می‌گیرد. همچنین، جنبش‌های بوم‌شناختی به رویکردهای مخرب نسبت به طبیعت و بحران‌های زیست‌محیطی ناشی از آن پرداختند و استفاده از طبیعت در توجیه روابط سلسله‌مراتبی و اثرات ویرانگر علم را که هدف خود را برتر از طبیعت می‌داند، آشکار ساختند.

شیوه‌ای که در آن مردمان تحت ستم و جغرافیای اشغال‌شده در تاریخ و ارزیابی‌های اجتماعی علم کنونی تعریف می‌شوند، بُعد دیگری از ابعاد این نقدها است.

از طریق ترکیب این تلاش‌های مشترک، رهبر عبدالله اوجالان نیاز به «انقلابی مدل‌محور جدید در علم» را مطرح کرده و مدل مدرنیته دموکراتیک را ارائه داد.

ژنئولوژی (علم زن) در این انقلاب نقش مدل‌محور ایفا خواهد کرد. هدف اصلی ژنئولوژی، ایجاد پیوندی میان علم و فلسفه و حیات آزادانه در مقابل علم‌محوری‌ای است که معنای زندگی را از بین می‌برد. از آنجایی که پیوند نزدیک میان زن و حیات آزادانه تخریب شده و زندگی حول محور زن نابود گشته است و از آنجا که حقیقت زن بیش از هر قشر دیگری پنهان مانده، علمی که حول محور زن گسترش یابد، رهبری انقلابی نوین در ذهنیت بشر را به عهده خواهد گرفت.