مبارزهی الهه مادر برای خویشتنبودگی؛ روایتی از اسارت و رهایی

یادداشتی از کوردستان هفتنین
اگر کاوش در کائنات را جستجوی معنا بدانیم، پس الهه مادر نیز تجلیِ خودِ جستجو، کشف، آفرینش، معنا، ایمان، آگاهی و دانش است. او نخستین گروههای انسانی، اولین اجتماعات را بنیان نهاد، روح زندگی جمعی را آفرید و با ایجاد پیوندی موزون میان انسان و طبیعت، نام خویش را بر دفتر تمام «نخستینها» حک کرد.
مبارزهی بنیادین الهه مادر، همواره پیکار برای خودآفرینی و خویشتنبودگی بوده است، چرا که او آفرینندهی خویش است و چشمانداز خود را از ژرفای قلب و ذهن خویش میگیرد. در نقطهی مقابل، زنِ برده، موجودی است که هستی و گوهر خود را باخته و از روح و اندیشه تهی شده است. او جسم خود را وقف مرد و منطق مردسالار میکند و تمام انگیزهاش را در ابزار بودن بازمییابد. کلام مرد را، که ارباب و صاحب اختیارش میپندارد، سرنوشت محتوم خود دانسته و هرگز به چون و چرایی آن نمیاندیشد، بلکه تنها به اجرای بیچونوچرای آن گردن مینهد.
زنِ برده، با از دست دادن اختیار خویش، نماد انسان شکستخوردهای است که برای خود به دنبال مالک میگردد. همینجاست که این پرسش اساسی پیش میآید: زن به راستی کیست و جوهر زندگی او در چیست؟ زن، با زیستن تمامی کشمکشهای کائنات در قلب و ذهن خود، از رَحِم خویش به چرخهی بیپایان هستی، حیات میبخشد.
زن کیست؟
زن، هویتی است که اولین بذر را کشف کرد، نخستین بار در خاک نهال نشاند، اولین موجودات را اهلی ساخت، با بنیان نهادن دانش پزشکی جانها را نجات داد و با جان بخشیدن به انسان، آفرینش را با معنای زندگی پیوند زد. زن در طبیعت کاشفی بیهمتا، در جهان هستی معناآفرینی چیرهدست، و در عمل، تبدیلکنندهی دانستهها به آگاهی است. حقیقت زن، همان حقیقت مادرانه است. الهه مادر، مادرِ زمین، مادرِ انسان، پریدخت آبها، دانای کشفها و ضامن تداوم کائنات است. آری، اگر کاوش در کائنات نام دیگر معناست، الهه مادر نیز نام دیگر جستجو، کشف، آفرینش، معنا، ایمان، آگاهی و دانش است. او که از دل نخستین گروههای انسانی، اولین اجتماعات را بنیان نهاد، روح زندگی جمعی را آفرید و با ایجاد هارمونی میان انسان و طبیعت، نام خود را بر دفتر تمام «نخستینها» حک کرد.
جستجوی حقیقت همچنان جاری است. الهه مادر در این مسیر، با ذهنی روشن و زلال، بذرهای آزادی و امید را در مزرعهی زندگی کاشت. او مادر جامعهای است که این بذرها را به چشمهی جوشان زندگی بدل میکند.
الهه مادر
دانش با کنجکاوی جان میگیرد و الهه مادر با کنجکاوی، خویشتن را آفرید. با شناخت هرچه بیشتر طبیعت، خود را در هوش سرشار و عاطفی آن بازمییافت. او با عشقی کنجکاوانه به پدیدهها نگریست، به بارانی که از پسِ آذرخش و تندر فرو میریخت، به ستارگانی که در آسمان، داستان بیکرانگی کائنات را نجوا میکردند، به راز طلوع و غروب خورشید، به رودهایی که راه خود را به دریا میجستند و به چرایی دگرگونی فصلها. او با نمادین ساختن این پدیدهها، به هر یک نام و هویتی بخشید. مادرِ طبیعت و جامعه، مرد را نیز در ارزشهای آفریده شده و در زندگی خود سهیم کرد. آنگاه که گفت «زیباترین مرد، مردِ کشاورز است»، به نیروی او قدرتی تازه بخشید، به او روح و اندیشه داد و بنیان درکی مشترک را استوار ساخت. نام این مرد، «دوموزی» شد. در نگاه او، مردانگی و زنانگی، تنها جلوههایی از دیالکتیک و تداوم طبیعت بودند. نه زن بودن را مایهی برتری میدانست و نه مرد بودن را نشانهی تقدس. مادرِ جامعه، همزمان، نگاهبان خاک و مسئول طبیعت بود.
او برای آنکه به جامعه ایمان ببخشد، معابدی برپا کرد و در آنجا برای تندرستی مردمان، شفادهندگان را پرورش داد. با این باور زندگی میکرد که «آنچه از آنِ توست، آن چیزی است که میبخشی، نه آنچه میاندوزی» و هرچه در توبره داشت با دیگران تقسیم میکرد، چرا که الهه مادر یک کمونالیست بود.
در جامعهای که الهه مادر رهبریاش را بر عهده دارد، او خود تجسم آزادی است. به همین دلیل، بسیاری از خیزشهای بزرگ تاریخ، تبلور باوری است که او آفریده و ردپای او را میتوان در هر پدیده و هر گوشهای از تاریخ یافت.
خانواده مقدس؛ مرگ زن، بردگی مرد
رفاقت در راه، فلسفهی الهه مادر است. راه از آنِ رهروان است و مسافران بیراه، جز انحراف را نمایندگی نمیکنند. این انحراف نامهای گوناگونی دارد: حلقهی شکارچیان، انجمن شمنها، ائتلاف کاهن-رئیس-مرد قدرتمند، و در یک کلام، ذهنیت قاتل کاستی یا همان منطق مردسالار حاکم. این عقلانیت مردانه چرا هرگز به راه الهه مادر نپیوست؟ چرا همیشه با چشم تردید به آیین او نگریست و به آن ایمان نیاورد؟ زیرا پیوستن به ایزدبانو و ایمانش، مستلزم از خود گذشتن بود، حال آنکه هدف اصلی، تصاحب تمام ارزشهای آفریده شده بود. مردی که در حلقهی شکارچیان باقی ماند، با سازماندهی منطق مردانه، مسیری در برابر راه الهه مادر برای خود ترسیم کرد. او برای ساختن این راه، به فریبها و دروغهای بزرگ دست یازید و ضدانقلاب خود را بر نظامی که زن در آن پیشگام بود، تحمیل کرد.
عقل مردانه با خشونت سازمانیافته و فزایندهی خود، به جامعهی الهه مادر یورش برد تا قدرت را به چنگ آورد. با توسل به اسطورهسازی، اندیشهها را مخدوش کرد و با تحریف واقعیتها، خود را به نیروی حاکم بدل ساخت. او برای تضمین سلطهی خود، از معبد آغاز کرد و به غصب تمامی ارزشهای ایزدبانو پرداخت. راهبههای معابد را که رگ حیات معنوی جامعه بودند، به ابزاری در خدمت منافع خویش و «نهاد ویژهی فحشا» بدل کرد، در حالی که این راهبهها وقف خدمت در معابدی بودند که برای آموزشهای مقدس الهه مادر بنا شده بود. منطق مردسالار و قاتل کاستی، با به فساد کشاندن این راهبهها، نخستین شکل بردگی را بنیان نهاد و اولین انحراف بزرگ را در زندگی اجتماعی پدید آورد. زنانی که روزی پیشاهنگان جامعه بودند، تضعیف شده و به تملک مرد درآمدند و این نخستین شکل مالکیت خصوصی، با فریب بزرگ «خانوادهی مقدس» آراسته شد. اینگونه بود که اولین دام و بزرگترین نیرنگ در ذهنها کاشته شد. این نهاد که به دروغ مقدس نامیده شد، همچون اولین دام مردانه بال و پر گرفت و با رنگ و لعابهای گوناگون مشروعیت یافته و تا امروز تداوم یافته است. آنچه ازدواج مقدس خوانده میشود، در حقیقت چیزی جز مرگ زن و به بردگی کشیده شدن مرد نیست.
زن چگونه آزاد میشود؟
آزادی زن و در پی آن، رهایی مرد از بردگی، نه فقط به رابطهای مبتنی بر فلسفه، بلکه به گسستن از پیوندهای صرفاً بیولوژیک و تکیه بر فلسفهای جمعی، برابر و دموکراتیک گره خورده است. با نگاهی به تاریخ معاصر، به روشنی میبینیم که جنبش آزادیبخش آپویی، که در ربع پایانی قرن بیستم آغاز شد، با وارد آوردن ضربهای مهلک بر پیکر نظام قاتل کاستی و مبارزه برای عبور از مفهوم زنِ برده، هویت زن آزاد را به جهان معرفی کرد.
از دل کلام رفیق سکینه جانسز که میگفت «زندگی من همواره پیکار بود»، جنبش شکوهمند زنان زاده شد و بالید. رفیق بریوان (بنفش آگال) با بدل ساختن جسم خود به سپر آزادی، میلیونها زن را در بوتان به قیام فراخواند. رفیق زکیه آلکان، با الهام از او، بر فراز قلعه آمَد، تن خود را به مشعلی فروزان بدل کرد تا ذهنیت سلطهگر مردسالار را به چالش بکشد.
رفیق بریتان، مقاومت زنانه را به سلاح خود بدل ساخت. او برای گرفتن انتقام از مردِ قاتل کاستی، سلاح بر دوش از جبههای به جبههی دیگر شتافت و پرچم آزادی زن را به اهتزاز درآورد. او در جنگ جنوب در سال ۱۹۹۲، برای آنکه جسمش به دست دشمن نیفتد، خود را با هلهلههای پیروزی از صخرهها به پایین افکند و ارادهی پولادین زن آزاد را به اثبات رساند.
در آلمان به سال ۱۹۹۴، مبارزهی آزادی در قامت رفقا روناهی و بریوان، به شعلههای آتش نوروز پیوست. دو سال بعد، رفیق زیلان، پیشگام گشایشهای تاکتیکی، این راه را ادامه داد. او با سازماندهی خود در قامت یک ارتش و عملیات فدایی علیه ارتش قاتل کاستی، به دوست و دشمن نشان داد که نبرد برای آزادی را چگونه باید به پیش برد.
دختران اصیل الهه مادر
زنان فدایی آپویی در چهار بخش کوردستان، همچون دختران نجیبزادهی الهه مادر، لرزه بر اندام لشکریان قاتل کاستی انداختند و قدرت و ارادهی زن را به جهانیان نمایاندند. حقیقتی که در کوبانی با فداکاری رفقا آرین و روان درخشید، به کابوس اردوغان، یعنی مغز متفکر مزدوران وحشی داعش و سلفیهای جهادی بدل شد.
در سال ۲۰۱۸ و در بحبوحهی نبرد عفرین، رفقا آوستا خابور و بارین کوبانی، جنگ انتقام ایزدبانوان را علیه ارتش فاشیست و اشغالگر ترکیه به راه انداختند. در سال ۲۰۲۴ نیز، رفقا آسیا و روژگر در آنکارا، با عملیات فدایی خود علیه صنایع هوافضای ترکیه (TUSAŞ)، راه انتقام انتقام از قاتلان بشریت را به همگان آموختند.
قهرمانان حماسهآفرین ما، از گذشتههای دور تا تاریخ نزدیک، برای رسیدن به یک زندگی آزاد، جسم خود را سپر این ذهنیت فرسوده و جنگهای بیپایان کردهاند. آنان امروز در سرزمین مزوپوتامیا، این مکان مقدس ایزدبانوان، خاستگاه نخستین حیات بشری و گاهوارهی حقیقت، از این میراث گرانبها پاسداری میکنند.
بیگمان، جنگ همواره ابزاری ناگزیر برای مبارزان راه آزادی بوده است. با این حال، از دیدگاه تاریخی، هدف غایی جنبش آپویی همواره مبارزهای ضروری برای برپایی یک جامعهی دموکراتیک و کمونال بوده است. در این مسیر پرشکوه و در بطن این جامعهگرایی، زنان همواره نیروی پیشگام خواهند ماند.