فرهنگِ بیلبوردی: نگاهِ فست‌فودیِ حاکمیت به شعارِ «زن، زندگی، آزادی»

فرهنگ بیلبوردی بخشی از پروپاگاندای حکومت است که سعی در ارائه‌ی کالای برتر در زندگی روزمره‌ی مردم در سطح شهر دارد که زیر عنوان «حجاب برتر»، «زنان برتر»، «فرهنگ اسلامی» تعریف می‌شود. سه نمونه از پروپاگاندای رژیم را بررسی کرده‌ایم.

نویسندە: فروغ شمس‌آبادی

 

کدام «فرهنگ»؟

از ابتدای قیام انقلابی «زن، زندگی، آزادی» تا امروز که بیش از ۱۲۰  روز از آن می‌گذرد، متولیان فرهنگ دولتی، مثل تمام چهل‌وسه سال پیش تلاش کردند آن «عیار» را که تحت عنوان «خیرِ عمومی در حوزه‌ی فرهنگ» تعریف کرده‌اند به عنوان کالای برتر به مردم بفروشند. آن‌ها از همان ابتدا به اَشکال مختلف یک بازی باخته را پیش بردند؛ مثل شطرنج‌بازی که برای لذتِ دیرباختن، بازیِ باخته را ادامه می‌دهد: ابتدا با تمام قوا به نبردِ نمادها و شمایل‌ها آمدند، اما شکست خوردند، سپس در نبردِ سرودها، ترانه‌ها و روایت‌ها بازی را باختند؛ در نبردِ اخلاقی هم پیشتر در اعمالی چون ساقط کردن هواپیمای اوکراینی بازی را باخته بودند، بااین‌حال همچنان بر فرهنگِ بیلبوردی خود تأکید می‌کردند.

از زمانی که سازمان فرهنگی اوج وابسته به سپاه قدرت را در حوزەی فرهنگ به ویژه سطح شهری به دست گرفته، فرهنگ بیلبوردی در شهرهای ایران به ویژه تهران بیشتر خودنمایی کرده است. از بیلبوردهای فرزندآوری در دهه‌ی نود گرفته تا این روزها که به مناسبت روز زن، بیلبورد بزرگ میدان ولیعصر را به تصویرِ مادری با سه فرزند و یک همسر اختصاص داده‌اند.

وقتی از فرهنگ بیلبوردی سخن می‌گوییم، از چه سخن می‌گوییم؟ فرهنگ بیلبوردی بخشی از پروپاگاندای حکومت است که سعی در ارائه‌ی کالای برتر در زندگی روزمره‌ی مردم در سطح شهر دارد که زیرعنوان «حجاب برتر»، «زنان برتر»، «فرهنگ اسلامی» تعریف می‌شود. در زیر نگاهی انداخته شده به سه نمونه از پروپاگاندای رژیم برای حقنه‌کردن فرهنگِ بیلبوردی‌اش به شهروندانی که بیش از ۱۲۰ روز برای بازگشت کرامت انسانی‌شان با شعار «زن، زندگی، آزادی» به پا خاسته‌اند.

 

بیلبوردِ «زنان سرزمین من»

در روزهای اوج اعتراضات خیابانی انقلابِ «زن، زندگی، آزادی» بود که ناگهان عنوان دهن‌پرکنِ «زنان سرزمین من» با تصویر زنان بحث‌برانگیز روی بیلبورد بزرگ میدان ولیعصر دیده شد. این بیلبورد نخستین اقدام حکومت برای مصادره‌کردنِ «زن» در شعارِ «زن، زندگی، آزادی» بود. ازهمان ابتدا فاطمه معتمدآریا با پخش یک ویدئو به صراحت اعتراض خود را اعلام کرد و گفت که تصویر او را از روی این بیلبورد بردارند. پس از آن زنان دیگر نیز اعتراض کردند و درنهایت کمتر از ۲۴ ساعت، بیلبوردِ بزرگِ «زنان سرزمین من» جایش را به بیلبورد سفیدی تنها با عنوان «زنان سرزمین من» داد.

جدا از نام‌های زنده‌ای که زیر عنوان زنان مفاخر ایران‌زمین روی بیلبورد خودنمایی می‌کرد، نام فروغ فرخزاد، سیمین دانشور و  پروین اعتصامی پرسش‌برانگیز شده بود: چرا زنانی که به لحاظ ایدئولوژی، هیچ نسبتی با حکومت نداشتند، نامشان در این بیلبورد آمده بود؟

فروغ فرخزاد، بزرگترین شاعر زن تاریخ ادبیات ایران، از پیشروترین زنان ایران بود. نام او، بدون تردید با آزادی و سنت‌شکنی گره خورده است: چه در شعر، چه در حوزه‌ی زنان که او تن به حجاب اجباری نداده بود. نباید از این نکته غافل ماند که در طول این چهار دهه، هیچ شعری از فروغ در کتاب‌های درسی نبوده است. او جزو نام‌های ممنوعه در جمهوری اسلامی است. از سوی دیگر، دیوان اشعار او نیز با سانسور وزارت ارشاد چاپ شده است. نکته‌ی جالب هم این‌که خواهر فروغ، پوران و برادرش فریدون، دو روی دیگر این خانواده بودند، که یکی در تبعید ترور شد و دیگری در خاک میهن، دق‌مرگ.

سیمین دانشور نام دیگری است در دیوارنگاره، که حاکمیت او را با نام جلال آل‌احمد جمع می‌زند. حال آن‌که، سیمین دانشور از پیشروترین و مستقل‌ترین داستان‌نویسان زنان ایران بوده است. در داستان‌های او، به‌ویژه شخصیت «زری» در «سووشون»، روی هویت و استقلال زن ایرانی تأکید می‌شود، حتی در حوزه حجابِ اجباری.

دیگر زن پرسش‌برانگیز دیوارنگاره پروین اعتصامی است که از موافقان کشف حجاب در زمان رضاشاه بود و شعر «زن در ایران» را هم در این‌باره سروده بود، هرچند او با «استبداد رضاشاهی» مخالف بود. پروین در این شعر به نقد وضعیت خانه‌نشینی زن ایرانی پرداخته است.

وقتی از دیوارنگاره چشم برمی‌گیریم و به تاریخ ادبیات ایران نگاه می‌کنیم، نام‌های برجسته‌ای از زنان ایران را می‌بینیم که از بزرگترین داستان‌نویسان و شاعران یکصد سال اخیر هستند: سیمین بهبهانی، گلی ترقی، مهشید امیرشاهی، شهرنوش پارسی‌پور، منیرو روانی‌پور، و غزاله علیزاده. همه‌ی این نام‌ها در تقابل با ایدئولوژی رسمی حکومت هستند. از این نویسندگان، غزاله علیزاده در ۲۱ اردیبهشت‌ماه ۱۳۷۵ در جواهرده خودکشی کرد. مهمترین اثر او «خانه ادریسی‌ها» برنده‌ی جایزه‌ی بیست سال داستان‌نویسی ایران شد. سیمین بهبهانی دیگر شاعر درگذشته‌ی این فهرست است که از او به عنوان «بانوی غزل ایران» یاد می‌شود. شعر معروف «دوباره می‌سازمت وطن» از ترانه‌های ماندگار او است که سال ۸۸ تا این روزهای اعتراضات سراسری، بارها خوانده شده است.

از دیگر نویسنده‌های زنی که هنوز زنده هستند و می‌نویسند، همه‌ی آن‌ها در تبعیدی ناخواسته در خارج از ایران زندگی می‌کنند- به‌جز گلی ترقی که هنوز کتاب‌هایش در ایران با سانسور منتشر می‌شود، مابقی نویسندگان عملاً در محاق هستند؛ یعنی وزارت ارشاد هیچ مجوزی برای انتشار آثار آن‌ها نمی‌دهد.

این تصویری کوچک اما بزرگ، از «زنان سرزمین من» در حوزه‌ی ادبیات داستانی و شعر است که همه‌شان نام‌های ممنوعه در جمهوری اسلامی هستند. زنانی برجسته در حوزه‌ی ترجمه و پژوهش نیز هستند، مثل لیلی گلستان، مهری آهی و ژاله آموزگار، که آثار درخشانی را ترجمه یا تألیف کرده‌اند و نامشان در این دیواره‌نگاره حکومتی نیست. به این نام‌های خارج از دیوارنگاره، می‌توان زویا پیرزاد، مهسا محبعلی، بلقیس سلیمانی، و فریبا وفی را هم افزود.

دیوارنگاره‌ی حکومتیِ میدان ولیعصر، یک چیز را بر همگان روشن کرد: این‌که هیچ نویسنده و شاعری نیست که بتوان آن را در چارچوبِ تعریف‌شده‌ی حکومت قرار داد. نویسنده و شاعر، انسانی مستقل از یک پیکره‌ی جمعی به نام «مردم» است که تنها برای مردم می‌نویسد؛ چراکه خواننده‌ی آن‌ها نیز مردم هستند؛ همان‌طور که همین مردم، صاحبان اصلی حکومت هستند. هیچ حکومتی بدون مشروعیتِ مردمی، نمی‌تواند ادامه پیدا کند؛ آن‌طور که هیچ هنرمند و نویسنده‌ای بدون مردم نمی‌تواند در تاریخ ادامه یابد.

 

بیلبوردِ «ما همانیم که می‌خوانیم»

هنوز یک ماه از بیلبورد حکومتی «زنان سرزمین من» نگذشته بود که باز شهرداری بدون هماهنگی با نویسنده‌ها و مترجم‌ها، برای عادی‌ جلوه‌دادن اوضاع کشور در هفته‌ی کتاب، بیلبوردهای آن‌ها را در بزرگراها و معابر عمومی با شعار «ما همانیم که می‌خوانیم» نصب کرد تا «آزادی» را در شعارِ «زن، زندگی، آزادی» مصادره و تقلیل دهد. نکته‌ی جالب این‌که، تا پیش از این، بیشتر این نویسنده‌ها و مترجم‌ها، مغضوبِ حاکمیت بودند؛ نه‌تنها مغضوب، که تمامی آثارشان نیز با سانسور اجازه‌ی انتشار می‌گرفت. در هیچ کدام از این بنرها و بیلبوردها که با هدف ترویج کتاب و کتابخوانی نصب شده، نمی‌توان «کتاب» را به عنوان یک کالای فرهنگیِ مستقل که در شرایط و محیط آزاد تولید و وارد بازار شده باشد، دید. بلکه همه‌ی این‌ها کالای جعلی، حاویِ جعل واقعیت هستند؛ چون همه‌ی این‌ها توسط سانسورچی‌های وزارت ارشاد، تقطیع شده‌اند و سپس چاپ- چنین کالایی هرگز نمی‌تواند نام «کتاب اورجینال» را بر خود داشته باشد!

یکی از این نویسنده‌ها که نام و تصویر و کتابش روی بیلبوردهای سطح شهر آمده، نادر ابراهیمی خالق آثار ماندگاری چون «بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم»، «یک عاشقانه آرام» و «آتش بدون دود» است. فرزانه منصوری همسر نادر ابراهیمی در حساب کاربری اینستاگرامش یادداشتی در اعتراض به استفاده‌ی تبلیغاتی از همسرش منتشر کرد و با تأکید بر این‌که این اقدام «برای چندمین‌بار بدون اجازه‌ی خانواده» صورت گرفته، تأکید کرد که: «یک نویسنده حق دارد بداند چرا، چگونه و در کجا از هویت فرهنگی او استفاده می‌شود.» او در ادامه نوشته است: «در چنین مواردی، آیا بخش خدمات شهری شهرداری، خود را ملزم به رعایت قانون نمی‌داند؟»

جدا از نویسنده‌های درگذشته، از نویسنده‌های زنده‌ی معاصر هم تصویرهایی روی این بیلبوردها آمده است. رضا جولایی نویسنده‌ی سرشناس و خالق رمان مهم «سوقصد به ذات همایونی»، تصویر و نامش در کنار کتاب «ماه غمگین، ماه سرخ» آمده است با درج شعار «ما همانیم که می‌خوانیم»؛ اگر به همین شعار دقت کنیم کاملاً متوجه می‌شویم که این شعار هم آگاهانه انتخاب شده است تا ضمن عادی جلوه‌دادن اوضاع ایران، عملاً بر اعتراضات سراسری مردم سرپوش بگذارد و نویسنده‌ها را «همان‌ها»یی بداند که پیش از قتل مهسا امینی بودند. گویا دست‌اندارکاران حکومت فراموش کرده‌اند تمامی این نویسنده‌ها مخالف سانسورِ اعمال‌شده از سوی وزارت ارشاد هستند؛ سانسوری که این ادبیات را زمین‌گیر کرده و راه را بر خلاقیت نویسنده بسته است. و حالا در این روزهایی که بسیاری از نویسنده‌ها در زندان یا تبعید هستند، با تصویرهای ممنوعه‌ی نویسنده‌ها و مترجم‌ها، که حتی نامشان در کتاب‌های درسی نیست، یکبار به صداوسیما دعوت نشده‌اند یا کتاب‌هایشان در آن رسانه معرفی نشده، ناگهان سر از بیلبوردها درمی‌آورند. جل‌الخالق! مسئولان گویا بدیهی‌ترین چیزها را هم نمی‌دانند؛ که این نویسنده‌ها، از جنس و پوست و گوشت و خون مردم هستند؛ همان مردمی که برای بازگشتِ کرامت انسانی و داشتنِ یک زندگی عادی، سال‌ها است که به شکلِ مسالمت‌آمیز، از صندوق رأی تا خیابان، اعتراض می‌کنند.

 

بیلبوردِ «مامان مهربونم»

پس از شکستِ مفتضحانه‌ی حکومت در بیلبوردِ «زنان سرزمین من» و «ما همانیم که می‌خوانیم»، به مناسبت روز زن و مادر (تولد فاطمه دختر پیامبر اسلام که از او به عنوان زن معیار در جمهوری اسلامی نام برده می‌شود) بیلبورد بزرگ میدان ولیعصر به این امر اختصاص یافت تا «زن»، «زندگی» و «آزادی» را یکجا مصادره کند. در این بیلورد یک زن با حجاب اجباری که در نقش مادر است، در کنار سه فرزند و همسرش که نقشه‌ی ایران را تداعی می‌کند، دیده می‌شود؛ دهن‌کجی حکومت به زن ایرانی پس از ۱۲۰ روز اعتراضات سراسری، که بخشی از آن در روسری‌گردانی و روسری‌سوزانی جلوه‌گر شده بود، نشان می‌دهد که انتخاب سبک زندگی برای زن ایرانی در قاموس جمهوری اسلامی تعریف نشده است. حجاب اجباری یا به تعریفِ حکوت «حجاب برتر» یکی از نمادها و شمایل‌های حکومت است که از آن به عنوان کنترل‌کردن بدن زن استفاده می‌شود. همین کنترل‌کردن را در این بیلبورد که با هشتگِ «مامان مهربونم» مزین شده، می‌توان دید. زنِ معیارِ این بیلبورد، مادری است که کارش در خانه تعریف می‌شود: خانه شامل آشپزخانه، اتاق‌خواب، و اتاق بچه‌ها؛ مثلثی که در آن «فاطمه» زنِ معیارِ جمهوری اسلامی را بازتولید می‌کند، سخن از آن زنانِ مبارز و دادخواهِ خاوران، آبان، هواپیمای اوکراینی و انقلابِ ژینا که فرزندانشان را در این چهل‌وسه سال از دست داده‌اند، نمی‌کند.

این بیلبورد هم با اعتراضات گسترده از سوی اقشار مختلف مردم در فضای مجازی همراه شد، اما حکومت باز در این بازیِ باخته، بر پروپاگاندای ایدئولوژیک خود پافشاری می‌کند. این را می‌توان در رسانه‌های حکومتی از جمله خبرگزاری فارس دید که چگونه در تناقضی آشکار، از یک‌سو سعی در مصادره‌ی شعار «زن، زندگی، آزادی» دارد و از سوی دیگر به تقلیل مفاهیم آن دست می‌زند.

این خبرگزاری در یادداشتی با تقلیل‌دادن «زن» در شعار «زن، زندگی، آزادی»، نوشته است:

«زن به اقتضاء «جنسیت» خود، محدودیت‌هایی از جنس «جسمیت» می‌پذیرد که شاید نظایر آن برای مردان هم متصور باشد، اما از جهت روح انسانی خود، برای آزادی‌های فراوانی مجاز است (در این مرحله بین مرد و زن تفاوتی نیست)؛ مفاهیم متعالی برای زنان همچون مردان مباح که حتی واجب است نظیر: عدالت‌جویی، حقیقت‌طلبی، معنویت‌خواهی، رشد و به ثمررسیدن استعدادهای نهفته. پس آن‌چیزی که در سه‌گانه‌ی «زن، زندگی، آزادی» جا مانده است مفهومی به اسم «انسان» است. انسان، از تمام قیدهای محدودکننده‌ی عقلی و روحی آزاد است تا به تراز بالاتری از بندگی و «خداگونه‌شدن» دست یابد. این‌جاست که می‌پذیریم بعضی آزادی‌های مدرنی که مطالبه می‌شود در تضادِ مستقیم با حرکتِ الهیِ انسان است و برخی محدودیت‌های وضع‌شده نظیر بعضی نقش‌های خانوادگی، جنسیتی و اجتماعی، خود بزرگترین فرصت در مسیر آزادی زن است.»

همین نگاهِ ایدئولوژیک، پدرسالارانه و مردسالارانه به زن، نشان می‌دهد که زن در تعریفِ فرهنگِ بیلبوردیِ حاکمیت نیاز به قیم دارد. این قیم‌بودن در دیدار زنان با رهبری که در آن از او به‌ عنوان «پدر» یاد شده، نیز نشان داده می‌شود. خبرگزاری فارس با تیتر «زن، زندگی، آزادی این‌جاست»، ضمنِ مصادرە کردن این شعار زیبا که حالا در سراسر جهان طنین‌انداز شده است، از زبانِ یکی از زنانِ گزینش‌ شده‌ی حاضر در مراسم که حجاب اجباریِ خود را حجاب برتر معرفی می‌کند، می‌نویسد: «بیشتر آمده‌ام گوش کنم. حتماً آقا در این دیدار حرف‌های مهمی دارند، چراکه در شرایطی قرار داریم که جامعه پر است از چالش‌های زنانه. یک عده به دروغ و با سرپوش زن و با سوءاستفاده از مسائل و خواسته‌ها و حقوق زن، جای حق و باطل را می‌خواهند تغییر دهند. به نظرم زن، زندگی، آزادی همین جاست. ما همه‌ اینجا زن هستیم. فعالیت اجتماعی داریم. زندگی و آزادی هم همین‌طور. محیط این‌جا را نگاه کنید بیشتر آدم احساس می‌کند بین یک جمع صمیمی قرار دارد نه یک محیط و جلسه‌ی رسمی. مادران با آزادی‌ای که حتی با وجود فرزند برای فعالیت‌های اجتماعی دارند زندگی را به این‌جا آورده‌اند.»