از چادر سیاه تا روسری سرخ

گلاویژ اورین

ژن ژیان آزادی: از تیامات تا تهران

سلطه بر زن و به بردگی کشاندن جامعه، تاریخی نزدیک به ۳۰ هزار سال دارد. شکاف‌های ژرف و عظیمی که مابین تمامی ارگان‌های اجتماعی و حقیقت وجودی آن‌ها روی داده، آشکار است. شاید متد و شیوه‌ی به بردگی کشاندن متغیر باشد ولی محتوا با تمامی جزئیاتش روزانه خود را بر فکر، روح و بدن زن تحمیل می‌کند. مکان‌هایی که نخستین گام‌های اجتماعی‌شدن در آن‌ها برداشته شده، در عین حال شاهد اختلاف و درگیری ۳۰ هزار ساله میان جامعه‌ی کمونال و تمدن دولتی می‌باشد. به عبارت دیگر، جغرافیایی که ما در آن زندگی می‌کنیم میزبان طولانی‌ترین اختلاف، جنگ و مبارزه در تاریخ انسانیت بوده است. ترس دولت‌مردان از اشاعه‌ی زندگی اجتماعی در پیرامون زن و رابطه‌ی این قضیه با جستجوی گیاه جاودانگی از سوی گلگامیش امروزه بهتر درک می‌شود. رهبر عبدالله اوجالان برای نخستین بار تئوری جامعه‌شناسی خویش را با پرسیدن این سؤال پایه‌گذاری نمود. وی انگشت بر این نکته‌ی اساسی می‌نهد که چرا تابه‌حال هیچ یک از جامعه‌شناسان و تاریخ‌شناسان این حقیقت ژرف را درک نکرده‌اند یا اینکه میلی برای ادراک آن از خود نشان نداده‌اند.

ریشه‌های تاریخی سلطه بر زن؛ از گلگامیش تا مردوک

در اسطوره‌ی گلگامیش این حقیقت به‌صورت بسیار عریان دیده می‌شود که گلگامیش از ترس مرگ بدنبال زندگی‌ای جاودانه گشته است. این ترس را همواره با خود حمل کرده است. چرا مرد، رشد جامعه‌ی پیرامون زن را برای خودش نوعی تهدید محسوب کرده است؟ چرا تصور کرده که جامعه‌ی زن  -مادر همواره برایش خطرناک است؟ حقیقتا آیا اجتماعی‌شدن یک تهدید یا خطر است؟ آنچه در اینجا حائز اهمیت است، بستر شکل‌گیری و علت ترس مرد قدرت‌گرا از اجتماعی‌شدن یا همان جامعه‌ی کمونال است. چرا بجای اجتماعی‌شدن، ذهنیتی خودمحور که از بالا به جامعه می‌نگرد، ترجیح داده شده است؟

در اسطوره‌ی مردوک – تیامات، از ضربه‌ی مرگ‌‌بار مردوک (خدای مرد) بر تیامات (ایزدبانو) بحث شده است. نخستین ضربه بر سر زن وارد می‌آید. با این متولوژی در اصل پرده از چهره‌ی این حقیقت برداشته می‌شود؛ علت اینکه مرد در تلاش است قدرت خویش را نهادینه و پایدار گرداند باز هم ترس از جامعه‌ای بوده که با تفکر زن مدیریت می‌شود. به بیانی دیگر، ترس از ذهنیت دموکراتیک جامعه‌ی زن – مادر می‌باشد. هراس از تفکر جمعی و کمونال، مسئله‌ای ساده نمی‌باشد. در بنیان اختلاف و جدال میان زن - مرد که هزاران سال به درازا کشیده و هنوز هم تداوم دارد، هراس مرد قدرت‌گرا از تفکر دموکراتیک و جامعه‌محور زن نهفته است. مرد برای سرکوب این ترس بی‌معنایش، روش‌هایی متفاوت و حیله‌گرانه به‌کار گرفته است و هنوز هم به‌کار می‌گیرد. با توسل به زور، آن را به قانون مطلق تبدیل کرده است.

 

از فاحش‌خانه‌های مصر تا دربارهای سلطنتی

به قتل رساندن زنان با ابزارهایی همچون چاقو و شمشیر، پیشینه‌ای هزاران ساله دارد. اولین ضربه به زن با همین ابزارها صورت گرفته است. جای شگفتی و افسوس است که همان شیوه‌ها امروزه نیز تداوم دارد. حافظه و عقلانیت مرد بر مبنای زن‌ستیزی نهادینه شده است. هر پیشرفتی پیرامون زن - مادر را خطری جدی برای بقای خویش پنداشته است. سلطه‌ی مرد بر زن، تک‌بُعدی نبوده است. مرد قدرت‌گرا در طول تاریخ با شیوه‌هایی جداگانه، به تمامی رفتارهای زن‌ستیزانه‌اش مشروعیت بخشیده و پایه‌های آن را مستحکم‌تر گردانیده است. از مسقطین مصر (اولین فاحشه‌خانه که زن در آن به بردگی گرفته شده) تا قصرها و دربارها نه‌تنها بر اندیشه و تفکر زن آسیب وارد شده، در عین حال بدنش نیز تحت مالکیت درآورده شده است.

همانگونه که رهبر عبدالله اوجالان نیز ذکر کرده‌اند؛ زنان همانند ایزدبانو وارد معبدها شده و همچون فاحشه‌هایی که ارزش‌هایشان را از دست داده‌اند از آن خارج گشته‌اند! هر چقدر دیدگاه سلطه‌جویانه و راهکارهای مرد مقتدر ژرف‌تر می‌گردد، زن و تمامی ارزش‌های مقدس جامعه‌ی کمونال تحت مالکیت درآمده و به بازار عرضه می‌شود. مردی که بر روح، فکر و بدن زن سلطه برقرار کرده، خود را خدایی می‌انگارد که زن را آفریده و صاحب اصلی‌اش می‌باشد. به‌طوریکه مرد می‌تواند فریاد بزند و بگوید «من صاحب توام، توان آن را دارم که هم تو را بیافرینم و هرگاه که دلم خواست تو را بکُشم!» نهادینه‌شدن این ذهنیت روند تاریخ را تغییر می‌دهد و انسانیت در چنان سراشیبی‌ای قرار می‌گیرد که بیشتر ارزش‌هایش را از دست می‌دهد.

در هر دوره‌ای از تاریخ با شیوه‌ای متفاوت ولی با همان محتوا، مسیر رو به سقوطش را طی می‌کند. مرد - دولت خود را صاحب زمین و زمان، ابد و ازل و تمامی گیتی می‌شمارد. در اینجا این پرسش به ذهن خطور می‌کند: چرا مرد از این‌که زن مالک بدن خویش باشد، هراس دارد؟ از دست‌دادن سلطه بر بدن زن را خطری برای خود می‌شمارد. در حالی که خود مرد نیز از همین بدن زن وجود یافته است؛ وضعیتی معکوس‌شده و عجیب است که به این حقایق پشت‌پا زده شده. حسادت مرد در این مورد و تحقیر بدن زن، ریشه‌ای تاریخی دارد. بدن زن می‌آفریند، عقل زن مدیریت می‌نماید و جامعه را می‌پروراند. در برابر این خصلت طبیعی زن، مرد قدرت‌گرا خود را ضعیف و کوچک می‌بیند و همین روحیه باعث می‌شود که همیشه موضعی تدافعی داشته باشد، در موقعیتی یورشگرانه علیه جایگاه زن باشد و دست به نابودی و کشتار بزند. این امر، نشانه‌ی نیرومندی نیست، بالعکس بزرگترین ضعف است.

پرسش دیگر این است که چرا مرد - دولت این‌همه از موی زن هراس دارد؟ این، نکته‌ای است که باید مورد تحلیل و ارزیابی ژرف قرار گیرد. بی‌گمان تمامی بدن زن به اسارت درآورده شده و مورد سوءاستفاده قرار گرفته است. هرچند به‌طور نمادین از موی زن بحث می‌کنیم، ولی در اصل آنچه مرد – دولت از آن هراس دارد اندیشه‌ی زن می‌باشد. به بیانی دیگر، افکار و ایده‌های زنان باعث هراس دولت و مردان قدرت‌گرا می‌شود. همانطور که در نمونه‌ی اسطوره‌ی مردوک و تیامات روایت می‌شود، بدن تیامات (زن) به‌ویژه سر، قلب و زهدان وی توسط مردوک (مرد) ضربه می‌خورد. این اسطوره در اصل، روایتگر هراس مرد از اندیشه، احساس و روح زن و همچنین ترس وی از زایندگی وانرژی پویای زن است.

در اینجا می‌توان به نمونه‌ای بارزتر اشاره کرد، آن‌هم «چادر» است که زن با آن پوشیده شده است. هم با نهادینه‌شدن دولت که از زمان سومریان به آن برمی‌خوریم و هم در ادیان تک‌خدایی، حجاب زن بزرگ‌ترین دغدغه‌ی مرد مقتدر و فریبکار بوده است. در دین یهود نمونه‌ای جالب‌تر وجود دارد: زنانی که به‌عنوان برده در قصرها به‌کار گرفته می‌شدند، چادر به‌سر می‌کرده‌اند و نقاب می‌بستند تا از دیگر زنان متفاوت شوند. به‌ویژه چادر سیاه، سمبلی است که از آن دوران به امروز رسیده. ارمغانی شوم برای تمامی زنان! حقیقت این است که در بطن حجاب و پوشش تحمیل‌شده بر زن، کشتن و محدودیت زن پنهان است. علتش این است که زن ماهیتا موجودی گناهکار و عامل گناه قلمداد شده است. این امر چنان تاثیرات مخربی بر زن گذاشته که هنوز هم گناهکار و مجرم‌شمردن زنان با شیوه‌هایی متفاوت ادامه دارد. به همین دلیل است که امروزه نیز قتل روزانه زنان امری مشروع و عادی تلقی می‌گردد. بحران ذهنی دولت‌مرد و هراس وی باعث شده که به‌غیر از خویش، سایرین را گناهکار بپندارد و خود را صاحب این حق بداند که زن را به زیر سلطه‌ی خویش درآورد و در صورت تمایل حتی بکُشد. نمونه‌ی بارز این وضعیت، شیوه‌ی فجیع زنده زنده سوزاندن زنان در اروپای قرون وسطی می‌باشد. تحت نام «شکار جادوگران»، مرحله‌ای تاریک و سیاه آغاز شد که بر جامعه‌ی اروپا تاثیری وافر بجای گذاشته است. به‌گونه‌ای که به بردگی گرفتن زنان و کالایی‌کردن آن‌ها در نظام سرمایه‌داری امروزی، ریشه در همان دوران دارد. به دلیل سلطه‌ی مردسالارانه‌ و برچسب‌هایی که بر هویت زن زده شده، زندگی برای زنان به چنان جهنمی مبدل شده که هر لحظه‌اش سوختن در آتش آن است. جهنمی که محصول سلطه‌جویی و ترس مرد ظالم است.

هر سیستم قدرت‌گرا برحسب قواعد و معیارهای خویش، جهت به بردگی کشاندن زنان، ابتدا «زن گناهکار و عامل گناه» را که خطرساز تلقی می‌شود، تضعیف می‌گرداند. به همین سبب شعار مرد - دولت برای به بردگی کشاندن جامعه این است: قبل از هرچیزی زنان را مورد هدف قرار دهید. همه‌ی قدرت‌ها، پادشاهان، امپراطوران و دولت‌مردان قبل از هر چیزی به زنان آسیب رسانده‌اند. با همین شعار آرزوهایشان را متحقق نموده‌اند. سوءاستفاده از زنان جهت حکمرانی مطلق بر جامعه، بزرگترین شاهکار و اثر مرد مقتدر و حیله‌گر است! از علم گرفته تا حقوق و از هنر گرفته تا سیاست، همه‌ی عرصه‌های زندگی جامعه علیه زنان سازماندهی شده‌اند. خطا نیست اگر بگوییم که تمامی عرصه‌های اجتماعی به تصرف مرد درآمده و زن از همه چیز بی‌بهره مانده است. در اصل، از جامعه طرد شده است. کشاکش‌ هزاران ساله‌ی میان زن - مرد ریشه در انحصارطلبی و سلطه‌خواهی مردان دارد؛ مردانی که در خارج از جامعه‌ی زن‌ - مادر خود را سازماندهی نموده و به ارزش‌هایی که نتیجه‌ی رنج و کوشش زن‌ - مادر و جامعه‌ی کمونال بود حمله‌ور شدند. همه‌ی مشکلات عمیق اجتماعی از دعوای درون خانواده‌ها گرفته تا میدان‌های بزرگ جنگ که هزاران و حتی میلیون‌ها انسان جان خویش را در آن‌ها از دست داده‌اند، ریشه در همین اختلافات ژرف میان زن - مرد دارد. ایستادگی و مقاومت زنان در برابر این نظام قتل و کشتار، باعث شده که جامعه نیز در برابر سلطه‌گران و تمدن دولتی از خود مقاومت نشان دهد. هر اندازه زنان توانسته‌اند بجنگند، جوامع نیز به همان میزان توانسته‌اند از خود دفاع کنند و روی پای خویش بایستند. برای درهم‌شکستن مقاومت زنان، نظام مردسالاری دست به هر نوع خشونتی زده است. نمونه‌های بسیاری وجود دارند که نمی‌توان صرفا در چند پاراگراف به آن اشاره کرد. نکته‌ی اساسی این است که در منطق هر دولت و قدرتی، سوءاستفاده از زنان در راستای منافع نظام مردسالاری وجود دارد. هم آنانی که آشکارا و بسیار بی‌رحمانه زنان را سرکوب کرده‌اند و هم آنانی که خود را ظاهرا عادل و به‌دور از رفتارهای زن‌ستیزانه معرفی کرده‌اند، موجودیت زن را برای منافع خویش به‌کار گرفته‌اند. زنانی که برخلاف منافع مرد - دولت رفتار کرده‌اند، محکوم به مرگ شده‌اند. از این روست که رهبر عبدالله اوجالان بارها در آثار و نوشته‌های خود یادآور می‌شود که در بطن تقدیس و اشاعه‌ی پدیده‌هایی نظیر «دولت، قدرت، جنگ و غارت»، ضعیفه‌کردن زنان وجود دارد. تاریخ دور و نزدیک پر از درس‌هایی آموزنده در این مورد می‌باشد.

سرزمین ایران در زمینه‌ی فرهنگ، هنر، فلسفه و دانش از جایگاه برجسته‌ای در تاریخ برخوردار است. شاهد بسیاری از اولین دستاوردهای انسانیت بوده است. از همین رو به‌طور طبیعی توجه‌مان به فرهنگ غنی زن - مادر در این جغرافیای پربرکت جلب می‌شود. در عین حال که این سرزمین شاهد جنگ‌افروزی، اشغالگری و استبداد نظام‌های دولتی بسیاری بوده است، شاهد مقاومت و مبارزات جامعه‌ی کمونال نیز بوده است. جوامع کمونال ایران در طول تاریخ، برای حفاظت از هویت و جوهره‌ی دموکراتیک خود دست به مبارزاتی الهام‌بخش و ستودنی زده‌اند. وقتی سخن از ایران به میان می‌آید، قبل از هر چیزی میترا و آناهیتا به ذهنمان خطور می‌کند. آری! ایران را با ایزدبانوهایش می‌شناسیم؛ با مبارزه و مقاومت اجتماعات کمونالش آن را می‌شناسیم. جای بسی تأسف است که در چنین سرزمینی، آنکه بیشتر از هرکسی قربانی سلطه‌جویی مردان شده‌ زنان هستند. در جایی که زنان از خود ایستادگی نشان داده‌اند، جنگ‌های سخت و بی رحمانه‌ای علیه زنان و جامعه‌ی کمونال رخ داده است. ذهنیت مرد مقتدر، دیواری بلند و ساختگی‌ست ما بین زن و حقیقتی که از آن دور گشته است. مهم این است که ریشه‌های تاریخی جوامع ایران، علی‌رغم همه‌ی تخریب و آسیب‌ها، همچنان از فرهنگ ایزدبانو و زن ‌- مادر تغذیه می‌کنند.

ادیان تک‌خدایی که بر فرهنگ زن - مادر و ایزدبانو ضربه‌ی سنگینی وارد کردند، به مرد و پیامبران مرد اهمیت بسیاری داده‌اند. با وجود آنکه زنان نقش بنیادینی در شکل‌گیری جامعه‌ی تاریخی داشته‌اند اما در ادیان تک‌خدایی به‌گونه‌ای برخورد شده که انگار زنان هرگز وجود نداشته یا سایه‌های کمرنگی از مردان بوده‌اند. در آیین زرتشتی نیز که نوعی رفرم در آیین میترایی بوده است،‌ جایگاه زرتشت به‌عنوان یک پیامبر مرد برجسته شده است. اما دستکم در ادواری از تاریخ آیین زرتشتی(پیش از مبدل‌شدن آیین زرتشتی به دین رسمی دولت)، شاهد حضور چشمگیر زنان نیز هستیم. به‌عنوان نمونه بر این امر آگاهیم که هنگام اجرای مراسم‌های دینی زرتشتیان، مُغ‌های زن و مُغ‌های مرد در کنار هم به ایفای نقش پرداخته‌اند. نکته‌ی حائز اهمیت، تأثیرات ژرف فرهنگ میترایی بر تمامی ادیان و مذاهب است. البته این نکته هم بر همگی‌مان روشن است که زرتشت تنها یک شخص نبوده و صرفا در یک محدوده‌ی زمانی هم زندگی نکرده است. به‌طوریکه روایت‌هایی درباره‌ی سه زرتشت که در مکان‌های متفاوت زیسته‌اند، وجود دارد. نکته‌ای که می‌خواهیم به آن اشاره کنیم این است که آیین زرتشتی آیینی متاثر از فرهنگ میترایی است که همچون ستاره‌ای در قلب زاگروس درخشیده و مرزها را درنوردیده است. اگرچه فرهنگ میترا و دیگر ایزدبانوان به مرور زمان کمرنگ شده، اما هنوز هم می‌توان تأثیراتش را در شخصیت زن ایرانی مشاهده کرد.

اکثریت زنان جامعه‌ی ایران همواره در صف جامعه‌ی آزاد و کمونال و در مقابل نظام‌های خسروانی، شاهنشاهی و دیکتاتوری جای گرفته‌اند. زنان، پیشاهنگ بسیاری از جنبش‌های آزادیخواه بوده‌اند و در مبارزات اجتماعی نقش‌آفرینی کرده‌اند؛ افسوس که به ندرت نامی از آنها برده شده است! زنان ایرانی، تاریخی پر از افتخار دارند ولی این تاریخ در سایه مانده است. تاریخ و به‌ویژه تاریخ نوشتاری ایران، آکنده از مدح و ستایش قهرمانی‌ها و روحیه‌ی جنگجویی مردان است. اما در موارد بسیار نادری نامی از زنان بُرده می‌شود. در بخش اندرونی کاخ پادشاهان و دربار، زنان بیشتر به‌عنوان ابژه‌ای جنسی به‌کار گرفته شده‌اند. خدا - شاه صاحب ده‌ها و شاید صدها کنیزک بوده است و در هنگام نیاز، آن‌ها را در راستای منافع سیاسی و نظامی خویش هم به‌کار گرفته است. از دربار ساسانیان گرفته تا سلجوقیان و صفویان و از قاجار گرفته تا پهلوی، بوده‌اند زنانی که در تعیین سیاست دربار نقش مهمی داشته‌اند. در جامعه نیز کم نبوده‌اند زنان پُر استعدادی که توانایی‌های خود را در عرصه‌های ادبیات، علم، موسیقی و هنر‌ نشان داده و آثار ارزشمندی آفریده‌اند اما

بزرگ‌ترین اثر حماسی و اسطوره‌ای ایران یعنی شاهنامه‌ی فردوسی عمدتا به ستایش قهرمانی‌های مردان در میدان‌های کارزار می‌پردازد. جز مواردی معدود، زنان را در حاشیه‌ی اساطیر و تاریخ ایران قرار داده است. غافل از اینکه دستاوردهای کل جامعه‌ی تاریخی و از جمله ایران، بدون وجود زنان و رنج و تلاش‌های آن‌ها، امکان‌پذیر نیست. پیروزی و قهرمانی مردان و خدا - شاهان در میدان‌های جنگ نیز قطعا با بهره‌کشی از رنج و زحمات زنان رابطه‌ای مستقیم دارد. بدین سبب است که هویت زنان و رنج و تلاش و دستاوردهایشان همیشه در حاشیه‌ی تاریخ مانده است. این، حقیقت تلخ تاریخ ماست.

در دوران حکمرانی قاجار و پهلوی، فشار و استبداد علیه زنان بیشتر می‌شود. زنان به شدت مورد آزار و سرکوب قرار گرفته‌اند. دخالت بی‌حد و حصر در زندگی زنان و سرنوشت آن‌ها، یکی از اصلی‌ترین خصوصیات نظام شاهنشاهی، نهادهای دینی و روشنفکران این دوران بوده است. پروژه‌هایی که توسط دولت – ملت‌های ایران، ترکیه و... در منطقه‌ی خاورمیانه، آفریقا، هندوستان و کشورهای تحت استعمار اجرا می‌شدند منجر به ذوب و نابودی فرهنگی، عمیق‌ترشدن جنسیت‌گرایی و واردشدن آسیب‌های جدی بر جوامع و زنان گردید.

 

کشف حجاب رضاشاه و حجاب جمهوری اسلامی

همزمان با واردن کردن مدرنیته‌ی سرمایه‌داری به منطقه، راه را برای نسل‌کشی جوامع و بروز مشکلات بسیار حاد اجتماعی و سیاسی در منطقه گشودند. ابرقدرت‌های سرمایه‌دار جهانی از یک سو برای فتح منطقه چنین سیاست‌هایی را در پی گرفتند و از سوی دیگر با رویی گشاده محصولات خود را به بازارهای این دولت‌ها سرازیر کردند. بدین شیوه با یک سنگ، دو گنجشک را زدند. هم کسب بازار کردند هم نقشه‌های سیاسی و نظامی خود را در منطقه پیاده کردند. رضاشاه می‌خواست پروژه‌هایی مشابه آنچه آتاتورک در ترکیه‌ی آن دوران اجرا کرده بود، در ایران به اجرا درآورد. هرچند بسیاری از طرح‌هایی که رضاشاه می‌خواست با الگوبرداری از جمهوری ترکیه، عملی کند، چندان شانسی برای اجرایی‌شدن نداشتند.

یکی از طرح‌های مشهور رضاشاه، کشف حجاب اجباری است. می‌گویند رضاشاه در میانه‌ی دیدارش از ترکیه، شبی خوابش نبرده و با اندوهی بسیار گفته باید زنان ما هم مانند زنان اینجا باشند و مدرن شوند! البته مدرنیسمی که از آن دم می‌زند همان سیاست آسیمیلاسیون فرهنگی (یکدست‌سازی) بوده است. این سیاستی است که با ذهنیتی ملی‌گرایانه و جنسیت‌گرایانه طرح‌ریزی گشته است. مقاومت زنان باعث شد که پروژه‌ی رضاشاه آنطور که ترسیم شده بود، عملی نگردد. رضاشاه در آن دوران در راستای اجرای این پروژه، از بسیاری از شهرهای ایران دیدن کرد. او از مردم نواحی مختلف خواسته بود که با پوشش سنتی خویش به استقبالش بیایند. هدفش این بود که بداند آن‌ها تا چه اندازه مدرن هستند. وقتی به کوردستان می‌آید و پوشش‌های زیبای زنان کورد را می‌بیند، چنان تحت تأثیر قرار می‌گیرد که دستور می‌دهد آن پوشش‌ها به‌شکل اصیل خودشان باقی بمانند و تغییری در آن‌ها صورت نگیرد. نمی‌دانیم این ماجرا که در بین مردم کورد روایت می‌شود، چقدر حقیقت دارد؟ ولی در تهران و بسیاری از شهرهای دیگر ایران، نیروهای شاه با زور و خشونت چادر و روسری از سر زنان برمی‌داشتند. زنانی که تن به کشف حجاب اجباری نمی‌دادند، دستگیر شده و مجازات می‌شدند. عجیب اینکه امروزه جمهوری اسلامی هم با توسل به زور و خشونت، در تلاش است حجابی را که رضاشاه با زور از سر زنان برداشته بود، دوباره به آن‌ها تحمیل کند. زن و شیوه‌ی زندگی‌اش، سطح فرهنگی، دانش و توانمندی‌هایش، نشانگر وضعیت تمامی جامعه است. علاوه بر ایران، در کشورهایی همچون ترکیه، افغانستان و دولت‌های عربی، پوشش زنان به ابزاری برای سیاست‌های دولت‌مردان تبدیل شده است. روشن است که در برابر این سیاست‌ها، در هیچ جایی به اندازه‌ی ایران، زنان برای پوشش خویش مبارزه نکرده‌اند. حجاب برای زنان ایران به مثابه‌ی بیان اراده‌ای سیاسی و اعتراضی ایدئولوژیک در برابر تمامی رژیم‌ها است. جنبش انقلابی ژن ژیان آزادی درخشان‌ترین نمونه‌ی این مبارزات آزادی‌خواهانه‌ی زنان ایران است.

هنگامی که به عملکردهای رژیم پهلوی و جمهوری اسلامی می‌نگریم، می‌بینیم که دارای نقاط مشترک زیادی هستند. در سیاست‌هایشان، مردسالاری و جنسیت‌گرایی کاملاً نهادینه شده است. هر کدام به شیوه‌ای می‌خواهد شیوه‌ی مشخصی از زندگی و پوشش را بر زنان تحمیل کند. اراده و خواست زنان را کاملاً نادیده می‌گیرند. هر قدرتی که در ایران بر سر کار می‌آید با توجه به نیروی تأثیرگذار زنان، سیاست‌هایی مردسالارانه و سلطه‌جویانه علیه زنان طرح‌ریزی می‌کند. هرچه زنان سرکوب شوند، جامعه نیز به همان اندازه در برابر حکومت تضعیف می‌شود.

زنان نیرویی سرنوشت‌ساز و تعیین­کننده در جامعه‌ی ایران هستند و دولت‌مردان که از این حقیقت ناخشنودند می‌کوشند با درهم‌شکستن اراده‌ی زنان، پایه‌های قدرت خود را مستحکم نمایند. این سیاست زن‌ستیزی و مردسالاری که در دولت به حالت نظام‌یافته درآمده، به درون خانواده‌ها و کل جامعه نیز سرایت داده می‌شود. از همین روست که زنان هر روز و هر لحظه مورد خشونت و ظلم مردان قرار می‌گیرند.

از اوایل سال ۱۹۲۰ میلادی تا به امروز، شاهد یک قرن مقاومت و مبارزه‌‌ی زنان ایران بوده‌ایم. هرچند زنان ایران هنوز هم از طریق خیزش‌ها و مقاومت‌های خود به آنچه که شایسته‌شان است دست نیافته‌اند، اما از تداوم مبارزه برای دست‌یابی به حقوق و آزادی‌های خویش فروگذار نکرده‌اند.

در ایران هر لحظه‌ی زندگی زنان، دلیلی برای مبارزه می‌باشد. زنان ایران هم در دوران پهلوی و هم در دوران جمهوری اسلامی در برابر قانون کشف حجاب و قانون حجاب اجباری، از خود ایستادگی نشان دادند و تن به این قوانین زورگویانه نداده‌اند. این قوانین اشکال متفاوتی از تلاش حکومت‌ها برای سلطه‌ بر بدن و اندیشه‌ی زنان هستند. در بعضی از کشورها مانند ترکیه هم قوانینی جهت پوشش زنان وضع گردید که زنان را به ترجیح گزینه‌ای عکس این قوانین سوق داد.

در اینجا قصد ما این نیست که بگوییم زنان چه بپوشند. مهم این است که زنان دارای ترجیحی آزادانه باشند و با اختیار خود نوع پوشش خویش را انتخاب کنند؛ نه اینکه مردان و حکومت‌ها با زور آنچه را که انتخاب زنان نیست بر آن‌ها تحمیل کنند. آزادی در نوع پوشش هرچند موردی ساده و سطحی به نظر برسد، ولی هنگامی که علل تاریخی آن را تحلیل می‌کنیم، می‌بینیم که هدف از تحمیل پوششی مشخص بر زنان (چه حجاب اجباری و چه کشف حجاب)، تحت مالکیت درآوردن بدن زنان و در عین حال سلطه‌ بر اندیشه، احساس و روح زنان است.

در متون دینی نیز به موارد بسیاری برمی‌خوریم که در آن‌ها تلاش شده است تا به مالکیت مردان بر زنان مشروعیت بخشیده شود. در سوره‌ی بقره آمده است: «زنان کشتزارهای شما هستند، به میل خویش می‌توانید آن‌ها را بکارید!» این جمله نشانگر سطح مالکیت مطلق مرد بر تمامی عرصه‌های زندگی زنان است.

با رشد مبارزات زنان در مقابل مردسالاری، برخی جریان‌ها در تلاش‌اند از مسئله‌ی آزادی زنان استفاده‌ی ابزاری کنند. بعد از انقلاب شکوهمند ژن ژیان آزادی در سراسر ایران، کسانی هستند که می‌خواهند با سوءاستفاده از مقوله‌ی آزادی زن، سیاست‌ورزی کنند. انقلاب ژن ژیان آزادی، نقطه‌ی عطفی در تاریخ مبارزات آزادی‌خواهانه‌ی زنان ایران و جهان است. این انقلاب ضربه‌ای سهمگین بر پیکره‌ی نظام مردسالار جمهوری اسلامی و نظام‌های پیش از آن وارد کرد. زنان به همه‌ی آنانی که می‌خواهند از مقوله‌ی حجاب استفاده‌ی ابزاری کنند، درس بزرگی دادند.

 

روژاوا، ایران و رقص روسری‌ها؛ زنان علیه سلطه

در خاورمیانه، با الهام از فکر و فلسفه‌ی رهبر اوجالان، آنچه که زنان توانایی آن را در خود نمی‌دیدند، حال انجام می‌دهند. چادر سیاه، روسری و هرگونه حجاب اجباری که از سوی دولت‌ - ملت‌های خاورمیانه به‌عنوان ابزاری برای اعمال سلطه در جامعه به‌کار می‌رود، دیگر از آنان ستانده شد. اولین نمونه‌ی برجسته‌ی آن، در انقلاب روژآوای کوردستان و در مبارزه علیه داعش به وقوع پیوست. زنان کورد در این انقلاب پیشاهنگی نمودند و همگان را نیز مشارکت دادند. زنان با سوزاندن حجاب‌های اجباری که سمبل بردگی هزاران ساله‌ی زنان می‌باشند، بر بسیاری از مفاهیم جنسیت‌گرایانه و مردسالارانه ضربه‌های مهلک زدند و آن‌ها را با خاک یکسان کردند.

دومین گام بزرگ مبارزات زنان در چارچوب فلسفه‌ی ژن ژیان آزادی، در شرق کوردستان و سراسر ایران برداشته شد. همان‌گونه که زنان در روژآوا و سوریه با شعار ژن ژیان آزادی چادرهای سیاه را سوزاندند، در ایران نیز زنان روسری‌هایشان را بر سر دارها آویختند و رقص آزادی کردند. زنان چادر سیاه را که سمبل بردگی جامعه است را سوزاندند و روسری‌های سرخ را به نسیم آزادی سپردند و جشن و پایکوپی کردند. زنان آزادی‌ای از جنس سرخ را جشن می‌گیرند. از چادر سیاه تا روسری سرخ شعار ژن ژیان آزادی است.

رهبر عبدالله اوجالان بارها ابراز داشت که شعار ژن ژیان آزادی شعاری سحرانگیز و معجزه‌وار است و به هر جا برسد آنجا را دگرگون خواهد ساخت. آنچه در سوریه و روژآوا مورد بازخواست قرار گرفت، ذهنیت زنگارگرفته‌ی هزاران ساله‌ی مرد مقتدر و حیله‌گر است که به همان شیوه در ایران هم رخ داد. زنان تنها چادرها و روسری‌هایشان را در آتش نسوزاندند، در عین حال به بردگی‌ای هزاران ساله نیز خاتمه دادند. مسیر آزادی را هموار کردند و گام بزرگی را برای به ثمر‌رساندن امیدها و آرزوهای آزادی‌خواهانه‌ی خویش برداشتند. زنان بر ترس از مرگ غلبه پیدا کردند و همگان را با خود به سوی ساختن جامعه‌ای آزاد تشویق کردند.