افق ظهور سیاست زنانه در کوردستان
در خاورمیانهای که سیاست اغلب با قدرت مردانه، سلاح و دولت تعریف میشود، زن کورد با زبان، حافظه و کنش جمعی، شکلی نو از سیاستورزی را بنیان نهاده است؛ سیاستی برخاسته از بدن، ستمدیدگی، و آرزوی رهایی.

شیلان سقزی
در تاریخ معاصر خاورمیانه، زنان کورد نهتنها در متنِ مقاومت، بلکه در بطنِ تحولات فکری، سیاسی و فرهنگی نقشآفرینی کردهاند؛ از سنگرهای کوهستانی قندیل تا کلاسهای درس در دانشگاههای سلیمانیه، کرماشان، سنه، آمد یا قامشلو. تجربه زیستهی زن کورد، با ستیز علیه سرکوب دوگانه از سوی نظامهای حاکم و ساختارهای مردسالار سنتی گره خورده است.
زنان کورد بخشی از پیشتازترین نیروهای جنبشهای آزادیخواهانه خاورمیانه هستند، به عنوان مثال یگانهای مدافع زنان(یپژ) در روژآوا نهتنها یک نیروی نظامیاند، بلکه بهمثابه کُنشگر مستقل نه تابع، تجسم دکترین جدید سیاسی نوینی هستند و یا اینکه در قندیل رهبران زنِ حزب کارگران کوردستان، در مرکز تصمیمگیریاند، این تجربه تلاشی برای فراتر رفتن از مفهوم «زن در سیاست» به سوی «سیاست زنانه» است یعنی نوعی سیاستورزی رهاییبخش که همزمان بدن، زبان، حافظه و تاریخ را بازسازی میکند.
میتوان نقش زنان کورد را بهمثابه چالشی رادیکال برای سنت فلسفی حاکم در خاورمیانه مثال زد، یعنی جایی که بدن ِزن اغلب به ابزار کنترل، ناموس و مالکیت تقلیل داده میشود، حضور فعال زنان کورد در سیاست، آموزش و مقاومت، برهم زنندهی آن نظم نمادین است. یعنی سوژهی تاریخی که حاضر است با پذیرش رنج، خودش را از حاشیهنشینی وجودی با بازپسگیری عاملیت نجات دهد. این امر در بافتار جوامعی که قرنها زن را به سکوت و تبعیت واداشتهاند، شکل رهایی روانی دارد، یعنی با حمل سلاح یا قلم، نهتنها در برابر قدرت سیاسی بلکه در برابر نسخهی منسوخ پدرسالاری، درونفرهنگ خویش قد علم میکند، این فرایند هم بیداری فردی است و هم بازسازی جمعی حافظهای که سرکوب زن را طبیعیسازی کرده است.
در آکادمی و دانشگاهها، بسیاری از زنان کورد با خودآگاهی جمعی، با گرایش به رشتههایی چون علوم سیاسی، جامعهشناسی، فلسفه، حقوق یا مطالعات جنسیت، تلاش میکنند گفتمان سیاسی زنمحور را توسعه دهند. نشریات مستقل دانشجویی، پروژههای فرهنگی محلی و تجمعهای اعتراضی، همگی محلهایی برای بازتولید مقاومت مدنی زنانه شدهاند.
زنان کورد نهفقط در سنگر بلکه در سخن، نهتنها در میدان بلکه در معنا، نقشی تعیینکننده در سیاست منطقهای ایفا کردهاند، یعنی با شکستن مرزهای فیزیکی و ذهنی از قندیل تا دانشگاه، نشان دادهاند که مقاومت تنها در اسلحه نیست، بلکه در زبان، آموزش، بدن و حافظه نیز شکل میگیرد. تجربهی زنان کورد، الگویی چندلایه از رهایی است که لازم است به آن اندیشید و شنید.
بدن، زبان، حافظه؛ جغرافیای رهایی زنانه در برابر نظم پدرسالار
مثلا در روژاوا، مدل کنفدرالیسم دموکراتیک مبتنی بر دو اصل اساسی خودمدیریتی و برابری جنسیتی است، در این ساختار، زنان نهفقط سهمی برابر در شوراها دارند، بلکه در بسیاری موارد موضع رهبری را نیز برعهده دارند. نظام «ریاست مشترک» در نهادهای اجرایی روژاوا که در آن هر مقام سیاسی اجباری یک زن و یک مرد بهطور برابر داشته باشد نهتنها نوآوری سازمانی، بلکه بیانیهای سیاسی و روانی است که ساختار قدرت لازم است بازنگری شود.
یا جنبش ژن، ژیان، ئازادی نهفقط اعتراضی سیاسی، بلکه انقلابی معرفتی و روانشناختی زنانه در روژههلات بود، انقلابی که در آن زن کورد از سوژهی سرکوبشده به کنشگر تاریخساز بدل شد. این خیزش، امتداد همان مقاومت تاریخی زن کورد در قندیل، دانشگاه و در سطحی تاریخی تلاش حزب کومله برای مشارکت و ورود زنان به عرصه مبارزه در روژهلات بود، اما با رگههایی عمیقتر از خودآگاهی جمعی، بازتعریف بدن، صدا و حافظه زنانه در برابر ساختارهای پدرسالار دولتی و فرهنگی. زن کورد که همواره در میانهی سرکوب دولتی، تحقیر اجتماعی و مقاومت قومی زیسته، در این جنبش به نماد شکستن چرخهی سکوت، ترس و حاشیهنشینی بدل شد. آنچه در خیابانهای سقز، کرماشان، اورمیه و ئیلام در روژهلات رخ داد، صرفاً اعتراض به حجاب نبود، بلکه بازپسگیری زبان، فضا و آیندهای بود که سالها از زنان کورد صلب شده بود.
سیاستی نو برای آیندهای دیگر؛ آلترناتیو زنانه در خاورمیانه
ساختار قندیل در مقابل نظام دانش استعماری در تلاشی آلترناتیو سالهاست که از اساتید و رهبران زنی چون سکینه جانسز(سارا)، نماد ژنئولوژی انقلابی، بهره برده است. سارا، با تلفیق نظریههای آزادی زن با آگاهیبخشی و مبارزهی مسلحانه، نمایندهی نسلی بود که مبارزه را نه فقط علیه دولت ترکیه، بلکه علیه نظم پدرسالار درونی جنبش شکل داد. مرگ او در پاریس نهتنها فقدانی سیاسی، بلکه قطع لحظهای از یک روایت تاریخی ژنئولوژی بود.
زنان کورد نه در سایه مردان، بلکه در تقابل با نظم سلطهجوی مردانه، سیاستی چندبعدی خلق کردهاند که بدن، حافظه و زبان را به عرصه مقاومت بدل کرده است. مقاومت زنان کورد، همانی است که میشل فوکو از آن بهعنوان بازپسگیری سوژگی از دل سازوکارهای قدرت یاد میکند، آنان سیاست را نه بهمثابه نهاد، بلکه همانند زیست روزمرهی ایستادگی بازتعریف کردهاند، این شکل از سیاستورزی نه فقط جغرافیای مبارزه را دگرگون میکند، بلکه ژئوپلیتیک ذهنها را نیز متحول میسازد.
برای درک نقش زنان کورد در سیاست و مقاومت منطقهای هم میتوان یگانهای مدافع زنان (یپژ) در شمال و شرق سوریه را مثال زد که یکی از مهمترین نمادهای مقاومت زنانه در برابر داعش و اکنون تحریرالشام اخوانی بوده و هستند، حضور آنان در رسانههای جهانی، نه فقط یک تصویر نظامی، بلکه روایتی از بازیابی عاملیت زنان کورد در خاورمیانه است.
میتوان گفت سیاستورزی زن کورد، نوعی دگردیسی گفتمانیست که از دانشگاه قندیل تا کلاسهای آکادمی جامعه، در حال ترسیم افق جدیدی برای مفهوم آزادی در خاورمیانه است که این سیاستورزی زنانه، نه در چارچوب نمایندگی رسمی یا پارلماننشینی محدود میشود و نه در تقلیل رهایی به سهمخواهی از نظامهای مردسالارانه، بلکه بهدنبال تعریف دوبارهای از «امر سیاسی» هستند، امری که شامل هستی روزمره، بدن، زبان، حافظه و حتی مرگ میشود. بنابراین تجربهی سیاسی و مقاومتی زنان کورد را میتوان نه فقط بخشی از مسئله کورد و کوردستان، بلکه بخشی از راهحل خاورمیانه دانست، راهحلی که سیاست را از انحصار اسلحه، دولت و مردان بیرون میکشد و آن را به میدان زندگی روزمره، عدالت جنسیتی و خودسامانی اجتماعی بازمیگرداند، این نه صرفاً یک مقاومت نیست، بلکه بازنویسی بنیادین امر سیاسی است.
این نوع سیاستورزی، با مفاهیم کلاسیکی همچون «قدرت» یا «دولت» ناسازگار است و به همین دلیل نیز در ادبیات مسلط خاورمیانه یا حتی جنبشهای کلاسیک چپ، کمتر فهمیده یا پذیرفته شده است. مثلاً، تجربه خودمدیریتی در روژاوا، جایی که زنان در شوراهای مردمی، نیروهای نظامی و نهادهای تصمیمگیر حضور فعال دارند، نوعی تمرین قدرت غیرمتمرکز است، مفهومی که یادآور اندیشههای هانا آرنت و میشل فوکو در مورد قدرت پراکنده و غیرحاکمانه است. در اینجا، زن کورد نهتنها بازیگر مقاومت، بلکه بنیانگذار فرم نوینی از زیست سیاسی است.
از این منظر زنان کورد یکی از معدود سوژههای سیاسی معاصرند که در عین طردشدگی مضاعف ملی، جنسی، طبقاتی، توانستهاند نظریه و کنش را همزمان و از دل رنج و تجربه زیسته خود بسازند. این پروژه، نه تقلید از غرب است و نه برگشت به سنت، بلکه تلاشیست برای ساختن آلترناتیوی در دل خاورمیانهای که پر از دوگانههای فرسوده قدرت و خشونت است.
در نهایت، زن کورد با ایستادن در محل تلاقی چندگانهی سلطهی دولت- ملت، مردسالاری، استعمار و دین، تنها مقاومت نمیکند، بلکه زبانی جدید برای سیاستورزی ابداع میکند، این زبان، ممکن است هنوز در جهان رسمی قدرت بهرسمیت شناخته نشود، اما یکی از اصیلترین اشکال «سیاست آینده» در منطقه است که در منظومهی سیاست خاورمیانه نه یک حاشیهنشین منفعل، بلکه سوژهای رادیکال و آیندهساز است. در آخر این نکته را نباید از یاد برد که جنبش زنان کورد به دنبال استثناگرایی از خود نیست و مقاومت و مبارزه خود را در جهت مبارزه کلان زنان و در دل جنبشی خواهرانگی ترسیم میکند.