بحران کمآبی در سایه مدیریت ضعیف آبخیزداری و پروژههای شکستخورده انتقال آب
تغییرات اقلیمی که در قالب خشکسالی خودش را نشان میدهد، مدیریت ضعیف حوضههای آبخیز و پروژه های انتقال آب در ترکیب با هم به بیآبی گسترده در ایران منجر شده است. کارشناسان معتقدند از تبعات شکست سیاستهای آبی میتوان به سیلابهای ویرانگر با هر بارش اشاره کرد.
مرکز خبر-ترکیب خشکسالی طولانیمدت، مدیریت ضعیف حوضههای آبخیز و پروژههای بزرگِ انتقال آب از سواحل جنوبی کشور در سالها و ماههای اخیر هم ایران را در معرض کمآبی گسترده قرار داده و هم در مناطقی باعث وقوع سیلابهای ویرانگر شده است. پدیدهای که نشان میدهد راهحلهای تکمحور و سازهمحور نه تنها بحران را درمان نمیکند بلکه ریسکهای جدیدی میآفریند.
تحلیل سریعِ دادهها و گزارشهای میدانی نشان میدهد سه عامل کلیدی همزمان عمل کردهاند. کاهش ذخایر آب زیرسطحی و سطحی بهدلیل برداشتهای مداوم، فرسایش و تخریب پوشش گیاهی حوضهها که نفوذ آب را کاهش میدهد و اجرای پروژههای بزرگ انتقال یا شیرینسازی که منابع محلی را از کاربریها خالی کرده یا هزینههای گزافی را به کشور تحمیل میکند. پژوهشها و ناظران محیطزیست میگویند این سهگانه وقتی بارانهای سنگین میبارد، نتیجهاش جریانهای سطحیِ تند، فرسایش خاک و رانش است نه جذب و ذخیرهسازی که بتواند خشکسالی چندساله را جبران کند.
پروژههای اخیر انتقال آب از سواحل (از جمله طرحهایی که برای تأمین نیازهای صنعتی در مرکزی مثل اصفهان مطرح یا اجرا شدهاند) بهخاطر هزینه و پیامد زیستمحیطی شدید مورد انتقاد قرار گرفتهاند. مقامات و کارشناسان بهطور مستقل برآورد کردهاند که هر مترمکعب آب منتقلشده میتواند بین حدود ۲ تا بیش از ۵ دلار هزینه داشته باشد. رقمی که برای مصرف صنعتی یا کشاورزی معمولاً از نظر اقتصادی توجیهپذیر نیست و بار انرژی و آلایندگی بالایی به همراه دارد. منتقدان میگویند انتقال آب، بحران را از محل مبدا به مقصد «منتقل» میکند و در طولانیمدت تعادل هیدرولوژیک مبدا را آسیبپذیر میکند.
براساس گزارشهای منتشر شده از رسانههای داخلی، یکی از پیامدهای این مدلِ توسعه «سازهمحور» این است که زیرساختِ طبیعیِ حوضهها (خاک، پوشش گیاهی، تالابها و مناطق سیلابگیر طبیعی) تضعیف میشود یا نادیده گرفته میشود. وقتی پوشش گیاهی از بین میرود و خاک فشرده یا فرسایش مییابد، بارانهای شدید بهجای نفوذ و تغذیه سفرههای زیرزمینی، بهسرعت به رودخانهها و شبکهی زهکشی میریزند و موجهای سیلابی پدید میآورند. بنابراین بارندگیِ سنگینِ مقطعی حتی اگر چندین میلیمتر یا سانتیمتر باشد، در کوتاهمدت نمیتواند ذخایر آبی را بازسازی کند، چون نفوذ کمتر، تبخیر سریعتر و تخریب اراضی از جذب موثر جلوگیری میکند. این نکته را مطالعات هیدرولوژیک و گزارشهای پژوهشی نیز تأیید میکنند.
از منظر حکمرانی و اقتصاد نیز پرسشها روشناند. اول، سیاستگذاران کمتر به راهحلهای طبیعتمحور (مثل احیای پوشش مرتعی، بازگرداندن تالابها، مدیریت جامع حوضه و ذخیرهسازی نفوذی) اهمیت دادهاند؛ دوم، هزینه-فایدهی پروژههای بزرگ انتقال اغلب با برآوردهای ناقص اجتماعی و زیستمحیطی سنجیده شده و ریسکهای بلندمدت از جمله شورشدن آبخوانها، تغییر زیستبوم ساحلی و افزایش مصرف انرژی پنهان مانده است. مقامات محیطزیست و کارشناسان مستقل بارها هشدار دادهاند که در شرایط کنونی اقتصادی و اقلیمی، انتقال هزار کیلومتری آب برای اهداف صنعتی یا شهری عموماً توجیهپذیر نیست و خطرات بیشتری تولید میکند.
در همان حال، وقوع بارانهای پاییزه و زمستانی که رسانهها و محلیها آن را «تسکینی» مینامند، نباید فریب دهد. بازپروری سفرههای آب زیرزمینی فرایندی چندساله است و نیازمند نفوذ مستمر، کاهش برداشت و کاهش فرسایش است. کارشناسان میگویند تکیه بر بارشهای مقطعی برای رفع کسریهای آبی، سیاستی آسیبپذیر است و احتمالاً به چرخهای از «بحران-پاسخ سازهای-بحران جدید» میانجامد که هزینههای اقتصادی و اجتماعی سنگینی دارد.
کارشناسان مستقل تاکید دارند بر توقف یا بازنگری پروژههای انتقال در مقیاسهای عظیم تا انجام مطالعههای کامل هزینه-فایده و ارزیابی زیستمحیطی مستقل؛ سرمایهگذاری فوری در بازسازی حوضههای آبخیز (آبخوانداری طبیعی، احیای تالابها، کنترل فرسایش)؛ مدیریت تقاضا از طریق اصلاح قیمتگذاری و کاهش مصرف آب در بخشهای پرمصرف؛ و تقویت سامانههای دادهمحور برای پایش مستمرِ ذخایر آب و واکنش مبتنی بر شواهد. بدون این تغییر جهتِ سیاستی، ایران ممکن است هر بار بین خشکسالی و سیلابهای سهمگین در نوسان بماند. هر دو مصیبتِ واقعی که ریشه در ترکیب اشتباه راهحلها دارد.