کنگره دوازدهم پکک؛ گذار از یک حزب، آغاز افقی نو
انحلال داوطلبانهی پکک، یکی از بیسابقهترین تحولات سیاسی در خاورمیانه است. بسی شاماری این تصمیم را نه پایان، بلکه آغازی تازه در مسیر آگاهی، سازمانیافتگی و رهایی میداند.

شهلا محمدی
سلیمانیه - فراخوان به صلح و جامعهای دموکراتیک، همراه با تصمیم حزب کارگران کوردستان (پکک) برای انحلال خود، از مهمترین تحولات سیاسی و اجتماعی این روزها در منطقه بهشمار میرود.
این اقدام تاریخی، ضرورت بازخوانی عمیق تجربهی چندین دهه مبارزه، دستاوردها، چالشها و چشمانداز آیندهی این جنبش را پیشروی ما میگذارد.
در همین چارچوب، کنگرهی «ائتلاف دموکراتیک زنان منطقهای» را فرصتی ارزشمند میدانیم برای گفتوگویی جدی و چندوجهی با بسی شاماری، از اعضای شورای مدیریتی پلتفرم فراملیتی دموکراتیک زنان ایران، تا به بررسی تحولات پیشرو بپردازیم.
در این گفتوگو، محورهایی چون دلایل و زمینههای تصمیم به انحلال پکک، ارزیابی دستاوردهای این حزب و نقش آن در جنبش آزادیخواهی زنان، چشمانداز جریان دموکراتیک در منطقه و نقش پیشبرندهی زنان، و همچنین ضرورت تداوم سازمانیافتگی، آگاهی و مقاومت اجتماعی، مورد واکاوی قرار خواهد گرفت.
با توجه به اهمیت دو تاریخ ۲۷ نوامبر و ۱۲ مه در حافظهی مبارزاتی منطقه، این دو تاریخ برای شما چه معنایی دارند؟
این روزها، تاریخ دیگری در عصر جدید رقم میخورد؛ برای من، یادآور دو تاریخ کلیدی است: ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و ۷ اکتبر ۲۰۲۳.
از نظر من، این دو تاریخ را باید در یک راستا و بهصورت پیوسته مورد تحلیل قرار داد. یازدهم سپتامبر، با آنچه در نیویورک رخ داد، درواقع مهر آغاز جنگی مستقیم بود با نیروها و احزابی که نظام سلطه جهانی، بهویژه سردمداران ناتو، آنها را بنا به میل و منافع خود «تروریست» نامگذاری کردند. از دل این حادثه، نوعی اتحاد نامقدس جهانی شکل گرفت؛ اتحادی که به نام مبارزه با تروریسم، در حقیقت به مصاف جنبشهای مردمی رفت.
هفتم اکتبر نیز امتداد همین مسیر است؛ پس از آنکه منطقه بهاصطلاح «شخم زده شد»، زمان برداشت فرارسید. حافظهی کوتاه تاریخی، گاهی اجازه نمیدهد ببینیم که این تحرکات در کجا ریشه دارند. همه میدانیم که برخی از این بازیگران، محصول خود همین سیستماند؛ وارد میدان میشوند تا راه را برای اجرای پروژههایی هموار کنند که پیشتر طراحی شدهاند. تنها بیست روز پس از ۷ اکتبر، در ۲۷ اکتبر، نتانیاهو در سازمان ملل نقشهای از خاورمیانهی جدید ارائه داد و بهصراحت اعلام کرد: «ما در مسیر ترسیم مرزهای نوین گام برداشتهایم.»
این تاریخها بههیچوجه تصادفی یا جدا از هم نیستند؛ باید آنها را در امتداد یکدیگر و بهمثابه حلقههایی از یک زنجیرهی واحد درک کرد.
ما در حال گفتوگو دربارهٔ تصمیم پ.ک.ک به انحلال خود هستیم. لازم میدانم یادآوری کنم که چنین تصمیمی در سطح جهانی بسیار نادر است، بهویژه در خاورمیانه. تصمیم یک حزب برای انحلال داوطلبانه، آن هم پس از دههها مبارزه، نهتنها کمسابقه بلکه در بسیاری از موارد بیسابقه است. شما اهمیت این تصمیم رو چگونه ارزیابی می کنید؟
از زبان ممنوع تا هویت مقاومت: چرا پ.ک.ک متولد شد؟
برای درک درست هر تصمیم سیاسی، ناگزیر باید به بستر تاریخی آن بازگشت. تصمیم اخیر حزب کارگران کوردستان (پ.ک.ک) به انحلال خود، نیز تنها در پرتو تاریخ شکلگیری آن قابل فهم است؛ تاریخی که ریشه در رنجهای جمعی و سرکوب سیستماتیک دارد.
در دهههایی که این حزب شکل گرفت، مردم کورد، با آنکه بیش از یکسوم جمعیت ترکیه را تشکیل میدادند، از ابتداییترین حقوق انسانی و فرهنگی خود محروم بودند. پس از جنگ جهانی دوم و در امتداد سیاستهای نسلکشی ارمنیان، جمهوری ترکیه گامهایی جدی در جهت حذف هویت کورد برداشت. سیاست آسیمیلاسیون (همگونسازی اجباری) بهطور سیستماتیک دنبال شد و حتی در قوانین رسمی کشور، هویت کوردی به رسمیت شناخته نمیشد. اصل بر این بود که هرکس در ترکیه زندگی میکند، «ترک» است؛ نه بیشتر، نه کمتر.
در چنین شرایطی، زبان کوردی، که میبایست ابزار آموزش، اندیشه و فرهنگ باشد، بهزور با زبان ترکی جایگزین شد. کوردها نهتنها از حق تحصیل و نوشتار به زبان مادری خود محروم بودند، بلکه حتی تکلم به این زبان نیز جرم تلقی میشد. هر صدای آزادیخواهی بهسرعت با برچسب «خیانت» سرکوب میشد و کوردستان در گفتار رسمی، مفهومی «خیالی» و «ناموجود» معرفی میگردید.
امروز هم، پس از نیم قرن، هنوز شاهد آن هستیم که برخی از مردم کورد، آنهم در سنین بالا، تازه شروع به یادگیری زبان مادری خود میکنند. چرا که زبان، صرفاً ابزار ارتباط نیست، بلکه بنیان هویت است؛ و حذف زبان، نخستین گام در پروژهی محو حافظهی تاریخی ملتهاست.
تکامل در کوردستان: انحلال یا آغاز مرحلهای نو؟
در چنین بستری، پ.ک.ک متولد شد. حزبی که، مانند هر جنبش سیاسی، دارای اصول، اهداف و برنامه بود؛ اما بیش از هر چیز، تلاش میکرد انسان کورد را بار دیگر به زندگی بازگرداند. شعارش ساده بود اما ژرف: «کوردستانی آزاد». اما چون ساختار حاکم هیچ روزنهای برای فعالیت دموکراتیک باقی نگذاشته بود، این حزب ناگزیر به دفاع مسلحانه روی آورد. آنچه پیوسته تکرار کردند، نه حمله، بلکه «دفاع مشروع» بود. با این حال، در کمتر از یک دهه، در فهرست سازمانهای تروریستی قرار گرفتند، تنها به این دلیل که خواهان حقوق انسانی، هویت فرهنگی، و زبان مادری خود بودند.
متأسفانه در تحلیلهای رسمی، این پیشینهی تاریخی و ریشههای ظلم نادیده گرفته میشود. این در حالیست که ما امروز با حزبی روبهرو هستیم که، بهگفتهی خود، پیش از دوازدهمین کنگرهاش، تصمیم به انحلال گرفته است. برای بسیاری، این تصمیم همراه با ابهام و حتی نگرانیست. اما از دید من، این نه پایان، بلکه آغاز مرحلهای نوین است؛ و میتوان آن را «رویلخون» نامید.
اگر دیروز رویارویی با اسلحه بود، امروز رویارویی با اندیشه است. این گذار، نتیجهی تحولات عمیق سیاسی، اجتماعی و تاریخیست که منطقه را دگرگون کرده است. پ.ک.ک در حال عبور از فاز مبارزه کلاسیک به سوی نوعی دیگر از مبارزه است؛ مبارزهای که بیش از هر چیز، بر اندیشه، سازمانیافتگی، و آگاهی اجتماعی متکیست.
در میانهی خاورمیانهای بحرانزده و گرفتار در آشوبهای فرقهای، جنگهای نیابتی و پوچگرایی سیاسی، چنین تصمیمی نهتنها جسورانه بلکه راهگشاست. این روزنهی امیدیست که جنبش آزادیخواهی کوردستان، با پشتوانهی دههها مقاومت، پیشروی ما گشوده است. اینجا، نه پایان یک راه، بلکه آغاز فصلی دیگر از تاریخ ماست.
بهنظر شما، آیا این جنبش میتواند به اهدافی که در چشمانداز خود ترسیم کرده دست یابد؟ آیا ممکن است شاهد یک تحول ریشهای و انقلاب اجتماعی در منطقه باشیم؟ در شرایطی که اغلب بازیگران منطقهای در تلاشاند یکدیگر را از صحنه حذف کنند، آیا این حرکت میتواند الگویی نو برای همزیستی، برابری و دموکراسی ارائه دهد؟
سدهی سیاسی: از فروپاشی نظم جهانی تا زایش خط فکری نوین
پیش از آنکه به پرسش شما پاسخ دهم، لازم است یک نکته کلیدی را روشن کنم. وقتی از «منطقه» حرف میزنیم، در واقع وارد چارچوبی محدود و نادرست شدهایم. اگر مسئله را از ابتدا اشتباه تعریف کنیم، تحلیلها هم قطعاً گمراهکننده خواهند بود. این بحران، صرفاً یک بحران منطقهای یا محلی نیست؛ بلکه بحرانی جهانی است.
ما اکنون در سدهای قرار داریم که میتوان آن را «سده سیاسی» نامید؛ سدهای که از سال ۱۹۷۵ و تولد نولیبرالیسم آغاز شد. این نظام اقتصادی-سیاسی که نیم قرن پیش روی کار آمد، امروز به مرحله فرسودگی و ناتوانی خود رسیده است. اکنون سال ۲۰۲۵ است و ما شاهد انفجارهای پیدرپی بحرانها در حوزههای مختلف هستیم.
این بحرانها دیگر روندی تدریجی ندارند، بلکه متراکم، ناگهانی و ساختارشکناند. ستونهای اصلی نظم جهانی یکی پس از دیگری فرو میریزند: از بحران مالی سال ۲۰۰۸، تا بحرانهای زیستمحیطی و روحی انسان معاصر، و در نهایت ظهور فناوریهای انقلابی مانند هوش مصنوعی که در کمتر از پنج سال، ساختارهای شغلی و اجتماعی را بهکلی دگرگون کرده است.
در این میان، طبقه متوسط نابود شده، جنبشهای آزادیخواه به حاشیه رانده شده و صدای اعتراض در بسیاری از نقاط جهان با خشونت سرکوب شده است. آنچه به جای آن نشسته، شکلهای نوین جنگ طبقاتی و مبارزه برای بقاست؛ جنگی که امروز در سراسر جهان شعلهور است.
با این حال، در دل این تاریکیها روزنهای از امید وجود دارد. خوشبختانه، خط فکری جایگزینی در حال شکلگیری است؛ خطی جهانی که از سال ۲۰۱۱ به بعد در سراسر جهان، از استرالیا گرفته تا آفریقا، طرفداران زیادی یافته است.
نمونهای از این روند را در کنگرهای دیدیم که اخیراً برگزار شد؛ کنگرهای که نمایندگانی از بیش از هجده کشور خاورمیانه و شمال آفریقا در آن حضور داشتند. پرسشهای اساسی این کنگره چیست؟ چرا زن، بهویژه تجربه زنانه، در قلب این اندیشه قرار دارد؟ چرا رهایی از دل بدن و زندگی زنانه آغاز میشود؟
و باز هم میپرسم: آیا باید این رویداد را «آخرین کنگره پ.ک.ک» نامید؟ یا «آغاز رهایی»، «آغاز تکامل»، یا «آغاز سیلی که به راه میافتد»؟ من هنوز در تردیدم. زیرا آنچه دیدیم، پایان نبود؛ بلکه تبدیل مبارزهای بود از شکل نظامی به شکل فکری، سیاسی و جهانی. این، آغاز فصل جدیدیست در تاریخ جنبش و آیندهای متفاوت پیشروی ماست.
در نهایت، نتایج پایانی کنگرهی پ.ک.ک نیز اعلام شد. در این بیانیه، نکات مهم و قابلتوجهی مطرح شد، اما برای شما بهعنوان ناظر یا تحلیلگر، کدام بخش این قطعنامه بیش از همه جلب توجه کرد؟
انحلال یا تحقق هدف؟ تأملی بر پایان و آغاز یک مسیر
اینکه در چند بند مختلف از امکان انحلال حزب صحبت شده بود، اصلاً تعجبآور نیست. کافیست به همان بندها مراجعه کنیم تا ببینیم حزب از ابتدا برای رسیدن به اهداف مشخصی شکل گرفته بود، اهدافی که امروز میتوان گفت به آنها دست یافتهایم.
امروز، سومین حزب بزرگ ترکیه، که روزی شما با صداقت درباره آن صحبت میکردید و اکنون با نام دمپارتی شناخته میشود، بیش از ۳۴۰۰ عضو و هوادار اصلیاش در زندان به سر میبرند.
مایلم به موضوع صلح پایدار اشاره کنم. همانطور که از عنوان فراخوان منتشرشده از امرالی مشخص است، «فراخوان صلح و جامعهٔ دموکراتیک»، بدون وجود جامعه، صلح واقعی و پایدار شکل نمیگیرد.
در این چارچوب، یکی از نکات برجسته دوازدهمین کنگره پ.ک.ک، تأکید ویژه بر نقش جامعه، بهویژه نقش زنان و جوانان، در فرآیند صلح و دگرگونی اجتماعی بود. این نکته نشان میدهد که صلح فقط به توافق سیاسی خلاصه نمیشود، بلکه پیوندی عمیق با مشارکت فعال اقشار مختلف جامعه دارد.
به نظر شما، این تأکید بر نقش جامعه چه معنایی دارد؟ و چرا پ.ک.ک در این مقطع تاریخی، چنین جایگاهی برای زنان و جوانان در مسیر صلح قائل شده است؟
در ادامه پاسخ به پرسش پیشین، میخواهم به نکتهای اشاره کنم که شاید برای بسیاری کمتر مورد توجه قرار گیرد: اهمیت سوگندنامه در کنگره بود.
کنگرهای که برخی آن را پایان حزب کارگران کوردستان مینامند، اما من آن را «تولد دوباره» میدانم.
از دید من، این رویداد نه پایان، بلکه آغازی نوین در مسیر تکامل است؛ گامی برای تحقق اهداف پنجاه ساله گذشته و آغاز برنامهریزی آیندهای بیمرز برای انسانی آزاد و رها. این فرآیند را نه انحلال، بلکه گذار به شکل و شیوهای نوین برای ادامه راه میبینم.
شعار «ژن، ژیان، آزادی» بهمثابه شعری محوری و ستون فکری این جنبش است. در دو سه دهه اخیر، بهویژه در ایران و کوردستان، شاهد ظهور شعر و ادبیات انقلابی بودهایم که بر محور همین مفاهیم شکل گرفتهاند. این شعار، هویت، زندگی و آزادی را به هم پیوند میدهد و مسیر روشن مبارزه را نشان میدهد.
با توجه به تصمیمات اخیر و نکاتی که شما در این گفتوگو مطرح کردید، بهنظر شما این تجربه و میراث چه تأثیری میتواند بر جنبشهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایران بگذارد؟ و دوست دارید این تأثیر در چه مسیری حرکت کند؟
سوگند به آینده: از ژن، ژیان، آزادی تا نظم نوین خاورمیانه
برای من، مهمترین و تأثیرگذارترین بخش، «سوگندنامه» بود. سوگندنامه زمانی خوانده میشود که آغازی در پیش باشد؛ آغازی نو، مسیری تازه.
آغاز تمدنی زنمحور در برابر فروپاشی نظم کهن
بیش از ۹۰ درصد آن درباره نقش زنان بود؛ فراخوانی برای زنان، فراخوانی برای جامعه انسانی، برای انسانیت و مدنیتی که ریشههایش در همان منطقه، در گهواره تمدن، شکل گرفت. و امروز، همان تمدن قرار است بار دیگر متولد شود؛ تمدنی برای آیندهای مشترک در خاورمیانه، پردستان و جهان.
خوشبختانه، دستاوردهای کنونی نتیجه تلاشهایی است که از دل رنج و نابرابری برخاستهاند؛ راهی سخت و پر پیچوخم که کسانی پیمودند که از دل مرگ، زندگی آفریدند؛ کسانی که در برابر دومین ارتش مسلح ناتو سالها ایستادگی کردند و حتی یک گام از خواستههایشان عقب ننشستند.
جوانانی که آغاز راه را با شعار «ژن، ژیان، آزادی» رقم زدند، پایان راه را نیز با همان رنگ و شعار رقم زدند: زن،زندگی، آزادی.
این یک جمله بهتنهایی کافی است تا وجدان انسان و وجدان بشریت بار دیگر به صدا درآید.
این دستاورد، بیتردید، با حمایت همه آزادگان جهان ادامه خواهد یافت. جریانی که امروز با نام سوسیالیسم و دموکراسی در مسیر تازهای گام برمیدارد، پشتوانه مردمی گستردهای دارد و همین، سیستم را بهشدت نگران و خشمگین کرده است.
روژاوا زدودنی نیست؛ ستودنیست
از سال ۲۰۱۱ تاکنون، شاهد بمبارانهای شیمیایی، حملات هدفمند و تلاش برای حذف فیزیکی این خط فکری بودهایم، اما هرگز نتوانستند آن را نابود کنند. نمایندگان این راه، با رادیکالیسم آگاهانه در سراسر جهان فعالاند؛ صدایی که خفه شدنی نیست و تهدید نیز نخواهد شد.
چنانکه بارها گفتهایم: روژاوا زدودنی نیست؛ ستودنی است.
امروز، این خط فکری قرار است در قالب نهادهای سیاسی و مدنی، و حتی فراتر از قانون، به میدان بیاید؛ مبارزهای بدون ترس از برچسب «تروریست» و با حمایت کامل آزادگان تا رسیدن به آزادی واقعی ادامه خواهد یافت.
اما فاصله زیادی بین تئوری و عمل وجود دارد؛ بین آنچه امروز بهعنوان برنامه مطرح میشود و آنچه در سوگندنامه شنیدیم. راه درازی در پیش است و ما منتظر تغییرات واقعی هستیم.
امیدوارم به عهد و پیمانی که با خود و جامعه بستهاند، خیانتی نشود؛ هرچند همین قدم اولیه هم نه از خواست درونی، بلکه در سایه فشار فاشیسم ترکیه و واکنش به تحولات عمیق منطقهای برداشته شد.
در صد سال آینده منطقه، دیگر جایی برای دولتهای مطلقه با قدرت بیپایان نیست. نظم سیاسی قدیم در حال فروپاشی است و راهی که اکنون گشوده شده، هرچند از دریای خون جوانان پاک جهان گذشته، باید روشنتر و هموارتر شود.
اما این تنها زمانی ممکن است که مردم آگاهانه و فعالانه در این مسیر حضور داشته باشند.
این دگرگونی بیتردید تأثیر مستقیم بر ایران خواهد داشت. همانطور که پیشتر گفتهام، ملت و جنبش ایران امروز میان دو سنگ آسیا قرار دارند؛ سرمایه و پول از یکسو، جمهوری اسلامی از سوی دیگر. اما مردم ایران با «نه» گفتن به این نظام، راه را برای دگرگونی هموار میکنند.
تغییراتی که در راه است، بیوقفه خواهد آمد؛ نه صرفاً در واکنش به قوانین، بلکه بر پایه مطالبات واقعی مردمی که فراتر از زندگی برابر، خواهان صلح پایدارند.
و این صلح پایدار، زندگی برابر و شأن انسانی تنها با حضور آگاهانه و سازمانیافته مردم در صحنه سیاست و جامعه محقق خواهد شد.