روایت محرومیت و مقاومت روزمره زنان در فضاهای عمومی
فضاهای عمومی و ورزشی در ایران با نگاهی مردانه طراحی شدهاند و زنان را نادیده میگیرند، اما در دل همین حذف، مقاومت روزمره شکل گرفته است؛ زنانی که با پیادهروی، ورزش و نشستن در پارکها، بدن و حضور خود را به این فضاها بازمیگردانند.
نیان راد
مهاباد- در ایران، فضاهای شهری و ورزشی بهگونهای طراحی و اداره میشوند که گویی زنان، نه نیمی از ساکنان همیشگی که رهگذرانی پنهان در شهر هستند. با این حال در دل همین تبعیضات ساختاری، جوانههای مقاومت زنانه همچنان در حال تکثیر است، آنچه در نگاه نخست شاید صحنهای معمولی بهنظر برسد؛ زنانی که در پارکها پیادهروی میکنند، در زمینهای والیبال بازی میکنند، در پارکها ورزش میکنند و یا حتی روی نیمکتهای شهر با گپ و گفتهای زنانه فضا را زنده نگه میدارند، نمونههایی از زنانی هستند در سالهای اخیر با کنشهای روزمره در حال بازتعریف حضور خویشاند.
در جامعهی ایران ورزش مدتهاست به میدانی برای مبارزهی آرام اما پیوسته تبدیل شده است. زنان و بهویژه دختران نسل جدید با نافرمانی از تابوهای موجود نه تنها حوزهی ورزش حرفهای بلکه فضاهای عمومی را به عرصهی اثبات حضور خود بدل کردهاند با این حال برای بسیاری از زنان در مناطق حاشیهای و روستاها، رویای ورزش و استفاده از امکانات عمومی هنوز در حصار محرومیت و محدودیت باقی مانده است.
محرومیت از امکانات رفاهی و ورزشی
در بسیاری از شهرهای ایران و روژهلات، زنان از امکانات ورزش حرفهای بیبهرهاند. تعداد باشگاههای زنانه کم، تجهیزات عمومی محدود و اغلب در مناطق دور از دسترس هستند. از سویی در فضای شهری اغلب باشگاههای زنانه تنها در مرکز شهر قرار گرفته و با خصوصی سازی آن، اکنون ورزش یک کالای لوکس محسوب میشود. کالایی که در شرایط اقتصادی اینروزهای ایران، دسترسی به آن به ویژه برای زنان آسان نیست. از سوی دیگر، محرومیت زنانه از چنین مکان و یا خدمات دولتی به قراردادی نانوشته میماند. برای مثال استفاده از فضاهای ورزشی برای زنان بیشتر در ساعاتیست که استفاده از آن عملاً دشوار است. سیما.ن معلم مدرسه در این باره میگوید:« ٢6 سال است معلم هستم و شیفتهای کاریم چرخشی است. باشگاه و استخر برای زنان تنها در روزهای محدود و ساعات مشخص وجود دارد که اغلب شیفت صبح است و زنان شاغل و حتی خانهدار نمیتوانند از آن استفاده کنند. با وجود ضرورت پزشکی نیز نمیتوانم از استخر یا باشگاه استفاده کنم.»
فضای سبز و پارکها؛ از فرصت جبرانی تا بستر دگرگونی
در حصار این محدودیتها در اغلب شهرها، این فضای سبز و پارکها هستند که تبدیل به مکانی برای گذران اوقات فراغت و اهمیت دادن به سلامت جسمانی برای زنان است. اگرچه تابوهای موجود برای زنان، از پیر تا جوان، محدودیتهایی خلق کرده است اما زنان در این فضا نیز همچنان در حال مبارزهای آهسته و پیوسته هستند.
فاطمه.ک، زن میانسالی است که همراه با چند تن از همسایههایش برای پیادهروی به پارک میروند. این زن سالمند ضمن اشاره به وضعیت دشوار سالمندان و عدم تناسب امکانات با وضعیت آنان میگوید: «ما به دلیل نزدیکی به پارک، در آب و هوای مناسب میتوانیم روزانه با هم پیادهروی کنیم یا دور هم جمع شویم اما فضای خیابانها یا حتی مکانهای ورزشی مانند استخر اصلا مناسب ما نیست. باشگاه هم که برای جوانترهاست. وقتی به سن زنانی چون ما رسیدید جامعه همه چیز را برایتان ننگ و عار میداند.»
این محدودیتها زمانی که با فرهنگ گره میخورد، میتواند زنان را از بیرون آمدن از خانه، قدم زدن و حتی استفاده از وسایل ورزشی داخل پارک نیز محروم کند و یا آزارهای جنسی و جنسیتی به دنبال داشته باشد؛ مسئلهای که قبل از خیزش انقلابی "ژن،ژیان،آزادی" دچار دگرگونی فراوانی شد. مسئلهای که کژال.م آن را نیازمند کنش زنانه میداند: «بارها هنگام ورزش در پارک با چشمچرانی و متلک پرانی مواجه میشدیم. این مسائل هنوز هم وجود دارد اما با افزایش حضور زنان کمتر شده است و ایستادگی زنان مهمترین نقش را در این بین داشته است.»
بنظر میرسد این ایستادگی، اکنون بخشی از رفتار غالب دختران نسل جدید باشد. دخترانی که با نافرمانی از تابوهای دوچرخه سواری، فوتبال، ورزش در فضاهای آزاد و ...، در عرصهی استفاده از فضاهای عمومی نیز در حال خلق کنشی متفاوت هستند؛ دخترانی که اگرچه به عنوان یک زن با محدودیت روبهرو میشوند اما آنرا کماکان آن را رد میکنند.
محرومیت مضاعف؛ روایت حاشیه و روستاها
فارغ از کنشهای زنانه و کمبود یا نبود امکانات مناسب، در برخی نقاط بهویژه در شهرهای کوچک، مناطق روستایی و حاشیه، این مسئله به محرومیت کامل ختم میشود. برای مثال زنان ساکن روستا یکی از بزرگترین گروههای درگیر این محرومیت هستند. دلارا.م ساکن روستای خورخورهی مهاباد در این باره به خبرگزاری ژنها گفت:« فضای روستا کوچک است و هیچ امکاناتی برای زنان وجود ندارد. زنان جوان اغلب از قدم زدن در داخل روستا هم محروم هستند و فضای کوچک و بیامکانات باعث شده زنان میانسال تنها جلوی در خانههای خود بنشینند. مردها در شهر به باشگاه میروند و چون آزادی عمل دارند، علایق ورزشی خود را دنبال میکنند. با این حال هنوز در روستا تمام تلاش مادران این است دختران جوان بتوانند در شهر به کلاسهای ورزشی بروند که اغلب با شکست روبهرو میشود.» سخنان دلارام نه تنها روایت محرومیت بلکه نشانهی حذف نظاممند بدن زن از حیات عمومیست؛ آنجا که ورزش، سلامت و شادی نه حق، بلکه امتیاز مردانه شمرده میشود. امتیازی که بخشی از سیاستی عمیقتر برای کنترل بدن، فضا و آزادی میباشد اما همچنان میدان مبارزات زنانه به شکلی گستردهتر علیه آن آغوش میگشاید.