زنان کتاب‌فروش و مشکلات مضاعفی که برای آنان وجود دارد

پگاه.م در یکی از کتابفروشی‌ها کار می‌کند، می‌گوید: بسیاری تصوری کاملا متفاوت و غیرواقعی از این شغل دارند و این باعث می‌شود انتظارات عجیب از ما داشته باشند. وی انتظار آراستگی و زیبایی ظاهری از زنان فروشندە یکی از مشکلا می‌داند و آن را تحقیرآمیز می‌خواند.

 

ساره زارع

کرج- کتابفروشی از آن دست اماکنی‌ست که ظاهری فریبنده و جذاب دارد. همچنین به عنوان یک شغل و یا حتی کارکردن در کتابفروشی، یا به عبارت بهتر هر چیزی که به کتاب فروشی مرتبط باشد واجد نوعی جذابیت فرهنگی است.

بسیاری از مردم تصورشان از کار در کتابفروشی بسیار فانتاستیک (خيالی) است. به این معنا که این شغل را شغلی آرام و به دور از مشکلات معمول دیگر مشاغل می‌دانند. فیگور فرد کتابفروش هم به عنوان انسانی فرهیخته شناخته می‌شود. انسان اگاه و باسوادی که در نهایت آرامش تمام عمر خود را مشغول خواندن کتاب‌های مختلف بوده است. شاید این تصور زمانی نه چندان دور به واقعیت نزدیک بوده. زمانی که کتابفروشی‌ها مثل امروز بزرگ و شلوغ نبودند و خود کتابفروش هم معمولا صاحب مغازه‌ی کتابفروشی بود. اما این تصور در زمانه‌ی حاضر ابدا به واقعیت شباهتی ندارد. آن هم در کتابفروشی‌های بزرگی که چندین فروشنده و نه صاحب کتابفروشی، در آن مشغول به کارند. در واقع کتابفروشی در شمایل امروزینش یکی از مشاغل سخت و طاقت فرساست. شغلی با ساعات طولانی کار، درآمد ناچیز و همچنین درجه‎ی سختی کار بالا.

بسیاری از فروشنده‌های این گونه کتابفروشی‌ها دختران و پسران دانشجویی هستند که به عنوان کار پاره وقت در این اماکن مشغولند. هر چند نمی‌توان به آن، کار پاره وقت گفت، زیرا معمولا نصف هفته  یعنی سه روز و نیم را، باید تمام وقت مشغول به کار باشند و این تمام وقت یعنی از صبح زود تا آخر وقت، به عبارتی آنها کل ساعات کار قانونی هفته را به شکلی فشرده در نصف هفته انجام می‌دهند. این بار و به بهانه‌ی نزدیکی نمایشگاه کتاب به سراغ پگاه.م، یکی از دختران جوانی رفتیم که در یکی از همین کتابفروشی‌ها کار می‌کند.

پگاە دانشجوی ترم شش رشته‌ی ادبیات فارسی در دانشگاه آزاد است. وی در ابتدای سخنان خود با اشارە بە اینکە حدود ده ماه است که در اینجا مشغول به کار است، می‌گوید: همزمان هم مشغول تحصیل هستم و هم مشغول کار. فعالیت ما هم به گونه‌ای است که روزهای کاری را باید تمام وقت در فروشگاه حاضر باشیم. چون کلاس و دانشگاه مانع از این است که هر روز به سر کار بیایم، ناچارم نصف هفته را به کارم اختصاص دهم و نصف دیگر را به دانشگاه. به همین علت روزهای کاری ما تقریبا دو برابر ساعت کار قانونی‌ست. یعنی از هشت صبح تا ده شب. این ساعات طولانی کار که عملا بدون وقفه و استراحت است، بسیار سنگین وخسته کننده است. به همین خاطر کمتر کسی در این شغل برای دوره‌ای طولانی دوام می‌آورد. در همین مدت کوتاهی که من اینجا بودم دو نفر از همکارانمان این شغل را رها کردند. آنها هم مثل من دانشجو بودند.

او با اشارە بە اینکە «مشکلات این شغل به همین جا ختم نمی‌شود»؛ ادامه می‌دهد: به لحاظ مادی درآمد این کار بسیار ناچیز است و همان پایه حقوق وزارت کار را می‌دهند. مشکلات دیگری هم هست که لازم است به آن اشاره کنم. شاید کمی عجیب به نظر برسد اما در این کتابفروشی ما وقت چندانی برای نشستن نداریم و تقریبا تمام مدت کار را سر پا و در رفت‎وآمد هستیم. این امر بسیار دشوار است. اما این هم لازمه‌ی کار است و هم نوعی اجبار از جانب کارفرما. در واقع و به بیان دقیقتر ما حق نداریم روی صندلی بنشینیم. مخصوصا مواقعی که مشتری در مغازه حضور دارد و از آنجا که تقریبا در همه‌ی مواقع مشتری یا مشتریانی حضور دارند عملا خبری از نشستن برای فروشندگان نیست. به شخصه از روزی که به این کار مشغولم دچار کمردرد و پا درد و نیز واریس پا شده‌ام. اما مشکل اینجاست که با این خستگی و فشار بی‌امان کار، همزمان ما فروشندگان باید با لبخند و روی گشاده با مشتری‌هایمان برخورد کنیم. نکته‌ی دیگری را نیز باید گوشزد کنم، در این کتابفروشی من و یکی دیگر از همکاران زن هستیم. خوب به عنوان یک زن خود شما درک می‎کنید که در نوبت ماهانه و هنگام پریود، یک زن متحمل درد جسمی و روحی می‌شود و این خود بار اضافه‌ای بر درد ناشی از کار می‌شود. باری که واقعا از حد تحمل ما خارج است، اما به ناچار تحمل می‌کنیم.

وی در مورد نوع برخورد مدیران با فروشندەها می‌گوید: چند مورد پیش آمده که مشتری‌ها از نوع رفتار فروشنده‌ها به مدیر فروشگاه شکایت کرده و مدیر فروشگاه هم طبق معمول در این گونه موارد حق را به مشتری می‌دهد و معمولا برخورد ناشایستی با پرسنل انجام می‌دهد. ما نیز در مقابل، کار خاصی از دستمان ساخته نیست. زیرا قدرت چانه‌زنی‌ نداریم. «اگر نمی‌خواهی به سلامت، ده‌ها نفر هستند که آرزو می‌کنند جای تو کار کنند!» این جوابی ست که مدیر یا کارفرما به ما می‌دهد.

از سویی فروشندەها خود ناچارن هزینەی کتاب‌های گم شدە را بپردازند و پگاە در این مورد می‌گوید: کتابی از کتابفروشی کم شود؛ حال به هر دلیلی، هزینه‌اش را باید فروشندگان بپردازند. یعنی اگر مشتری کتابی را بردارد و پول آن را پرداخت نکند مسئولش ما هستیم و پول آن کتاب از حقوق فروشندگان کم خواهد شد. اینها را می‌گویم، زیرا بسیاری از مردم تصوری کاملا متفاوت و غیرواقعی از این شغل دارند و این تصور باعث می‌شود انتظارات عجیب و غریب از ما داشته باشند. واقعا باید در مورد مشاغل و سختی‌های پیدا و پنهان آن؛ مخصوصا برای زنان، روشنگری کنید. چون همیشه مشکلات مضاعفی برای ما زنان وجود دارد. این روشنگری‌ها و بیان این مشقات باعث آگاه شدن مردم می‌شود و این آگاهی همدلی را در پی خواهد داشت. این گونه حداقل بخشی از مشکلات ما شاغلین در این عرصه کمتر خواهد شد.

انتظار آراستگی و زیبایی ظاهری از زنان یکی از مسائل اصلی امروزە زنان است و پگاە نیز در این مورد می‌گوید: نکته‌ی دیگری در مورد مشکلات زنان، انتظار آراستگی و زیبایی ظاهری یکی از آنان است که واقعا تحقیرآمیز است. اینکه در این فروشگاه و فروشگاه‌هایی این چنین برای استخدام باید ظاهر زیبا و مشتری پسندی داشته باشی! معلوم نیست در این فروشگاه‌ها قرار است چه چیزی عرضه شود!؟ مثلا در این کتابفروشی قرار است «کتاب» عرضه شود یا «دختر فروشنده‌ی زیبا». به گمانم این خود اوج وقاحت است که متأسفانه در مناسبات اجتماعی جامعه‌ی ما جا افتاده و دیگر چندان مورد پرسش قرار نمی‌گیرد! گویی همه به عنوان یک امر بدیهی آن را پذیرفته‌اند و این بسیار اسف‌انگیز است.

وی در پایان ابراز امیدواری کرد «روزی جامعه به سطحی از آگاهی  وخودآگاهی برسد که انسان فقط به حکم انسان بودنش ارزشمند باشد.»