نگاه جامعه‌شناسی به مفهوم خشونت و سویه‌های فردی و اجتماعی آن

ما در یک جامعە و سیستم مردسالار زندگی می‌کنیم، که سیستمی جنسیتی خاص را تعریف کرده و زنانگی و مردانگی در آن سیستم شکل گرفته است و اینکه ما به‌عنوان یک زن چگونه عمل می‌کنیم نتیجەی برساخت ایجاد مردانگی و زنانگی در یک پروسەی اجتماعی است و به تعبیر سیمون دووبوار ما زن یا مرد زاده نمی‌شویم بلکە ما به زن یا مرد تبدیل می‌شویم، برای ما یک‌سری الگوهای شخصیتی تعبیه شده که براساس آن عمل می‌کنیم، همانطور که این سیستم مردسالار سیسستم واحدی نیست و سیستم‌های مردسالار دیگری در حوزەی بازار، جنسیت، سکسوالیته و جنسی و کارخانگی در جامعه وجود دارد، می‌توان گفت که این روابط جنسیتی را نیز سلسله مراتبی به آن نگاه کرد که به تعبیر کانه در راس این سیستم، هژمونی مردانگی وجود دارد که این مردانگی هژمونیک از یک سری خصوصیات مثل جسمی، توانایی خشونت‌ورزی، توانایی جنسی بالا، قدرت مدیریت و مجموعه ویژگی‌های دیگر که بەعنوان مردانگی هژمونیک در جامعەی ما لحاظ شده است.

قسمت دوم

 

شیلان کوردستانی: بررسی خشونت جنسیت محور را تا چە حدی ضروری می‌دانید؟

لیلا عنایت‌زاده: ما در یک جامعە و سیستم مردسالار زندگی می‌کنیم، که سیستمی جنسیتی خاص را تعریف کرده و زنانگی و مردانگی در آن سیستم شکل گرفته است و اینکه ما به‌عنوان یک زن چگونه عمل می‌کنیم نتیجەی برساخت ایجاد مردانگی و زنانگی در یک پروسەی اجتماعی است و به تعبیر سیمون دووبوار ما زن یا مرد زاده نمی‌شویم بلکە ما به زن یا مرد تبدیل می‌شویم،  برای ما یک‌سری الگوهای شخصیتی تعبیه شده که براساس آن عمل می‌کنیم، همانطور که این سیستم مردسالار سیسستم واحدی نیست و سیستم‌های مردسالار دیگری در حوزەی بازار، جنسیت، سکسوالیته و جنسی و کارخانگی در جامعه وجود دارد، می‌توان گفت که این روابط جنسیتی را نیز سلسله مراتبی به آن نگاه کرد که به تعبیر کانه در راس این سیستم، هژمونی مردانگی  وجود دارد که این مردانگی هژمونیک از یک سری خصوصیات مثل جسمی، توانایی خشونت‌ورزی، توانایی جنسی بالا، قدرت مدیریت و مجموعه ویژگی‌های دیگر که بەعنوان مردانگی هژمونیک در جامعەی ما لحاظ شده است.

در سطح پایین‌تر از مردانگی هژمونیک ما مردانگی همدست را داریم که درکنار بودن و همراهی مردانگی هژمونیک سود می‌برند، این افراد از قدرت و توانایی مردانگی هژمونیک برخوردار نیستند و صرفا برای منفعت‌طلبی در کنار این هژمونی هستند. در سطح دیگر مردانگی فرودست را داریم که معمولا از لحاظ ویژگی‌های رفتاری در کنار زنانگی فرودست قرار می‌گیرد، کسانی که هویت‌های جنسی متمایزی دارند معمولا در پایین‌ترین سطوح مردانگی قرار دارند.

زنانگی موکد نیز وجود دارد که تکمیل کنندەی مردانگی هژمونیک است که معمولا تمایل به برآورده شدن خواستەهای مردانگی هژمونیک دارد و مشخصەی آن فرمان‌برداری از مردانگی هژمونیک است، معمولا این زنانگی مداراگر است و با بیشتر شرایط کنار می‌آید و نمی‌تواند مقابله بکند، و در مقابل بی‌عدالتی‌ها را به چالش نمی‌کشد، و به جای گرفتن فرصت سرکوب از سیستم، خود نیز در فضای سرکوب قرار می‌گیرد. در مقابل این زنانگی نوع دیگری از زنانگی داریم که وجه مقاومتی دارند که این نوع زنانگی در سیستم مردانگی، یک زنانگی فرودست محسوب می‌شود، و چون در برابر زنانگی موکد سرپیچی کرده معمولا در مقابل مناسبات اجتماعی یک الگوی رفتاری خاصی را نشان می‌دهد و در برابر مشکلات ایستاده و نمی‌گذارد تا یک ویژگی زنانگی فرودست را ارائه دهد، در چنین سیستم سلسله مراتب جنسیتی مردم سعی می‌کنند که به نمونەی ازلی و ابدی که از مردان تعبیه شده نزدیک بشوند، و متمایزتر به جایگاه مردانگی و زنانگی که تعیین شده نظاره کنند و سعی می‌کنند مناسبات در جامعه را در کنترل خود قرار دهند، این نوع مردانگی ناظر بر زنانگی است و آن را کنترل می‌کند چون خودش را حافظ کل سیستم، جامعه و اجتماع می‌داند، بخشی از هژمونی مردانگی ناشی از کنترل زنانگی و رام شدن ذهن و بدن زنان است که این مردان خود را مالک ذهن و بدن زنان می‌دانند، معمولا زنانی که خود را از در اختیار گرفتن مناسبات سیستم  مردانه مبرا می‌کنند، بخشی از سرمایه‌ی این سیستم را از او می‌گیرند  و بدین ترتیب به هژمونی مردانگی خدشه وارد می‌شود، و چون این خدشه خوردن برای هژمونی مردانگی سنگین می‌باشد، برای اینکه ساختار خود را کنترل کند سعی می‌کند کلام زنان، نوع پوشش و حتی وضعیت مالی زنان را در اختیار بگیرد و سعی می‌کند بر همەی زمینەهایی مثل طلاق، تحصیل و درآمد زنان را نظارت داشته باشد. در چنین سیستمی فقط زنان در رنج نیستند بلکه مردان نیز رنج می‌برند، پس می‌بایست نگاه دیگری به سیستم دوگانگی مردانگی و زنانگی وجود داشته باشد، و باید خودمان را از آن نگاه دور بگیریم و با نگاه بازاندیشی به این سیستم جنسیتی از زمینەی بروز آن جلوگیری کنیم.

 

شیلا کوردستانی: نظریەهایی را که  به جامع‌شناسی خشونت‌ پرداخته را بازگو کنید و اینکه تا چه حد جامعەی ما منطبق با این نظریات است؟

لیلا عنایت‌زاده: نظریات مختلف جامع‌شناسی معمولا تناقص چندانی با هم ندارند و بعضی از رویکردهایی که در جامعەشناسی وجود دارند معمولا به ابعاد ابزاری خشونت نگاه می‌کنند و خود پدیدەی خشونت را مبتنی بر محاسبات و استراتژی‌های بازیگران در عرصەی تعاملات اجتماعی و فردی معرفی می‌کند، خشونت معمولا بە عنوان وسیلەای برای رسیدن به عمل هدفمند قرار می‌گیرد، بە عنوان نمونه حمله کردن به زنی که توانایی مالی داشته و برای غصب دارایی آن، دست به خشونت زده شده که این خشونت هدفمند و ابزاری است.

نظریەهای دیگر معتقد هستند که خشونت واکنش به یک موقعیت در وضعیت‌های بحرانی است، در چنین وضعیت‌هایی خشونت تحت تاثیر وقایع خاصی که خارج از فرد است زمینه را برای بروز خشونت فراهم می‌کند. نمونە‌ی آن در مورد کارگر یا فردی که تهدید به اخراج می‌شود که در این حالت زمینه برای خشونت و کشتە شدن فرد تهدیدکننده ایجاد می‌شود.

نوع دیگر نظریات مربوط به تحریرهایی است که در مورد برآیند فرهنگ است، ممکن است اعضای یک گروه اجتماعی یا خانوادگی را مستعد انجام خشونت قرار دهد. پیشنهاد شده است که پیوندی بین شخصیت، فرهنگ و خشونت ایجاد شده در یک سیستم منسجم تبیین بشوند. اعمال خشونت چه مبتنی بر منفعت‌طلبی باشد و یا موقعیت خاصی یا فرهنگ خاصی باشد زمینه را برای خشونت‌طلبی آماده می‌کند.

این رویکردها از نظر حقوق بشر و ارزش‌های دموکراتیک می‌تواند با انتقاداتی روبەرو شود اما آنچه که به آن پرداخت نشده خود معانی خشونت است،  مثلا فردی در یک حملەی تروریستی جان خود را فدا می‌کند و یا به تعبیر خودشان در راه یک ایدئولوژی یا یک باور جانفشانی کردند اینجا دیگر نمی‌توان با یک رویکرد ابزاری و یا یک ابزار منطقی بر محاسبات و استراتژی‌های شخصی مسئله را تبیین کرد، و یا اینکه اعتراصات سیاسی گروهی را چگونه می‌توانیم  تبیین بکنیم و معنای کنشگران و بازیگران را در لحظەی خشونت بدانیم و یا خشونت علیه خشونت چگومه معنی می‌شود باید گفت که این اعمال خشونت‌آمیز معمولا حاوی معانی سیاسی، اجتماعی و مذهبی است که که تنها مختص یک فرد نیست و تسط افراد دیگر نیز به اشتراک گذاشته می‌شود که آن هم مختص به سیستمی است که آن فرد را تغذیه می‌کند، بنابراین برای تبیین این نوع خشونت‌‌ها می‌توان به تعهد فرد به سیستمی که وی را وادار به این دسته از خشونت‌ها می‌کند اشاره کرد، به رویکرد تعامل‌گرایانه به این مسئله توجه کرد و مشاهدەی رفتار انسانی را از یک رویکرد مردم گرایانه نگاه کرد که این رویکرد چگونه می‌تواند ساختار اجتماعی را شکل دهد و آن را دچار تغییر و حتی به آن توسعه ببخشند.

کاریز در سال ٢٠٠٨ یک رویکرد تعامل‌گرایانه خشونت را مطرح می‌کند که مبتنی بر یک رویکرد قوم‌نگاری است، او معتقد است که تکنیک‌های بازیگران در تعاملاتی که با هم دارند گسترش پیدا می‌کند، سپس تبدیل به یک الگوی خشونت می‌شود. از نظر کاریز کاهش و از بین رفتن معنا در تعاملات زمینه را برای بروز خشونت فراهم می‌کند.