مخاطرات اندام کالایی

در سال‌های اخیر، فشار برای رسیدن به الگوهای خاص زیبایی، بدن زنان را بیش از پیش در معرض انواع خشونت‌های پنهان و آشکار قرار داده است؛ خشونتی که از اقتصاد جهانی تا مناسبات روزمره امتداد دارد.

شیلان سقزی

مركز خبر- در جهانی که بدن زن بدل به میدان رقابت، کنترل و مصرف شده، فشار برای لاغری دیگر صرفاً انتخابی فردی یا دغدغه‌ی زیبایی‌شناختی نیست، بلکه بخشی از سازوکارهای پیچیده قدرت است که از سطح اقتصاد جهانی تا نهاد خانواده، از الگوریتم‌های شبکه‌های اجتماعی تا ایدئولوژی‌های حکومتی را در بر می‌گیرد. زن نه فقط با نگاه مردانه، بلکه با نگاهی درون‌فکنی‌شده از سوی خود و دیگر زنان کنترل می‌شود. قرص لاغری، جراحی زیبایی و استانداردهای بیمارگون، نشانه‌هایی از استعمار بدن زن در نظمی‌ هستند که سیاست را از عرصه عمومی به درون پوست و استخوان او منتقل کرده است.

 این گزارش به‌دنبال بررسی فشارهای چندلایه و پیچیده‌ای است که بر بدن زنان وارد می‌شود، از نقش ساختارهای قدرت سیاسی و فرهنگی تا تأثیرات اقتصادی، اجتماعی و روانی و چگونگی تبدیل بدن زن به میدان رقابت و کنترل در جوامع معاصر.

 

بدن زن در تلاقی قدرت و اطاعت

پدیده زیبایی در جهان معاصر، دیگر صرفاً سلیقه یا انتخابی فردی نیست، بلکه بدل به رژیمی از حکمرانی بر بدن شده است. بدن زن، در این ساختار، نه تنها یک کالبد زیستی بلکه میدان نبرد قدرت‌های بیرونی(رسانه‌ها، بازار، دولت‌ها، نهادهای مذهبی) و نیروهای درونی‌شده(خودنظارتی، شرم، اضطراب و شرمساری) است.

پدیده‌ی «لاغری» نمونه‌ای از این انضباط است، انتخابی که در ظاهر شخصی و فردی جلوه می‌کند، اما ریشه در اقتصادِ سیاسی زیبایی‌ دارد که سود کلانی از فروش اضطراب بدنی، رژیم‌های غذایی، جراحی‌های زیبایی و استانداردهای مصنوعی می‌برد. زنان به‌طور مداوم در معرض داوری زیبایی‌اند و این داوری، نه‌فقط محصول نگاه مردانه، بلکه درونی‌شده‌ترین شکل قدرت است.

در نتیجه، زیبایی دیگر امری فرهنگی یا طبیعی نیست، بلکه ابزار حکمرانی بر سوژه زن است و بدن، در این میان، نه صحنه آزادی بلکه میدان کنترل، اطاعت و فرمانبرداری زیبایی‌شناختی است.

 

بدن زن در اسارت نولیبرالیسم زیبایی

فشار بر زنان برای لاغری صرفاً نتیجه یک سلیقه زیبایی فردی نیست، بلکه محصول چند لایه قدرت جهانی است که بدن زن را در چارچوب‌های خاصی از ارزش، مصرف، و هویت استانداردسازی می‌کند.

در لایه جهانی، صنعت چند میلیارد دلاری زیبایی در همدستی با نولیبرالیسم، بدن زن را به کالای مصرفی و پروژه‌ای برای بهبود بی‌پایان تبدیل می‌کند. الگوریتم‌های شبکه‌های اجتماعی، به‌ویژه اینستاگرام، با هژمونی بدن پورفورماتیو، تنها فرم‌های خاصی از زیبایی را تقویت و بازتولید می‌کنند، یعنی بدنی باریک، سفید، بی‌عیب و سکسی اما کنترل‌شده.

این روند، زنان را وارد مسابقه‌ای بی‌انتها کرده است، آن‌ها نه برای خود، بلکه برای چشم دیگری، برای لایک‌ها، دیده شدن و باقی ماندن در دایره «زن مطلوب» می‌جنگند. فشار لاغری، در این ساختار، تبدیل به ابزار سرکوب زیباشناختی جهانی شده است که هم بر روان و هم بر سیاست بدن زن سلطه دارد.

 

زیبایی در اسارت

در بافت فرهنگی ایران و خاورمیانه، بدن زن نه یک امر طبیعی، بلکه میدان منازعه سیاسی-اخلاقی است. حجاب اجباری به‌مثابه ابزار کنترل سیاسی بدن، زن را از منظر عمومی حذف می‌کند، اما هم‌زمان درون‌فکنی عمیق‌تری از استانداردهای زیبایی را در حریم خصوصی تحمیل می‌سازد. در جامعه‌ای که آزادی پوشش سرکوب شده، سرمایه نمادین زنان (اعتبار اجتماعی، محبوبیت، شأن و کرامت) به زیبایی کانالیزه می‌شود. رقابتی پنهان و شدید شکل می‌گیرد، یعنی زنان در فضایی بسته و محدود شده، تلاش می‌کنند از طریق زیبایی کنترل‌شده آزادی ازدست‌رفته بر بدن خود را جبران کنند. 

تناقض پارادوکسیکال اینجاست که حجاب رسمی بدن را می‌پوشاند، اما نگاه مردانه و قدرت زیبایی‌شناختی سلطه‌گر، بدن را در سطحی دیگر عریان‌تر، داوری‌پذیرتر و مطیع‌تر می‌خواهد. زنان میان دو رژیم متضاد گیر کرده‌اند، یعنی اخلاق رسمی و استاندارد زیبایی غیررسمی؛ شرم اجباری و جذابیت ضروری.

 

بدن، سرمایه یا تله؟

در لایه اجتماعی-طبقاتی، فشار بر بدن زن برای لاغری و زیبایی نه یک انتخاب فردی، بلکه یک ضرورت بقا در ساختار نابرابر اقتصاد نمادین جنسیتی است. برای طبقات متوسط و بالا، لاغری و مراقبت بدنی نوعی سرمایه فرهنگی است، نماد تمایز، شأن و «سلیقه خوب». رژیم غذایی، باشگاه، عمل زیبایی، نه فقط برای زیبایی، بلکه برای مشروعیت اجتماعی است. 

اما در طبقات فرودست که به این ابزارهای گران‌قیمت دسترسی ندارند، میان‌بُرهایی خطرناک رایج می‌شود، یعنی قرص‌های لاغری، رژیم‌های فاجعه‌بار، جراحی‌های ارزان و پُرخطر. اینجا بدن، ابزار فشار نیست، شرط دیده شدن و راه نجات از فقر است، برای ازدواج، برای کار، برای بقا. 

در این میان، نهاد خانواده، و به‌ویژه نقش مادران، در بازتولید وسواس زیبایی تعیین‌کننده است، یعنی میراث نگاه مردانه و ترس از «ناراستی زنانه» از کودکی در دختران نهادینه می‌شود. نتیجه، بدن‌هایی است تحت انضباط دائم، در هراس همیشگی از «ناتناسبی» و زنانی که در رقابتی بی‌پایان، زیبایی را با امنیت عوض می‌کنند.

 

میدان انضباط متقاطع قدرت و خودکنترلی

در لایه پنهان نظم زیبایی‌شناختی، زنان نه فقط قربانیان این ساختار، بلکه عاملان بازتولید آن نیز هستند. در جهانی که زیبایی، لاغری، سفیدی و جوانی سرمایه‌ اجتماعی است، زن به «پلیس بدن خود» بدل می‌شود، سوژه‌ای که هم تحت سلطه است و هم سلطه را بازتولید می‌کند.

درونی‌سازی استانداردها تا حدی عمیق است که کنترل و مراقبت وسواسی از بدن نه تحمیل بیرونی، بلکه «خواست خود» به نظر می‌رسد. بدن زن میدان رقابت نمادینی می‌شود با نگاه قضاوت‌گر زنان به همدیگر که فشار را درون‌جنسیتی و پایدار می‌کند.

نقش اینفلوئنسرهای زن در این چرخه کلیدی است، یعنی ترویج لاغری ایده‌آل، قرص‌های خطرناک، عمل‌های زیبایی و استانداردهایی ناممکن. بدن به‌جای رهایی، کالای اقتصاد توجه می‌شود. زن در عین مصرف زیبایی، آن را تولید و توزیع هم می‌کند؛ تسخیرشده اما داوطلب، تماشاچی و نمایشگر در ساختاری که قدرت را از جنسیت و انضباط می‌گیرد، نه از زور.
         

    

 

از حجاب اجباری تا زیبایی پنهان‌شده

در نظام دینی جمهوری اسلامی ایران، بدن زن نه فقط موضوع اخلاق است، بلکه موضوع امنیت، سیاست و انضباط است. کنترل بدن از بالا با الزام به حجاب و پوشش، هم‌زمان با شرم‌سازی عمومی و فشار به زیبایی مخفی، یک دوگانه پارادوکسیکال می‌سازد؛ یعنی زن باید دیده نشود، اما اگر دیده شد، زیبا باشد، اما نه آشکارا، بلکه در پنهان.

در این فضای پرتناقض، ایده‌آل زیبایی بدل به سوپاپ فشار اجتماعی-روانی می‌شود، یعنی زن برای بازسازی خویش، برای بقا در جامعه‌ای مردسالار و محدودکننده، بدنش را به میدان جبران تبدیل می‌کند. اما بازار دارو و جراحی و قرص، در وضعیتی فاقد نظارت قانونی و غرق در اقتصاد سیاه، سلامت زنان را قربانی می‌کند. این بی‌قانونی ساختاری نه فقط نشانه بی‌کفایتی، بلکه بخشی از سیاست انفعالی دولت است که عملاً زنان را به دست سازوکارهای بیمار و بیرحمانه زیبایی می‌سپارد.

در این چارچوب، ایده‌آل زیبایی نه مقاومت، بلکه ابزار انضباط است، یعنی فشار به زیبایی، زنان را مشغول بدن‌هایشان نگه می‌دارد، از خیابان و سیاست دور می‌کند و رقابت فردی را جایگزین اعتراض جمعی می‌سازد.
         

       

 

بدن‌های مضطرب در جامعه‌ای ناایمن

در دل نظم نولیبرال و جامعه‌ای که امنیت روانی و اجتماعی را فروپاشیده، بدن زن بدل به میدان جنگ اضطراب‌ها، مقایسه‌ها و ناامنی‌های درونی شده شده است. فشار به لاغری صرفاً خواستی زیبایی‌شناختی نیست، بلکه نشانه‌ای از یک بحران هویت در شرایط انباشت استرس و فروپاشی اعتماد به‌نفس اجتماعی است.

زنان در فضایی که «لایک» و تأیید مجازی به تنها شکل بازشناسی اجتماعی تبدیل شده‌اند، به دنبال بدنی هستند که دیده شود، نه بدنی که حس شود. تصویری که باید لاغر، کنترل‌شده، اینستاگرامی و دور از واقعیت فیزیکی و روانی باشد. در چنین شرایطی، اعتیاد به تصویر ایدئال و اختلال در تصویر بدنی نه اختلال فردی، که بازتاب خشونت نمادین ساختارهاست.

بدن زن در این فضا، تحت فشار روانی سرمایه‌دارانه و اضطراب اجتماعی نهادینه‌شده، به سوژه‌ای مصرف‌گرا و در عین حال مصرف‌شده بدل می‌شود؛ سوژه‌ای که مدام باید خود را اصلاح، مقایسه و عرضه کند، تا شاید در جامعه‌ای بدون امنیت روانی، از حاشیه به مرکز برسد.
         

       

 

زیبایی فوری، مرگ تدریجی

گرایش روزافزون زنان به قرص‌های لاغری پرریسک را نمی‌توان صرفاً انتخابی فردی یا ضعف آگاهی دانست؛ این پدیده محصول ترکیب خشونت‌های ساختاری، سرمایه‌داری بدن و انزوای اجتماعی-روانی زنان است. در جامعه‌ای که ناامنی روانی مزمن، طردشدگی اجتماعی و اضطراب زیبایی نهادینه شده، قرص‌های لاغری به شکل میان‌بُرهایی خطرناک برای بقا در میدان رقابت نمادین بدل می‌شوند.

فرهنگ تسریع‌شده نولیبرال که در آن «زمان» کم‌ارزش و «نتیجه فوری» ارزشمند است، بدن را پروژه‌ای می‌بیند که باید هرچه سریع‌تر اصلاح شود. زنانِ تحت فشار نگاه قضاوت‌گر جامعه، در شرایط رهاشدگی سلامت توسط دولت و دسترسی آسان به داروهای قاچاق، خود را تنها رهاشده در بازار ریسک می‌یابند.

ترکیب افسردگی، اضطراب و تبلیغات هوشمند الگوریتمی، زنان را به سوی مصرف ابزارهایی سوق می‌دهد که نه برای سلامتی، بلکه برای تسلیم‌شدن به الگوی بدن استاندارد و دیده‌شدن طراحی شده‌اند. این نه انتخابی آزاد، بلکه واکنشی از سر زیستن در ساختاری سرکوب‌گر است که زنان را به کنترل‌گری بیمارگون بر بدن خود وا‌می‌دارد تا شاید هنوز «قابل‌قبول» بمانند.

 

قرص‌های لاغری و سیاست فرسایش زنانگی

مصرف گسترده قرص‌های لاغری، تنها یک بحران بهداشتی نیست؛ بلکه بازتاب یک ساختار سرکوب‌گر سیاسی-اجتماعی است که بدن زن را نه به مثابه یک سوژه زنده، بلکه به‌عنوان «پروژه‌ای برای اصلاح دائمی» تعریف می‌کند. در سطح فردی، زن با آسیب‌های جسمی (نابودی سیستم قلبی، عصبی و هورمونی) و فروپاشی روانی (اضطراب، اختلال تصویر بدن، وابستگی) مواجه می‌شود. در این روند، عاملیت زن تحلیل می‌رود و رابطه او با بدنش دچار انشقاق می‌شود، یعنی بدن دیگر نه خانه زیستی، بلکه میدان جنگی بی‌پایان برای بقا و تأیید است.

در سطح اجتماعی، فشار برای رسیدن به بدن ایده‌آل، رقابت درون‌جنسیتی و انزوای زنان را تشدید کرده و نقد سیاسی را از فرد به بدن منحرف می‌کند. تمرکز بر ظاهر، توان اعتراض را می‌ساید و انرژی جمعی را به سمت اصلاحات فردی و بی‌پایان سوق می‌دهد.

در سطح سیاسی، این فرسایش بدن زن، ساختارهای مردسالار را بازتولید می‌کند؛ چراکه زنِ خسته، مضطرب و مشغول کنترل بدن، نمی‌تواند نیرویی کنشگر علیه سلطه باشد. در نتیجه، زیبایی اجباری نه تنها ابزار انضباطی، بلکه سلاح سیاسی برای خاموش‌سازی زنان است.