داستان‌های مقاومت انقلاب: ما اینجا هستیم، مقاومت می‌کنیم

در زرگان در محله روژآوا، پیرمرد و پیرزنی که با وجود حملات دشوار ترکیە تنهایی مقاومت می‌کنند، هر روز نظاره‌گر طلوع آفتاب می‌باشند. فاطمه الکنو و همسرش با گفتن «ما اینجا هستیم، مقاومت می‌کنیم و خانه خود را ترک نخواهیم کرد» پیام مقاومت می‌فرستند.

 

سورگل شیخو

حسکه - زرگان یکی از کوچکترین مناطق کانتون جزیر در منطقه شمال و شرق سوریه است. در اینجا رودخانه‌ای که نام خود را از نام منطقه گرفته از این ناحیه عبور می‌کند. در برابر منطقه کوچکی که از خیابانی بلند تشکیل شده، دومین نیروی بزرگ ناتو هزاران بمب را بر سر آن فرو ریخته و بمباران همچنان ادامه دارد. اما نتیجه این است که مردم همچون درخت ریشه‌های خود را عمیق‌تر در خاک فرو می‌برند. هر گلوله‌ای به طرف منطقه‌ای که صدها زن، کودک، مرد، افراد مسن، افراد معلول و انواع موجود زنده در آن ساکن هستند پرتاب می‌شود برعکس به دولت ترکیه بازمی‌گردد.

محله روژآوا در منطقه زرگان، محله‌ای است که به دلیل شدت حملات دولت ترکیه دیوار، در و پنجره‌ای باقی نمانده است که آسیب ندیده باشد. در آن محله، خانه‌هایی که با زحمت و سختی ساخته شده بودند و محله ایجاد شده بود، ویران شده است. بر اثر بمباراب برق قطع شده و محله در میان تاریکی و سوز و سرمای زمستان فرو رفته است. دیگر به جز صدای باد و تکان خوردن شاخه‌های درختان، قطرات باران، پرندگان و صدای پهپادها صدای دیگری به گوش نمی‌رسد. سکوتی بر محله حاکم شده است که بسیاری چیزها را به یاد می‌آورد، مثل خنده بچه‌ها و بازی‌هایشان در محله، مجالس زنان و شب‌نشینی‌های مادربزرگ‌ها و پدربزرگ‌ها و ... . 

اما در اینجا در میان سکوت، در میان سرمایی که محله را پوشانده نور امیدی پنهان شده است. پیرمرد و پیرزنی که دو دختر و پنج پسرشان ازدواج کرده‌اند و تنها زندگی می‌کنند. فاطمه الکنو که می‌گوید ٧١ سال دارد اما دیگر به خاطر پیری از سن خودش بی‌خبر است، با توجه به چین و چروک‌های صورتش احتمالاً مسن‌تر است.

 

مبارزه می کنند

بنا به گفته مردم محله، مادر فاطمه قبل از حملات نیز اینقدر قوی بوده، روابط او با همه خوب بوده اما مهاجرت اجباری از محله به دلیل حملات دولت ترکیه، بر سلامتی، روان و ذهن او تأثیر گذاشته است. فاطمه الان تنها با همسرش زندگی می‌کند، نه همسایه‌ای دارد و نه بچه‌ای تا با او گفت‌وگو کند، به همین دلیل هر صبح راهی بازار می‌شوند، چند ساعت می‌نشینند و چشمان خود را به رفت و آمد مردم می‌دوزند و دل خود را از امید پر می‌کنند و اینچنین بار دیگر به خانه خود بازمی‌گردند.

فاطمه با همسر پیر خود در زیر بمباران شدیدی که شبانه روزی ادامه دارد، برای زندگی و مرگ با عزت در سرزمین خود مبارزه می‌کنند.

 

در محله خالی از سکنه دلش برای رفت و آمد با همسایگان تنگ می‌شود

فاطمه الکنو می‌گوید در اصل اهل منبج است، بعد در سرکانی ساکن شده و مدت زیادی است که در زرگان خانه ساخته و زندگی می‌کند. فاطمه در مورد حملات می‌گوید: وقتی بمباران می‌شود، ما داخل می‌رویم و در را می‌بندیم. مگر ما باید به کجا برویم، کسانی که می‌ترسند به سویی می‌روند اما ما نمی‌ترسیم. تو در این محله کسی راغیر از ما دیده‌ای؟ نه، در این محله فقط ما مانده‌ایم. به خاطر بمباران‌ها محله خالی شده است. دوست دارم همسایه هایم بیایند پیش من، مجالس همسایگی برگزار کنیم اما کسی در محله نیست.

 همچنین فاطمه اظهار داشت که او بسیار از صدا و دیدن پهپادهای شناسایی می‌ترسد.

 

نشانه پیروزی پیامی روشن به اشغالگران است

کار کردن از علاقه ناشی می‌شود و اگر کسی به جایی علاقه داشته باشد، قطعاً برای آن می‌تواند کارهای زیادی انجام دهد. فاطمه الکنو نیز می‌گوید: اگر خانه من برایم اینقدر با ارزش نمی‌بود چرا تا الان اینجا می‌ماندم؟ خانه پایگاه است، اگر پایگاه نمی‌داشتم وضعیتم چه می‌شد. به خاطر همین خانه‌ام را راها نمی‌کنم.

 در پایان پیرمرد و پیرزن سالخورده با بالا آوردن دستانشان به نشانه پیروزی گفتند: ما اینجا هستیم، مقاومت می‌کنیم و خانه خود را ترک نمی‌کنیم.