دارایی قابلانتقال، گورستان حق انتخاب
در برخی جوامع سنتی، رسم ازدواج با برادر همسر همچنان پابرجاست؛ رسمی که برخی آن را حمایت از زن میدانند و برخی دیگر، نوعی اجبار پنهان. آیا این سنت پاسدار خانواده است یا ناقض حق انتخاب؟

شیلان سقزی
در اصطلاح مردم شناسی ازدواج زنی که همسر خود را از دست داده و بعد به عقد برادر همسر درمیآید را زنبرادرسِتانی، زنبرادرگزینی یا ازدواج لیوریت Levirate marriage میگویند. این رسم ازدواج در میان جوامعی که ساختار کاملاً عشیرهای و سنتی دارند و برونهمسری(ازدواج با افراد بیرون از ایل) ممنوع یا سخت بوده از دیرباز رواج داشتهاست و اکنون این موضوع همراه ازدواج «باد» یعنی دادن دختر بهعنوان جریمه، در خاورمیانه رواج داشته و دارد. واژهی لیوریت از واژهی لاتین levir به معنی برادر همسر، گرفته شدهاست.
این رسم فرهنگی در ایران در میان بعضی اتنیک و قومیتها از جمله لورها، بختیاری و قشقایی، عرب، ترکن، تورک، تات و حتی کوردها اجرا میشود. این مسئله زمانی تشدید میشود که در جنگ ایران و عراق مردان متاهل کشته میشوند. هرچند این رسم در حال حاضر نسبت به قبل کمرنگتر شده، اما همچنان این سنت اجرا میشود.
این رسم فرهنگی معمولاً به دلایل اقتصادی، حفظ نام خانوادگی، نگهداری از فرزندان یا حفظ اموال درون خانواده انجام میشود. این ازدواج زیرشاخهی فرهنگ تجاوز سنتی است که در بافت جوامع سنتی خاورمیانه ریشه دوانده است. زنان بسیاری ناچار به پذیرش این ازدواجها شدهاند، گرچه در ظاهر این فرهنگ تجاوز سنتی به عنوان حمایت از زن تبلیغ میشود.
پیامدهای فرهنگی ازدواج لیوریت
١- نقض حق انتخاب زن:
زن معمولاً مجبور است بدون رضایت کامل، ازدواج کند تا از حمایت مالی یا اجتماعی برخوردار شود.
٢- خشونت روانی یا جنسی:
در برخی موارد، رابطه میان زن و برادرهمسر مطلوب نیست و به نوعی تداوم سلطه مردانه و خشونت ساختاری محسوب میشود.
٣- محرومیت از استقلال:
زن نه حق انتخاب همسر دارد و نه میتواند آزادانه از ازدواج مجدد صرفنظر کند یا زندگی مستقل تشکیل دهد.
در سالهای اخیر، در مناطق مختلف خاورمیانه، از جمله ایران، عراق و افغانستان، برخی زنان و فعالان حقوق بشر در برابر رسم ازدواج لیوریت مقاومت کردهاند. این مقاومتها به شکلهای مختلف زیر بوده است، از جمله:
١- آگاهیرسانی و آموزش زنان:
سازمانهای مردمنهاد( (NGO، سازمان حقوق زنان، که تلاش میکنند زنان را با حق و حقوق خود همچون آموزشهایی درباره حق انتخاب، استقلال اقتصادی، و مقابله با ازدواج اجباری آشنا کنند.
٢- مقاومت فردی:
زنانی هستند که علیرغم فشار خانواده، از ازدواج با برادرهمسر سرباز زده و از خانه خارج شدهاند. این تصمیمها گاه به طرد خانوادگی یا خشونت میانجامد، اما نقطه آغازی برای تغییر است. در یک مورد در روستای، ترکنشین زنی پس از مرگ همسرش با پشتیبانی یکی از گروههای حمایت از زنان، از ازدواج اجباری با برادر همسرش خودداری کرد و با کمک وکیل، حضانت فرزندانش را نیز به دست آورد.
٣- اصلاحات حقوقی و رسانهای:
در ایران، ازدواج مجدد زن با برادرهمسر، رسمی غیرقانونی نیست ولی اجباری بودن آن میتواند در دادگاه باطل شود. بهعنوان مثال برخی نمایندگان زن در پارلمان باشور کوردستان تلاش کردهاند تا قوانین ضد ازدواج اجباری و حمایت از حقوق زنان بازتجرد را تقویت کنند. مثلا در سال ٢٠٠٨، اقلیم کوردستان قانون وضعیت شخصی عراق را اصلاح کرد و محدودیتهایی برای چندهمسری وضع نمود. بر اساس این اصلاحات، مردان تنها در شرایط خاص و با رضایت همسر اول میتوانند همسر دوم اختیار کنند. در این راستا برخی مردان برای دور زدن قوانین باشور، به مناطق دیگر عراق سفر میکنند تا ازدواجهای چندگانه انجام دهند.
فیلمها و مستندهایی نیز ساخته شدهاند که پیامدهای روانی و اجتماعی این نوع ازدواجها را نشان میدهند. مانند مستند «بیوههای خاموش» در هولير، یا فیلم کافه «ترانزیت» و فیلم کوتاه«پناه» در ایران.
۴- حمایت اقتصادی برای استقلال زنان:
برخی زنان با دریافت وامهای کوچک کارآفرینی توانستهاند کسبوکار خرد راهاندازی کنند (مانند خیاطی یا تولید خوراکی) و بدون نیاز به ازدواج مجدد، خود و فرزندانشان را تأمین کنند. این روندها نشان میدهند که گرچه فرهنگ ازدواج اجباری زنان بازتجرد هنوز وجود دارد، ولی مقاومت، آگاهی و تغییرات اجتماعی تدریجی در حال شکلگیری است.
درکل میتوان ازدواج لیوریت را میتوان نوعی از فرهنگ تجاوز از دریچه سنت دانست، بهویژه زمانی که زن حق انتخاب ندارد یا تحت فشار خانواده و جامعه مجبور به پذیرش ازدواج میشود. در این چارچوب، این رسم فرهنگی تبدیل به تجاوز ساختارمند میشود. به عبارت دیگر اگر زن فقط بهخاطر فشار خانواده یا ترس از طرد شدن تن به ازدواج دهد، رضایت او مشروع و آزادانه نیست. تجاوز فقط رابطه جنسی بدون رضایت نیست؛ تحمیل رابطه زناشویی یا ازدواج اجباری هم نوعی از تجاوز ساختاری است.
جامعه سنتی بدنِ زنِ بازتجرد را «متعلق به خانواده همسر» میداند، نه خودش. حتی پس از مرگ همسرش، او اجازه ندارد درباره آینده خود تصمیم بگیرد. این رسم بهجای حمایت، به معنای انتقال زن از یک مرد به مرد دیگر است، نه بهعنوان انسان، بلکه بهعنوان دارایی. زن گاه چارهای ندارد چون برای بقا به حمایت خانواده همسرش وابسته است، این فشار اقتصادی، رضایت واقعی را از بین میبرد، چون اگر با برادر همسر ازدواج نکنند، ممکن است حضانت فرزندان را از دست بدهند یا از خانه همسر بیرون رانده شوند. وقتی ازدواج لیوریت بدون رضایت، از روی اجبار اجتماعی، اقتصادی یا روانی انجام شود، نه تنها ازدواج نیست، بلکه شکل پیچیده و قانونیشدهای از تجاوز و خشونت جنسی و جنسیتی است.
زن هیچ نقشی در انتخاب همسر جدید ندارد و گاهی حتی پیش از پایان ایام عزاداری، او را وادار به ازدواج میکنند. زن ممکن است هنوز درگیر سوگ همسرش باشد، اما مجبور است وارد رابطهای تازه شود که نه از نظر عاطفی و نه روانی آمادگی آن را ندارد. زنی از لورستان پس از مرگ همسرش، برای «آبروی خانواده»، به عقد برادرهمسرش درآمد، ولی دچار افسردگی شدید و اختلال اضطرابی شد.
از سوی دیگر رابطه پیچیده میان فرزندان، مادر و همسر جدید که اکنون همزمان «عمو» و «پدرخوانده» است، منجر به تعارض و سردرگمی تربیتی میشود. مثلا در خرمآباد لورستان، فرزندان یک زن بازتجرد حاضر نبودند «عموی خود» را به عنوان پدر بپذیرند و دچار مشکلات روانی و رفتاری شدند و حتی وقتی ازدواج بر پایه اجبار است، احتمال بالاتری برای بروز خشونت جسمی، کلامی و حتی جنسی در خانه وجود دارد. مثلا در خراسان، زنی پس از عقد اجباری با برادر همسرش از او انتقام اختلافات قدیمی خانوادگی را میگرفت و او را کتک میزد.
در کل اگر زن از ازدواج لیوریت امتناع کند، از سوی خانواده همسر و حتی خانواده خود، یا کل روستا طرد میشود. مثلا زنی در اورمیه که از ازدواج مجدد با برادرهمسرش خودداری کرد، مجبور شد همراه بچههایش به شهر دیگری پناه ببرد تا امنیت داشته باشد.
در واقع راهکارهای مقابله با رسم ازدواج لیوریت نیازمند ترکیبی از آگاهی، حمایت قانونی، توانمندسازی اقتصادی و تغییر فرهنگی است. ازدواج لیوریت، اگرچه در گذشته و در بستر جوامع قبیلهای و کشاورزی، ابزاری برای حفظ ساختار خانواده و مراقبت از زنان بیوه تلقی میشد، اما در دنیای مدرن و بر پایه حقوق بشر، دیگر نه تنها مشروعیتی ندارد بلکه به عنوان فرهنگ تجاوز از دریچه سنت و یکی از اشکال خشونت ساختاری علیه زنان شناخته میشود.
این نوع ازدواج، نماد بارز نقض اراده و حق انتخاب زنان است. در بسیاری از موارد، زن بازتجرد در موقعیتی قرار میگیرد که مجبور است به دلایل فشار اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، با مردی ازدواج کند که هیچ علاقه یا سازگاری با او ندارد. بدینترتیب، ازدواج از یک پیوند بر پایه عشق و رضایت دوطرفه، به ابزاری برای کنترل بدن و سرنوشت زن تبدیل میشود.
از منظر روانی، چنین زناشوییهایی برای زن، منبع اضطراب، افسردگی و سرکوب عاطفیاند، چراکه در بیشتر موارد زن هنوز در سوگ همسر خود بهسر میبرد و حالا باید با یکی از اعضای خانواده او وارد رابطه جدید شود. در نتیجه، نه تنها رابطه سالمی شکل نمیگیرد، بلکه گاه به خشونت جنسی و روانی درون خانوادگی ختم میشود. این امر به نوبه خود، بر فرزندان نیز تأثیر منفی میگذارد و موجب تنشهای خانوادگی، نارضایتی کودکان از ناپدری (همزمان عموی آنها نیز هست) و اختلال در احساس امنیت خانوادگی میشود.
از دیدگاه اجتماعی، ازدواج لیوریت حفظ ساختار پدرسالاری سنتی را بازتولید میکند؛ بدین معنا که زن به عنوان «متعلق به خانواده همسر» تلقی میشود، نه یک فرد مستقل با حق تصمیمگیری. این فرهنگ، مشارکت فعال زنان در اجتماع را کاهش داده، مسیر استقلال اقتصادی و اجتماعی آنها را مسدود میسازد.
در حالی که جهان امروز به سمت عدالت جنسیتی، برابری فرصتها، و آزادیهای فردی-اجتماعی در حرکت است، تداوم چنین رسوم کهنهای مانع رشد فکری و توسعه انسانی در جوامع میشود. این رسم، نه تنها با اصول حقوق بشر ناسازگار است، بلکه از نظر دینی نیز هیچ اجبار و تکلیفی برای زن جهت ازدواج مجدد با برادر همسر وجود ندارد و تفاسیر غلط مذهبی فقط ابزاری برای تثبیت سلطه مردان بوده است.
نمونههای فراوانی از خاورمیانه وجود دارد که نشان میدهد زنان با آگاهی از حقوق خود، به این ازدواجها «نه» گفتهاند و مسیر استقلال را انتخاب کردهاند. این مقاومتها نویدبخش تغییرند، اما برای گسترش آن، نیازمند حمایت قانونی، اقتصادی و اجتماعی مستمر هستیم.
در نهایت، ازدواج لیوریت به عنوان یک پدیده سنتی، بیش از آنکه حمایت از زنان باشد، ابزاری برای تداوم سلطه پدرسالارانه و کنترل زنان است. پایان دادن به آن، گامی اساسی در جهت کرامت انسانی، آزادی فردی-اجتماعی و عدالت جنسیتی خواهد بود.