افزایش خشونت علیه زنان با افزایش مشکلات اقتصادی

بحران‌های اقتصادی رابطە مستقیمی با پدیده‌ی خشونت علیه زنان دارد و تأثیر غیرقابل انکاری بر افزایش خشونت علیە زنان و کودکان داشته است. در این گزارش زنان از سنین مختلف تجربیات خود را از خشونت خانگی و رابطە آن با مسائل اقتصادی بیان می‌کنند.

سارا محمدی  

جوانرو- خشونت علیه زنان در طول تاریخ وجود داشته و روز به روز وضعیت آن بدتر شده و در حال افزایش است. امروزه خشونت علیه زنان به عنوان یکی از مسائل اجتماعی مطرح می‌‎شود چرا که علل و عوامل بروز آن در جامعه افزایش پیدا کرده است. یکی از این عوامل قوانین موجود در جامعه است که به نفع مردان تدوین شدە است و براساس قدرتی که مردان دارند و آن را از قوانین موجود در جامعه کسب کرده‌اند، براحتی می‌توانند هر خشونتی را علیه همسر یا فرزندان خود روا دارند. فرهنگ از دیگر عوامل افزایش خشونت بر علیه زنان در جامعه است.  

خشونت خانگی، شایعترین شکل خشونت، همراه با بیشترین احتمال تکرار، کمترین میزان گزارش به پلیس و دارای بیشترین عوارض اجتماعی، روانی و اقتصادی است که در اکثر موارد توسط نزدیکترین فرد خانواده (غالباً همسر) به وقوع می‌پیوندد.

خشونت خانگی علیه زنان یکی از بدترین انواع تعرض به حقوق اولیه‌ی میلیون‌ها زن در سراسر جهان است. زنان قربانی خشونت خانگی، خود و زندگی‌شان را در معرض شدیدترین تهدیدها، ناامید شدن تمامی انتظاراتشان و به نوعی در معرض تهدید قرار گرفتن احساسشان می‌بینند و شاید سخت ترین بخش این پدیده آن است که این خشونت به دست همسر و یا سایر مردان زندگی (پدر، برادر و...)، صورت می‌گیرد.

زنان در معرض خشونت خانگی، توسط همسر و یا سایر مردان زندگی خود (پدر، برادر و...) مورد ضرب و شتم، تجاوز، تحقیر، کنترل و در بالاترین مرحله به قتل می‌رسند. می‌توان گفت در بین انواع مختلف خشونت علیه زنان، خشونت خانگی پرتکرارترین آن‌ها باشد که می‌توان آن را به عنوان یک مشکل بهداشتی اپیدمیک به شمار آورد.

 پروین.ن مادر ۵٠ ساله‌ و مادر ٣ فرزند است، این مادر صحبت‌های خود را این‌گونه آغاز می‌کند، کاش سواد داشتم یا در جامعه‌ای زندگی می‌کردم که زنان از لحاظ اقتصادی می‌توانستند مستقل از مردان باشند. من در زندگی مشترک بیشتر از همسرم کار می‌کنم ولی هیچ‌وقت کارهای من به چشم نمی‌آید چون درآمد ندارم و وقتی از همسرم چیزی درخواست می‌کنم، آخرش هم با جنگ و دعوا تمام می‌شود بدون این‌که هیچ چیزی نصیبم شود.

این مادر که تمام فرزندانش را به دانشگاه فرستاده و همسرش نیز از لحاظ مالی وضعیت مناسبی دارد، می‌گوید: هر 3 پسرم را بدبختی و کم گذاشتن برای خودم به دانشگاه فرستادم. پدرشان با وجود این‌که کارمند بود و رئیس یکی از ادارات جوانرو بود اما همیشه من و فرزندانم را در مضیقه قرار می‌داد. برای خودم و بچه‌ها لباس نمی‌خریدم تا بتوانم هزینه‌ی کلاس‌ها و کنکورهای آزمایشی‌شان را بدهم.

وی در ادامه می‌گوید: زنان در جامعه‌ی ما مورد ظلم و ستم قرار می‌گیرند، چه در خانواده‌ی خودشان و از سوی برادران و پدرشان چه از سوی همسرشان. من فقط ١٣ سال سن داشتم که خانواده‌ام من را وادار به ازدواج با مردی کردند که ٢٨ سال سن داشت. چون در دوران کودکی ازدواج کردم از همان اول مجبور به پذیرش تمامی خواسته‌های همسرم می‌شدم و هرکاری می‌کرد نمی‌توانستم حتی درد و دلم را پیش خانواده‌ام ببرم. چون خانواده‌ی من به قول خودشان قهر کردن و طلاق دختر برایشان عیب و عار بود و هیچوقت حتی زمانی که همسرم من را مورد ضرب‌وشتم قرار می‌داد و آثار کبودی روی صورتم معلوم بود، همسرم را مقصر نمی‌دانستند.

برای همین در زندگی مشترک هیچوقت نتوانستم به مردانی که باید پشت و پناه من باشند تکیه کنم، نه همسرم و نه برادران و پدرم.

والیه.م ۴٢ ساله یکی از زنان قربانی کودک‌همسری است که نایلونی در دست دارد و مغازه به مغازه می‌گردد و وسایلی از جمله «میخک، کمربند لباس کوردی و..» را می‌فروشد. این زن ۴٢ ساله داستان زندگی خود را این‌گونه شرح می‌دهد: همسرم کارگر است و اجاره‌نشین هم هستیم. سه فرزند هم دارم که همه‌شان دانش‌آموز کلاس سوم، ششم و نهم هستند. از وقتی که شرایط اقتصادی جامعه‌ی ایران بد شده همسرم دیگر توانایی پرداخت هزینه‌های زندگی را ندارد و به همین دلیل عصبانیتش بیشتر شده و بعضی مواقع سر موضوعات کوچک زود عصبانی می‌شود و عصبانیتش را هم سر من و بچه‌هایم خالی می‌کند.

سال گذشته برای بچه‌هایم نه لباس مدرسه خریدم و نه لوازم التحریر و کیف. امسال هم همسرم می‌گفت، توانایی پرداخت هزینه‌های مدرسه‌شان را ندارم، درس نخوانند، دخترن درس خواندن به چه دردشان می‌خورد، آخرش باید ازدواج کنند و بچه داری در حالی که سه تا دخترم با وجود این‌که شرایط مالی خوبی نداریم هر سه تایشان جزء دانش‌آموزان برتر مدرسه بودن. ولی من وقتی به زندگی خودم و شرایط زندگی خودم فکر کردم گفتم یه کاری برای خودم دست و پا کنم که حداقل بتوانم هزینه‌های زندگی دختران را بدهم.

برای همین گردنبند میخک و کمربند که روی لباس کوردی پوشیده می‌شه و نگین کاری روی لباس‌های کوردی انجام میدم. خوبه مشتری هم دارم ولی الان که نزدیک باز شدن مدارس هست برای خریدن لوازم برای دخترانم میخک و کمربند درست کردم و مغازه به مغازه می‌برم و میگردونم تا بفروشمشون.

مریم. س ٣۴ ساله مادر یک دختر ٣ ساله است. در مسکن مهر زندگی می‌کند و یک کسب‌وکار خانگی راه انداخته و همسایه‌هایشان هم چون شرایط زندگی‌اش را می‌دانند، ماست، دوغ، پنیر و دیگر لبنیات را از وی می‌خرند. این زن جوان وقتی که صحبت می‌کند دندان‌های شکسته‌اش نمایان می‌شود. وقتی به او خیره می‌شوم با یک خنده‌ی تلخ می‌گوید این 3 تا دندانم را سر یه روسری خریدن همسرم شکسته است.

وی در ادامه می‌گوید: بعد از این‌که سر یه روسری خریدن همسرم سه تا دندان جلویی‌ام را شکست و هزینه دندانپزشکی را هم نمی‌داد و به خاطر این‌که همسرم بد دل است و اجازه‌ی بیرون کار کردن خانه را به من نمی‌داد، تصمیم گرفتم یک کار خانگی برای خودم راه‌اندازی کنم.

وی در ادامه می‌گوید: این دو ماهه که برای خودم کار می‌کنم یکم پس انداز کرده و تا یک ماه دیگر می‌توانم دندان‌هایم را درست کنم و با شروع کار هم هزینه‌های خودم و دخترم را می‌دهم.

روناک. و نیز که یکی از قربانیان خشونت خانگی است، داستان زندگی خود را این‌گونه بیان می‌کند: بعد ٣ سال زندگی مشترک چند ماه قبل طلاق گرفتم. به جای مهریه‌ام دخترم را از همسرم گرفتم و الان هم یک خانه اجاره کرده‌ام و با دخترم زندگی می‌کنم.

این زن جوان که کارمند یکی از ادارات جوانرو است می‌گوید: همسرم شغل آزاد داشت و ابتدای زندگی‌مان خوب بود تا این‌که دخترم به دنیا آمد. همسرم بعد ٩ ماه از مرخصی زایمانم کارش را ول کرد و گفت که دخترمان را نگه می‌دارم تا یکم بزرگتر شود و بتوانیم بزاریمش مهد کودک بعد دوباره برمی‌گردم سرکارم.

تمام بدبختی زندگی‌ام که از همان موقع شروع شد و همسرم که عادت کرده بود خانه بماند و کار نکند، بعد دوسالگی دخترم دیگر حوصله‌ی کار کردن نداشت و تازه تمام حقوقی که می‌گرفتم را هم خودش می‌برد و حتی اجازه‌ی خریدن یک جفت جوراب را هم برای خودم نداشت.

شیرین. ا مادر یک کودک ١٣ ساله با نیازهای ویژه است که پس از ابتلای همسرش به بیماری ام اس مجبور شد بر روی خودروی همسرش در آژانس مسافربری کار کند. این زن جوان ۴٣ ساله نیز زندگس خود را این‌گونه شرح می‌دهد: «همسرم پیشتر مسافرکشی می‌کرد و با وجود این‌که پسر ١٣ ساله‌ام معلول است«به خاطر رابطه‌ی خویشاندی نزدیک با همسرم» و زندگی خوبی داشتیم. به خاطر این‌که بچه‌های معلول دیگری نداشته باشم هیچوقت بچه‌دار نشدم بعد پسرم. سه سال پیش همسرم بیماری ام اس گرفت و خانه‌نشین شد. هزینه‌های درمان همسرم و پسرم و زندگی و اجاره خانه را نمی‌توانستیم، برای همین تصمیم گرفتم که با خوروی همسرم در یک آژانس مسافربری کار کنم.

به دلیل نگاه و ذهنیت جامعه‌ی مردسالار بارها از سوی افراد مختلفی مورد خشونت، کلامی، رفتاری و حتی جنسی قرار گرفته‌ام و هزاران بار از دیگران شنیده‌ام که این زن اخلاق خوبی ندارد، باهاش دوست نشید از لحاظ اخلاقی مشکل دارد، چرا، چون تفاوتی بین مسافران زن و مردم قائل نشدم.

برایم مهم نیست که مسافرهایم زن باشند یا مرد، چون به نظر من تفاوتی بین زن و مرد وجود ندارد. فقط شخصیت انسان‌هاست که آنان را از هم تفکیک می‌کند و بس.

وی در ادامه می‌گوید: بارها از سوی افراد مختلفی تهدید و مورد آزار و اذیت قرار گرفته‌ام. چند روز پیش با آژانسی که آن‌جا کار می‌کنم زنگ زده بودند و گفته بودند، خانم فلانی بیاد چون ما زن هستیم و با ایشان راحت تر هستیم. من به خاطر پس معلولم نمی‌توانم در دفتر آژانس بمانم، ولی اگر مسافری باشد صاحب آژانس تماس می‌گیرد و آدرس را می‌دهد و من هم می‌روم. وقتی به آدرس ارسالی رسیدم، دوتا مرد که معلوم بود از این وهابی‌های تندرو هستند سوار ماشینم شدند.

شروع به حرف زدن کردند که جایز نیست شما به عنوان راننده کار کنین و مسافر مرد سوار کنین و ببرین شهرهای اطراف و مردم حرف بد در میارن و...

بعد که من گفتم من هیچ بی اخلاقی در خودم نمی‌بینم و مجبور نیستم به شما جوابی بدهم، همسرمم هم از همه‌ی کارهای من خبر داره منو تهدید کردند که بد میبینی به کارهایی که گفتیم ادامه بدی.