افرادی که همیشه در حال تغییر و تحول هستند، جوان میمانند
در میان تمام جانداران متوجه میشویم که انسان دارای وجدانی پیشرفته است. حتی از نظر فرهنگ و رفتارهای مقدسشدهاش نیز همچون اشرف مخلوقات شناخته میشود که در جامعه تمام فعالیت، سازمانهای دینی، فلسفی، هنری و علمی را به شیوهای صحیح عملی میسازد. وجدان، گذار از دیالکتیک گوسفند و گرگ است. وجدان بزرگترین و قویترین اسلحهایست که در چارهیابی فعالیتهای اجتماعی موثر میباشد. تنها واقعیات اجتماعیست که به وجود انسان و وجدان تاکید دارد. چنانچه فرد بدون جامعه تصور نمیشود، همزمان جامعهی بدون وجدان هم تصور نمیشود.
در میان تمام جانداران متوجه میشویم که انسان دارای وجدانی پیشرفته است. حتی از نظر فرهنگ و رفتارهای مقدسشدهاش نیز همچون اشرف مخلوقات شناخته میشود که در جامعه تمام فعالیت، سازمانهای دینی، فلسفی، هنری و علمی را به شیوهای صحیح عملی میسازد. وجدان، گذار از دیالکتیک گوسفند و گرگ است. وجدان بزرگترین و قویترین اسلحهایست که در چارهیابی فعالیتهای اجتماعی موثر میباشد. تنها واقعیات اجتماعیست که به وجود انسان و وجدان تاکید دارد. چنانچه فرد بدون جامعه تصور نمیشود، همزمان جامعهی بدون وجدان هم تصور نمیشود.
تفاوت رفتار، اخلاق خوب – بد، تمام خرابیهایی که در اساس به علم اجتماعی تمدن مرتبط است، از طرف دیگر تمام مسافتهایی که مابین جوامعی که منافع خویش را حفظ میکنند، به طور کل تفاوت مابین "جامعهی خوب – بد" را برجسته میسازد. ارتباط با جامعه یعنی اخلاق نیک و فاصلهگرفتن از ارزشهای اجتماعی و بر علیه یکدیگر بودن از نشانههای اخلاق بد است.
بنیاد نهادن جامعه، از همان ابتدا اثباتیست بر وجود کاراکتر اخلاقی، درک مقدسات و احترام گذاشتن به همهی قواعدی که جامعه بر اساس آن ایجاد شده است. با شور و اشتیاق بسیار، روابط با آن معیارها ایجاد میشود. اولین قانون جامعه، مبانی اخلاقیست، چون جامعه در اصل اخلاقی میباشد.
جوامعی که اساس اخلاقش را از دست میدهد، جوامعی هستند که نمیتوان از تقسیم و نابودی رها ساخت. خطوط جامعه در محتوا به هویت جامعه مربوط است. وجود الهههای جامعه، زبان جامعه همچون عضوی در یک بدن میباشند، تمام افراد جامعه را به هم پیوند میزنند. در آغوش کشیدن افراد جامعه در سطحی که برایش جان دهی، در حاشیه قرار دادن فرد از جامعه نیز بەسان مرگ است.
اگر نگاهی به سیستم سرمایهداری مدرن بیندازیم، زندگی با تمام اشکال آن بدبو و متعفن شده است، انسانها از انسانیت افتادهاند، زنان و مردان دیگر واقعی نیستند، تاریخ، دین و کتابهای مقدس تبدیل به ابزار دروغ برای اقتدار شده است. ابتدا اخلاق و وجدان و قانون، همهی ارزشهای اجتماعی تحت کنترل قرار گرفته است. آیا کسی که نام انسان را بر خویش بگذارد، میتواند در این جهان پر از خیانت نفس بکشد؟ برای شخصی که در چاهی تاریک و عمیق قرار گرفته، طنابی که برای رها شدن آویزان میکنید، نزد من از همان معنا داراست.
چنانکه آن شخص برای رهایی طناب را گرفته، ما هم باید به همان شیوه با حقیقت متحد شویم. این همان امیدیست که منظور ماست، سعی برای شناخت خویش همان واقعیتیست که در موردش بحث میکنیم، و این همان نیرو و آگاهیست که بسوی آیندهایی روشن گام برمیدارد. بنابراین باید با ارادهایی قوی وارد عمل شویم.
تعداد زیادی از انسانها مشغول خوشگذرانی هستند، با تامین مایحتاج اقتصادی بیشتر سعی بر خوشگذرانی و آسایش در زندگی دارند، اما تنها برای خوشی دنیویست و هرگز خوشبخت نیستند. چون روح متعفن شده، اینها تنها فرصتهای در این روزگار هستند، روحی نیست که خوشبخت باشد، چون هنوز از مسائل وجدانی گذار نکردهاند. آنهایی که بر این شیوهی زندگی مصرند تنها میتوانند سرنخی از آن را بیابند. آنها در دنیای خویش از نظر روحی و فکری از مشکلات جدی برخوردارند. آنها به انقلابی بزرگ از نظر وجدانی و اخلاقی نیاز دارند تا درد و عشق را بر اساس واقعیت درک کنند. باید درک کنند که به انقلاب وجدانی نیازمندند تا در این پهنهی جغرافیایی فرهنگ خونریزی را به فرهنگ عشق تغییر دهیم. چگونه انجام میشود؟ مشکلات وجدانی که در نتیجهی انشعاب عشیره، قبیله، ملل بوجود آمده و با خوشحالی بدان مینگرند، چگونه میتوانیم از آن گذار بەعمل آوریم؟ این همان وضعیتیست که مردم فلسطین در آن بەسر میبرند. سعی نمودیم که با روشنفکری در خاورمیانه این مشکلات را پشتسر بگذاریم. در مزوپوتامیا بدون شک میتوان از این مشکلات گذار نمود. آنهایی که بیشتر از درد و الم میگویند، در مدت ۵۰ -۴۰ سال، سالهاییست که با بیشترین آزار و شکنجه توامان است و درک آنها نیز بسی دشوار است. این موارد مرا آزار میدهد. اگر در دل و وجدان انسانها انقلابی برپا نشود، نمیتوانند نیرومند و توانا باشند. تا انقلاب وجدانی را درک نکنند، نمیتوانند از یک سیاست قوی برخوردار باشند. برای اینکه بنیاد انسان آزاد گذاشته شود، باید مستمرا در فعالیت بوده و خستگی و ناراحتی هم وجود نداشته باشد.
فعالیت با روحی انقلابی در تمام مراحل و مواقع بدون شک از اهمیت خاصی برخوردار است. کسانی که نمیتوانند خویش را مورد بازپرسی قرار دهند، جوان نمیمانند، اشخاصی که تولید و اختراعی ندارند، پیشرفتی ایجاد نمیکنند، مغزشان از کار افتاده و با گذر زمان به بنبست و فروپاشی میگراید. در واقع افرادی که پیشرفت ننموده، در کوتاه مدت پیر میشوند.
من همیشه با برنامهریزی زندگی میکنم. در تمام دقایق و ثانیهها شخصیتم را مورد وارسی قرار میدهم، ۲۴ ساعته احساس میکنم که مغزم در حال فعالیت است و مشغول میباشد، اما آنهایی که در ۲۴ ساعت تنها یکبار فکر میکنند به آن میاندیشند که زندگی آنها مملو از بدبختی و بیهودهگیست. چون نمیتوانند پیشرفت کرده و گام برداند، این حالت را پیرشدن یا کهنسالی مینامند. بدون تغییر زندگی میسر نبوده و بسی دشوار است.
جوانی و پیری رویدادی جامعهشناسانهست، شاید یک انسان در سن ۱۶ سالگی پیر شده و یا اینکه در سن ۷۰ سالگی همچنان جوان بماند. افرادی که همیشه در حال تغییر و تحول هستند، جوان میمانند، یک زندگی جوان دارند. یا بهتر بگوییم آنهایی هستند که در تمام شرایط سخت و دشوار با حقیقت در ارتباطند. تمام افکارم به سوی جامعهایی گام برداشته که در اساس از برابری، آزادی و همزیستی با تمام معنا سخن میگوید. جوانی و پیری به طولانی بودن یا کم بودن سن و فیزیولوژی انسان در ارتباط نیست.
آنهایی که از جنبههای زندگی آزاد بر علیه رفتارهای سرکوبگرانهی سیستم سرمایهداری پیشرفتی ندارند، کسانی بوده که راهگشای حملات ایدئولوژی و سیستم سلطهگر هستند. در مدتی کوتاه آسمیله شده و از بین میروند و به آسانی پیر میشوند. گفتگو در مورد مدرنیته و بخصوص مدرنیتهی دموکراتیک میتواند درک ما از حقیقت و گسترش آن را تجدید نماید. میتوانیم از زندگی اشتباهآمیز و بدی که زندگی ما را به نابودی میکشاند، رها شویم. به سوی یک زندگی صحیح، زیبا و خوب گام برداریم، بنابراین باید با انقلاب فرهنگی برای مدرنیتهی دموکراتیک از طریق فلسفه، هنر و علم ارتباط برقرار کنیم. درک بهتری از حقیقت داشته باشیم و به شیوهایی صحیح و بر اساس زیبایی و رشد آنها زندگی کنیم. در فلسفهی زردشتی ۳ اصل وجود دارد: پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک، پندار نیک را با علم بیاراییم، بعد از آن به سوی هنر گام برداریم، اخلاق را نیز مدنظر داشته باشیم. اگر بر اساس هر ۳ اصل بتوانیم زندگی کنیم، میتوانیم به اخلاقی نیک برسیم.
منبع: آکادمی ژنولوژی