آسیب‌شناسی خانواده و چالش‌های زنان

«نقش تاریخی زنان در توسعه جوامع و چالش‌های نظام‌های پدرسالار و سرمایه‌داری؛ از ضرورت بازگرداندن جایگاه زنان تا حرکت به سوی برابری جنسیتی و ساختارهای اجتماعی عادلانه برای دستیابی به دموکراسی واقعی»

افسون افشاری

آسیب‌شناسی خانواده با تمرکز بر آسیب‌های وارده به زنان، به بررسی مشکلات و چالش‌هایی می‌پردازد که زنان در محیط خانواده با آن‌ها مواجه می‌شوند. این آسیب‌ها می‌توانند شامل موارد زیر باشند:

۱.خشونت خانگی: یکی از مهم‌ترین آسیب‌ها، خشونت فیزیکی، روانی و عاطفی است که زنان ممکن است در خانه تجربه کنند.

۲. نابرابری‌های جنسیتی: در برخی خانواده‌ها، زنان ممکن است با تبعیض و نابرابری در دسترسی به منابع و فرصت‌ها مواجه شوند.

۳. فشارهای اجتماعی و فرهنگی: انتظارات و فشارهای اجتماعی و فرهنگی می‌تواند بر زنان تأثیر منفی بگذارد و آن‌ها را در نقش‌های سنتی محدود کند.

۴.مشکلات اقتصادی: اشتغال زنان و استقلال مالی آن‌ها می‌تواند هم فرصت‌ها و هم چالش‌هایی را به همراه داشته باشد. در برخی موارد، اشتغال زنان ممکن است به تعارضات خانوادگی منجر شود.

این مسائل نیازمند توجه و راه‌حل‌های مناسب هستند تا بتوان به بهبود وضعیت زنان در خانواده کمک کرد.

کتاب «منشأ خانواده، مالکیت خصوصی و دولت» نوشته فردریش انگلس، یکی از آثار مهم در زمینه مطالعات اجتماعی و تاریخی است که در سال ۱۸۸۴ منتشر شد. انگلس در این کتاب از ماتریالیسم تاریخی برای بررسی شکل‌گیری و تحولات خانواده و پیدایش دولت استفاده می‌کند.

او معتقد است که خانواده، مالکیت خصوصی و دولت به عنوان نهادهای اجتماعی، در طول تاریخ و با توجه به تغییرات اقتصادی و اجتماعی تکامل یافته‌اند. او به بررسی دوره‌های مختلف تاریخی مانند توحش و بربریت می‌پردازد و انواع مختلف خانواده‌ها از جمله خانواده همخون، خانواده پونالوائی، خانواده یارگیر و  خانواده تک‌همسر را تحلیل می‌کند.

فردریش انگلس در کتاب «منشأ خانواده، مالکیت خصوصی و دولت» نظریات مهمی درباره خانواده ارائه می‌دهد که به بررسی تحولات تاریخی و اجتماعی این نهاد می‌پردازد. برخی از نکات کلیدی نظریات انگلس درباره خانواده عبارتند از:

۱.تکامل تاریخی خانواده: انگلس معتقد است که خانواده در طول تاریخ از اشکال ابتدایی و جمعی به سمت خانواده تک‌همسر تکامل یافته است. او این تحول را به تغییرات اقتصادی و اجتماعی مرتبط می‌داند.

۲.خانواده و مالکیت خصوصی: انگلس بر این باور است که پیدایش مالکیت خصوصی نقش مهمی در تغییر ساختار خانواده داشته است. با ظهور مالکیت خصوصی، خانواده به عنوان نهادی برای انتقال ثروت و دارایی‌ها شکل گرفت.

۳. نقش زنان در خانواده: انگلس به تحلیل نقش زنان در خانواده‌های مختلف تاریخی می‌پردازد و معتقد است که با ظهور مالکیت خصوصی و خانواده تک‌همسر، زنان به تدریج از حقوق و آزادی‌های خود محروم و به نقش‌های خانگی محدود شدند.

۴.خانواده و دولت: انگلس ارتباط نزدیکی بین خانواده و دولت می‌بیند و معتقد است که دولت به عنوان نهادی برای حفظ و حمایت از مالکیت خصوصی و ساختارهای خانوادگی شکل گرفته است.

این نظریات انگلس تأثیرات عمیقی بر تحلیل‌های اجتماعی و تاریخی داشته و به عنوان یکی از منابع اصلی در مطالعات مارکسیستی شناخته می‌شود.

لوئیس هنری مورگان، انسان‌شناس و جامعه‌شناس آمریکایی، یکی از پیشگامان مطالعه تطبیقی خانواده‌ها و جوامع ابتدایی بود. او در کتاب خود به نام "جامعه باستان" (Ancient Society) نظریات مهمی درباره خانواده ارائه داده است. برخی از نکات کلیدی نظریات مورگان درباره خانواده عبارتند از:

۱.تکامل خانواده: مورگان معتقد بود که خانواده‌ها در طول تاریخ از اشکال ابتدایی و جمعی به سمت خانواده‌های تک‌همسر تکامل یافته‌اند. او این تحول را به تغییرات اقتصادی و اجتماعی مرتبط می‌دانست.

۲.خانواده همخون: مورگان به بررسی خانواده‌های همخون (Consanguine Family) پرداخت که در آن‌ها ازدواج بین اعضای نزدیک خانواده مجاز بود. او این نوع خانواده را یکی از ابتدایی‌ترین اشکال خانواده می‌دانست.

۳.خانواده پونالوائی: مورگان همچنین به خانواده‌های پونالوائی (Punaluan Family) اشاره کرد که در آن‌ها گروهی از برادران با گروهی از خواهران ازدواج می‌کردند. این نوع خانواده نیز به عنوان یکی از مراحل تکاملی خانواده‌ها در نظر گرفته می‌شد.

۴.خانواده تک‌همسر: مورگان معتقد بود که خانواده تک‌همسر (Monogamous Family) به عنوان پیشرفته‌ترین شکل خانواده، نتیجه تحولات اقتصادی و اجتماعی است که با ظهور مالکیت خصوصی و نیاز به انتقال ارث و دارایی‌ها مرتبط است.

نظریات مورگان تأثیرات عمیقی بر مطالعات انسان‌شناسی و جامعه‌شناسی داشته و به عنوان یکی از منابع اصلی در تحلیل‌های تاریخی و تطبیقی خانواده‌ها شناخته می‌شود.

 در کتاب «منشأ خانواده، مالکیت خصوصی و دولت» توضیح دادە می شود که اولین ستم بر زنان با شکل‌گیری مالکیت خصوصی و خانواده تک‌همسر آغاز شد.  این تغییرات را به عنوان «شکست تاریخی-جهانی جنس زن» توصیف می‌شود.

در جوامع ابتدایی که بر اساس نظام مادرتباری (مادرسالاری) سازماندهی شده بودند، زنان نقش مهمی در تولید و مدیریت منابع داشتند و از قدرت و احترام بالایی برخوردار بودند. اما با ظهور مالکیت خصوصی و نیاز به انتقال ارث و دارایی‌ها، ساختار خانواده تغییر کرد و نظام پدرسالاری جایگزین نظام مادرتباری شد.

این تغییرات به تدریج منجر به کاهش قدرت و حقوق زنان در خانواده شد. زنان به نقش‌های خانگی محدود شدند و تحت کنترل مردان قرار گرفتند. ازدواج تک‌همسر و قوانین ارثی جدید، زنان را از حقوق و آزادی‌های خود محروم کرد و آن‌ها را به تابعیت مردان درآورد.

این تحولات نه تنها ساختار خانواده را تغییر داد، بلکه به شکل‌گیری طبقات اجتماعی و نابرابری‌های جنسیتی نیز منجر شد.  این تغییرات به طور خود به خودی و در نتیجه توسعه مالکیت خصوصی و نیاز به حفظ و انتقال دارایی‌ها رخ داده است.

در این نظام جدید، زنان به نقش‌های خانگی محدود شدند و از حقوق و آزادی‌های خود محروم گشتند. این تغییرات باعث شد که زنان به عنوان نیروی کار ارزان و بدون حقوق در خانه‌ها به کار گرفته شوند، در حالی که مردان به عنوان نان‌آوران اصلی خانواده شناخته شدند. این وضعیت به نفع سرمایه‌داری بود، زیرا هزینه‌های تولید و بازتولید نیروی کار را کاهش می‌داد.

علاوه بر این، سرمایه‌داری از طریق تبلیغ ارزش‌های پدرسالاری و تقویت نقش‌های جنسیتی سنتی، زنان را در موقعیت‌های تابع و وابسته نگه می‌دارد. این موضوع باعث می‌شود که زنان نتوانند به طور کامل در فعالیت‌های اقتصادی و اجتماعی شرکت کنند و به این ترتیب، نابرابری‌های جنسیتی تقویت می‌شود.

با جایگزینی پدرسالاری به جای مادرتباری، وضعیت خانواده و زنان به طور قابل توجهی تغییر کرد. در نظام مادرتباری، زنان نقش‌های مهمی در تصمیم‌گیری‌های خانوادگی و اجتماعی داشتند و از احترام و قدرت بالایی برخوردار بودند. اما با ظهور پدرسالاری، این وضعیت تغییر کرد و زنان به تدریج از قدرت و حقوق خود محروم شدند.

در نظام پدرسالاری، مردان به عنوان سرپرست خانواده شناخته می‌شوند و قدرت و اختیار بیشتری در تصمیم‌گیری‌ها دارند. این تغییرات باعث شد که زنان به نقش‌های خانگی محدود شوند و از مشارکت در فعالیت‌های اقتصادی و اجتماعی بازمانند. همچنین، قوانین ارثی و مالکیت خصوصی به نفع مردان تغییر کرد و زنان از حقوق مالکیت و ارث محروم شدند.

این تغییرات نه تنها به کاهش قدرت و حقوق زنان منجر شد، بلکه به تقویت نابرابری‌های جنسیتی و تبعیض‌های اجتماعی نیز انجامید. زنان در نظام پدرسالاری با محدودیت‌های بیشتری مواجه شدند و نقش‌های سنتی و تبعیض‌آمیز به آن‌ها تحمیل شد.

 با ظهور مالکیت خصوصی، خانواده به ابزاری برای حفظ و انتقال این مالکیت تبدیل شد و زنان به دلیل نقش‌های خانگی و تولید مثل، تحت سلطه قرار گرفتند. زنان در نظام سرمایه‌داری به دلیل نقش‌های خانگی و کارهای بدون دستمزد، دو برابر استثمار می‌شوند: هم در خانه و هم در محیط کار.

 برای رسیدن به برابری جنسیتی واقعی، باید ساختارهای اقتصادی و اجتماعی تغییر کنند و زنان به‌طور کامل در فرآیندهای تولیدی و تصمیم‌گیری‌های اجتماعی مشارکت داشته باشند.

 کار خانگی یکی از اصلی‌ترین ابزارهای استثمار زنان در نظام سرمایه‌داری است. کار خانگی بدون مزد، که عمدتاً توسط زنان انجام می‌شود، به‌طور مستقیم به نفع سرمایه‌داری است زیرا این کارها به بازتولید نیروی کار کمک می‌کنند بدون اینکه هزینه‌ای برای سرمایه‌داران داشته باشد.

 

برخی از نکات کلیدی در این مورد عبارتند از:

۱. بی‌ارزش‌سازی کار خانگی: کار خانگی به عنوان کاری که ارزش اقتصادی ندارد، تلقی می‌شود. این بی‌ارزش‌سازی باعث می‌شود که زنان به عنوان نیروی کار ارزان و بدون مزد در خانه‌ها مشغول به کار باشند.

۲.دوگانه‌سازی نقش‌ها: زنان در نظام سرمایه‌داری هم در خانه و هم در محیط کار استثمار می‌شوند. آن‌ها باید علاوه بر کارهای خانگی، در بازار کار نیز فعالیت کنند، اما اغلب دستمزد کمتری نسبت به مردان دریافت می‌کنند.

۳.تقویت پدرسالاری: کار خانگی بدون مزد به تقویت ساختارهای پدرسالاری کمک می‌کند، زیرا زنان را به نقش‌های سنتی و وابستگی اقتصادی به مردان محدود می‌کند.

 برای رسیدن به برابری جنسیتی واقعی، باید ارزش کار خانگی به رسمیت شناخته شود و زنان از استثمار در خانه و محیط کار رهایی یابند.

کارخانگی به مجموعه فعالیت‌هایی اطلاق می‌شود که در خانه انجام می‌شود، مانند نظافت، پخت‌وپز، مراقبت از کودکان و مدیریت خانه. این کارها معمولاً بدون دستمزد و به‌طور سنتی بر عهده زنان است.

آسیب‌های کارخانگی به زنان شامل موارد زیر است:

۱. فشار روانی: انجام مداوم و تکراری کارهای خانه بدون استراحت و بدون قدردانی می‌تواند منجر به استرس و اضطراب شود.

۲.خستگی جسمی: کارهای خانه اغلب نیازمند فعالیت‌های فیزیکی سنگین است که می‌تواند باعث خستگی و مشکلات جسمی مانند دردهای عضلانی و مفصلی شود.

۳.عدم پیشرفت شغلی: زنان خانه‌دار معمولاً فرصت‌های کمتری برای پیشرفت شغلی و تحصیلی دارند، زیرا بیشتر وقت و انرژی خود را صرف کارهای خانه می‌کنند.

۴.احساس نادیده گرفته شدن: بسیاری از زنان خانه‌دار احساس می‌کنند که کارهایشان نادیده گرفته می‌شود و ارزش‌گذاری نمی‌شود، که می‌تواند منجر به کاهش اعتماد به نفس و احساس بی‌ارزشی شود.

 مردسالاری به عنوان ساختاری اجتماعی و فرهنگی دیده می‌شود که قدرت و کنترل را در دست مردان قرار می‌دهد و زنان را به حاشیه می‌راند. این ساختار نه تنها در خانواده بلکه در تمامی جنبه‌های زندگی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی تأثیرگذار است.

 

مردسالاری و خشونت خانگی به این صورت تحلیل می‌شود:

۱. قدرت و کنترل: مردسالاری به مردان اجازه می‌دهد تا از طریق خشونت خانگی، قدرت و کنترل خود را بر زنان اعمال کنند. این خشونت می‌تواند به شکل‌های فیزیکی، روانی، جنسی و اقتصادی باشد.

۲.نابرابری جنسیتی: این دیدگاه بر این باور است که نابرابری جنسیتی ریشه اصلی خشونت خانگی است. مردسالاری با ایجاد و تقویت این نابرابری‌ها، زمینه‌ساز خشونت علیه زنان می‌شود.

۳.فرهنگ و اجتماع: فرهنگ و اجتماع مردسالارانه، خشونت علیه زنان را عادی‌سازی می‌کند و حتی در برخی موارد آن را توجیه می‌کند. این فرهنگ می‌تواند از طریق رسانه‌ها، آموزش و حتی قوانین تقویت شود.

۴.مقاومت و تغییر: مبارزه با خشونت خانگی نیازمند تغییرات ساختاری و فرهنگی است. این تغییرات شامل آموزش عمومی، تغییر قوانین و سیاست‌ها، و حمایت از قربانیان خشونت خانگی می‌شود.

خانواده می‌تواند به شیوه‌های مختلف به زنان آسیب برساند. برخی از این آسیب‌ها شامل خشونت فیزیکی، سوء استفاده جنسی، خشونت روانی و اقتصادی است. این خشونت‌ها می‌توانند تأثیرات بلندمدت و جدی بر سلامت جسمی و روانی زنان داشته باشند. خشونت فیزیکی شامل ضرب و شتم و هر نوع آسیب جسمی است. سوء استفاده جنسی شامل تجاوز و آزار جنسی است. خشونت روانی شامل تهدید، تحقیر و کنترل است. خشونت اقتصادی شامل کنترل مالی و محرومیت از منابع مالی است.

پایان دادن به این آسیب‌ها نیازمند تغییرات ساختاری و اجتماعی است.  تا برابری جنسیتی، توزیع عادلانه منابع و قدرت، و ایجاد سیستم‌های حمایتی برای زنان را بە وجود آورد. برابری جنسیتی به معنای حقوق برابر برای زنان و مردان است. توزیع عادلانه منابع و قدرت به معنای دسترسی برابر به منابع مالی، آموزشی و شغلی است. ایجاد سیستم‌های حمایتی شامل خدمات بهداشتی، روانی و حقوقی برای زنان است. آموزش عمومی نیز به افزایش آگاهی عمومی در مورد حقوق زنان و اهمیت برابری جنسیتی کمک می‌کند. تصویب و اجرای قوانین حمایتی قوی‌تر، دسترسی به خدمات بهداشتی و روانی، و برگزاری کارگاه‌ها و برنامه‌های آموزشی از جمله راهکارهای عملی برای کاهش خشونت و سوء استفاده است.

زنان در طول تاریخ نقش مهمی در توسعه جوامع داشته‌اند، اما با ظهور نظام‌های پدرسالارانه، این نقش‌ها به شدت محدود شده‌اند. بازگرداندن نقش تاریخی زنان به آن‌ها می‌تواند به بهبود وضعیت کلی جامعه کمک کند.

سرکوب زنان یکی از ابزارهای اصلی نظام‌های پدرسالارانه و سرمایه‌داری برای حفظ قدرت است.  آزادی زنان باید به عنوان یکی از اهداف اصلی هر جنبش اجتماعی در نظر گرفته شود.

جنسیت‌گرایی به عنوان یک ساختار اجتماعی، نه تنها زنان بلکه مردان را نیز تحت تأثیر قرار می‌دهد. رهایی از جنسیت‌گرایی نیازمند تغییرات عمیق در ساختارهای اجتماعی و فرهنگی است.

خانواده نیز یک نهاد پدرسالارانه است که نقش مهمی در بازتولید نابرابری‌های جنسیتی دارد. ما باید به سمت ساختارهای خانوادگی جدیدی حرکت کنیم که بر پایه برابری و احترام متقابل بنا شده باشند. صنعت‌گرایی نیز همچنین یکی از عوامل اصلی تشدید نابرابری‌های جنسیتی است. توسعه صنعتی و سرمایه‌داری به بهره‌کشی بیشتر از زنان منجر شده است و برای حل این مسئله باید به سمت مدل‌های اقتصادی جایگزین حرکت کنیم که بر پایه عدالت اجتماعی و برابری جنسیتی باشند. زمانی ما می توانیم بە دموکراسی حقیقی دست پیدا کنیم کە این نابرابری وستم جنسیتی از بین برود. مناسباتی کە تمامی نابرابری ها، بردگی ها، فاشیسم و میلیتاریسم راتغذیە می کند، سرچشمە اصلی خویش را از همین شکل رابطە می گیرد.

آموزش و آگاهی‌بخشی به زنان و مردان در مورد نابرابری‌های جنسیتی و حقوق زنان می‌تواند به تغییر نگرش‌ها و رفتارها کمک کند.  باید به سمت ساختارهای اجتماعی جدیدی حرکت کنیم که بر پایه برابری و احترام متقابل بنا شده باشند.

مبارزه جمعی زنان برای حقوق و آزادی‌های خود ا ست کە منجر بە رهایی کل جامعە می شود.

افسون افشاری

آسیب‌شناسی خانواده با تمرکز بر آسیب‌های وارده به زنان، به بررسی مشکلات و چالش‌هایی می‌پردازد که زنان در محیط خانواده با آن‌ها مواجه می‌شوند. این آسیب‌ها می‌توانند شامل موارد زیر باشند:

۱.خشونت خانگی: یکی از مهم‌ترین آسیب‌ها، خشونت فیزیکی، روانی و عاطفی است که زنان ممکن است در خانه تجربه کنند.

۲. نابرابری‌های جنسیتی: در برخی خانواده‌ها، زنان ممکن است با تبعیض و نابرابری در دسترسی به منابع و فرصت‌ها مواجه شوند.

۳. فشارهای اجتماعی و فرهنگی: انتظارات و فشارهای اجتماعی و فرهنگی می‌تواند بر زنان تأثیر منفی بگذارد و آن‌ها را در نقش‌های سنتی محدود کند.

۴.مشکلات اقتصادی: اشتغال زنان و استقلال مالی آن‌ها می‌تواند هم فرصت‌ها و هم چالش‌هایی را به همراه داشته باشد. در برخی موارد، اشتغال زنان ممکن است به تعارضات خانوادگی منجر شود.

این مسائل نیازمند توجه و راه‌حل‌های مناسب هستند تا بتوان به بهبود وضعیت زنان در خانواده کمک کرد.

کتاب «منشأ خانواده، مالکیت خصوصی و دولت» نوشته فردریش انگلس، یکی از آثار مهم در زمینه مطالعات اجتماعی و تاریخی است که در سال ۱۸۸۴ منتشر شد. انگلس در این کتاب از ماتریالیسم تاریخی برای بررسی شکل‌گیری و تحولات خانواده و پیدایش دولت استفاده می‌کند.

او معتقد است که خانواده، مالکیت خصوصی و دولت به عنوان نهادهای اجتماعی، در طول تاریخ و با توجه به تغییرات اقتصادی و اجتماعی تکامل یافته‌اند. او به بررسی دوره‌های مختلف تاریخی مانند توحش و بربریت می‌پردازد و انواع مختلف خانواده‌ها از جمله خانواده همخون، خانواده پونالوائی، خانواده یارگیر و  خانواده تک‌همسر را تحلیل می‌کند.

فردریش انگلس در کتاب «منشأ خانواده، مالکیت خصوصی و دولت» نظریات مهمی درباره خانواده ارائه می‌دهد که به بررسی تحولات تاریخی و اجتماعی این نهاد می‌پردازد. برخی از نکات کلیدی نظریات انگلس درباره خانواده عبارتند از:

۱.تکامل تاریخی خانواده: انگلس معتقد است که خانواده در طول تاریخ از اشکال ابتدایی و جمعی به سمت خانواده تک‌همسر تکامل یافته است. او این تحول را به تغییرات اقتصادی و اجتماعی مرتبط می‌داند.

۲.خانواده و مالکیت خصوصی: انگلس بر این باور است که پیدایش مالکیت خصوصی نقش مهمی در تغییر ساختار خانواده داشته است. با ظهور مالکیت خصوصی، خانواده به عنوان نهادی برای انتقال ثروت و دارایی‌ها شکل گرفت.

۳. نقش زنان در خانواده: انگلس به تحلیل نقش زنان در خانواده‌های مختلف تاریخی می‌پردازد و معتقد است که با ظهور مالکیت خصوصی و خانواده تک‌همسر، زنان به تدریج از حقوق و آزادی‌های خود محروم و به نقش‌های خانگی محدود شدند.

۴.خانواده و دولت: انگلس ارتباط نزدیکی بین خانواده و دولت می‌بیند و معتقد است که دولت به عنوان نهادی برای حفظ و حمایت از مالکیت خصوصی و ساختارهای خانوادگی شکل گرفته است.

این نظریات انگلس تأثیرات عمیقی بر تحلیل‌های اجتماعی و تاریخی داشته و به عنوان یکی از منابع اصلی در مطالعات مارکسیستی شناخته می‌شود.

لوئیس هنری مورگان، انسان‌شناس و جامعه‌شناس آمریکایی، یکی از پیشگامان مطالعه تطبیقی خانواده‌ها و جوامع ابتدایی بود. او در کتاب خود به نام "جامعه باستان" (Ancient Society) نظریات مهمی درباره خانواده ارائه داده است. برخی از نکات کلیدی نظریات مورگان درباره خانواده عبارتند از:

۱.تکامل خانواده: مورگان معتقد بود که خانواده‌ها در طول تاریخ از اشکال ابتدایی و جمعی به سمت خانواده‌های تک‌همسر تکامل یافته‌اند. او این تحول را به تغییرات اقتصادی و اجتماعی مرتبط می‌دانست.

۲.خانواده همخون: مورگان به بررسی خانواده‌های همخون (Consanguine Family) پرداخت که در آن‌ها ازدواج بین اعضای نزدیک خانواده مجاز بود. او این نوع خانواده را یکی از ابتدایی‌ترین اشکال خانواده می‌دانست.

۳.خانواده پونالوائی: مورگان همچنین به خانواده‌های پونالوائی (Punaluan Family) اشاره کرد که در آن‌ها گروهی از برادران با گروهی از خواهران ازدواج می‌کردند. این نوع خانواده نیز به عنوان یکی از مراحل تکاملی خانواده‌ها در نظر گرفته می‌شد.

۴.خانواده تک‌همسر: مورگان معتقد بود که خانواده تک‌همسر (Monogamous Family) به عنوان پیشرفته‌ترین شکل خانواده، نتیجه تحولات اقتصادی و اجتماعی است که با ظهور مالکیت خصوصی و نیاز به انتقال ارث و دارایی‌ها مرتبط است.

نظریات مورگان تأثیرات عمیقی بر مطالعات انسان‌شناسی و جامعه‌شناسی داشته و به عنوان یکی از منابع اصلی در تحلیل‌های تاریخی و تطبیقی خانواده‌ها شناخته می‌شود.

 در کتاب «منشأ خانواده، مالکیت خصوصی و دولت» توضیح دادە می شود که اولین ستم بر زنان با شکل‌گیری مالکیت خصوصی و خانواده تک‌همسر آغاز شد.  این تغییرات را به عنوان «شکست تاریخی-جهانی جنس زن» توصیف می‌شود.

در جوامع ابتدایی که بر اساس نظام مادرتباری (مادرسالاری) سازماندهی شده بودند، زنان نقش مهمی در تولید و مدیریت منابع داشتند و از قدرت و احترام بالایی برخوردار بودند. اما با ظهور مالکیت خصوصی و نیاز به انتقال ارث و دارایی‌ها، ساختار خانواده تغییر کرد و نظام پدرسالاری جایگزین نظام مادرتباری شد.

این تغییرات به تدریج منجر به کاهش قدرت و حقوق زنان در خانواده شد. زنان به نقش‌های خانگی محدود شدند و تحت کنترل مردان قرار گرفتند. ازدواج تک‌همسر و قوانین ارثی جدید، زنان را از حقوق و آزادی‌های خود محروم کرد و آن‌ها را به تابعیت مردان درآورد.

این تحولات نه تنها ساختار خانواده را تغییر داد، بلکه به شکل‌گیری طبقات اجتماعی و نابرابری‌های جنسیتی نیز منجر شد.  این تغییرات به طور خود به خودی و در نتیجه توسعه مالکیت خصوصی و نیاز به حفظ و انتقال دارایی‌ها رخ داده است.

در این نظام جدید، زنان به نقش‌های خانگی محدود شدند و از حقوق و آزادی‌های خود محروم گشتند. این تغییرات باعث شد که زنان به عنوان نیروی کار ارزان و بدون حقوق در خانه‌ها به کار گرفته شوند، در حالی که مردان به عنوان نان‌آوران اصلی خانواده شناخته شدند. این وضعیت به نفع سرمایه‌داری بود، زیرا هزینه‌های تولید و بازتولید نیروی کار را کاهش می‌داد.

علاوه بر این، سرمایه‌داری از طریق تبلیغ ارزش‌های پدرسالاری و تقویت نقش‌های جنسیتی سنتی، زنان را در موقعیت‌های تابع و وابسته نگه می‌دارد. این موضوع باعث می‌شود که زنان نتوانند به طور کامل در فعالیت‌های اقتصادی و اجتماعی شرکت کنند و به این ترتیب، نابرابری‌های جنسیتی تقویت می‌شود.

با جایگزینی پدرسالاری به جای مادرتباری، وضعیت خانواده و زنان به طور قابل توجهی تغییر کرد. در نظام مادرتباری، زنان نقش‌های مهمی در تصمیم‌گیری‌های خانوادگی و اجتماعی داشتند و از احترام و قدرت بالایی برخوردار بودند. اما با ظهور پدرسالاری، این وضعیت تغییر کرد و زنان به تدریج از قدرت و حقوق خود محروم شدند.

در نظام پدرسالاری، مردان به عنوان سرپرست خانواده شناخته می‌شوند و قدرت و اختیار بیشتری در تصمیم‌گیری‌ها دارند. این تغییرات باعث شد که زنان به نقش‌های خانگی محدود شوند و از مشارکت در فعالیت‌های اقتصادی و اجتماعی بازمانند. همچنین، قوانین ارثی و مالکیت خصوصی به نفع مردان تغییر کرد و زنان از حقوق مالکیت و ارث محروم شدند.

این تغییرات نه تنها به کاهش قدرت و حقوق زنان منجر شد، بلکه به تقویت نابرابری‌های جنسیتی و تبعیض‌های اجتماعی نیز انجامید. زنان در نظام پدرسالاری با محدودیت‌های بیشتری مواجه شدند و نقش‌های سنتی و تبعیض‌آمیز به آن‌ها تحمیل شد.

 با ظهور مالکیت خصوصی، خانواده به ابزاری برای حفظ و انتقال این مالکیت تبدیل شد و زنان به دلیل نقش‌های خانگی و تولید مثل، تحت سلطه قرار گرفتند. زنان در نظام سرمایه‌داری به دلیل نقش‌های خانگی و کارهای بدون دستمزد، دو برابر استثمار می‌شوند: هم در خانه و هم در محیط کار.

 برای رسیدن به برابری جنسیتی واقعی، باید ساختارهای اقتصادی و اجتماعی تغییر کنند و زنان به‌طور کامل در فرآیندهای تولیدی و تصمیم‌گیری‌های اجتماعی مشارکت داشته باشند.

 کار خانگی یکی از اصلی‌ترین ابزارهای استثمار زنان در نظام سرمایه‌داری است. کار خانگی بدون مزد، که عمدتاً توسط زنان انجام می‌شود، به‌طور مستقیم به نفع سرمایه‌داری است زیرا این کارها به بازتولید نیروی کار کمک می‌کنند بدون اینکه هزینه‌ای برای سرمایه‌داران داشته باشد.

 

برخی از نکات کلیدی در این مورد عبارتند از:

۱. بی‌ارزش‌سازی کار خانگی: کار خانگی به عنوان کاری که ارزش اقتصادی ندارد، تلقی می‌شود. این بی‌ارزش‌سازی باعث می‌شود که زنان به عنوان نیروی کار ارزان و بدون مزد در خانه‌ها مشغول به کار باشند.

۲.دوگانه‌سازی نقش‌ها: زنان در نظام سرمایه‌داری هم در خانه و هم در محیط کار استثمار می‌شوند. آن‌ها باید علاوه بر کارهای خانگی، در بازار کار نیز فعالیت کنند، اما اغلب دستمزد کمتری نسبت به مردان دریافت می‌کنند.

۳.تقویت پدرسالاری: کار خانگی بدون مزد به تقویت ساختارهای پدرسالاری کمک می‌کند، زیرا زنان را به نقش‌های سنتی و وابستگی اقتصادی به مردان محدود می‌کند.

 برای رسیدن به برابری جنسیتی واقعی، باید ارزش کار خانگی به رسمیت شناخته شود و زنان از استثمار در خانه و محیط کار رهایی یابند.

کارخانگی به مجموعه فعالیت‌هایی اطلاق می‌شود که در خانه انجام می‌شود، مانند نظافت، پخت‌وپز، مراقبت از کودکان و مدیریت خانه. این کارها معمولاً بدون دستمزد و به‌طور سنتی بر عهده زنان است.

آسیب‌های کارخانگی به زنان شامل موارد زیر است:

۱. فشار روانی: انجام مداوم و تکراری کارهای خانه بدون استراحت و بدون قدردانی می‌تواند منجر به استرس و اضطراب شود.

۲.خستگی جسمی: کارهای خانه اغلب نیازمند فعالیت‌های فیزیکی سنگین است که می‌تواند باعث خستگی و مشکلات جسمی مانند دردهای عضلانی و مفصلی شود.

۳.عدم پیشرفت شغلی: زنان خانه‌دار معمولاً فرصت‌های کمتری برای پیشرفت شغلی و تحصیلی دارند، زیرا بیشتر وقت و انرژی خود را صرف کارهای خانه می‌کنند.

۴.احساس نادیده گرفته شدن: بسیاری از زنان خانه‌دار احساس می‌کنند که کارهایشان نادیده گرفته می‌شود و ارزش‌گذاری نمی‌شود، که می‌تواند منجر به کاهش اعتماد به نفس و احساس بی‌ارزشی شود.

 مردسالاری به عنوان ساختاری اجتماعی و فرهنگی دیده می‌شود که قدرت و کنترل را در دست مردان قرار می‌دهد و زنان را به حاشیه می‌راند. این ساختار نه تنها در خانواده بلکه در تمامی جنبه‌های زندگی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی تأثیرگذار است.

 

مردسالاری و خشونت خانگی به این صورت تحلیل می‌شود:

۱. قدرت و کنترل: مردسالاری به مردان اجازه می‌دهد تا از طریق خشونت خانگی، قدرت و کنترل خود را بر زنان اعمال کنند. این خشونت می‌تواند به شکل‌های فیزیکی، روانی، جنسی و اقتصادی باشد.

۲.نابرابری جنسیتی: این دیدگاه بر این باور است که نابرابری جنسیتی ریشه اصلی خشونت خانگی است. مردسالاری با ایجاد و تقویت این نابرابری‌ها، زمینه‌ساز خشونت علیه زنان می‌شود.

۳.فرهنگ و اجتماع: فرهنگ و اجتماع مردسالارانه، خشونت علیه زنان را عادی‌سازی می‌کند و حتی در برخی موارد آن را توجیه می‌کند. این فرهنگ می‌تواند از طریق رسانه‌ها، آموزش و حتی قوانین تقویت شود.

۴.مقاومت و تغییر: مبارزه با خشونت خانگی نیازمند تغییرات ساختاری و فرهنگی است. این تغییرات شامل آموزش عمومی، تغییر قوانین و سیاست‌ها، و حمایت از قربانیان خشونت خانگی می‌شود.

خانواده می‌تواند به شیوه‌های مختلف به زنان آسیب برساند. برخی از این آسیب‌ها شامل خشونت فیزیکی، سوء استفاده جنسی، خشونت روانی و اقتصادی است. این خشونت‌ها می‌توانند تأثیرات بلندمدت و جدی بر سلامت جسمی و روانی زنان داشته باشند. خشونت فیزیکی شامل ضرب و شتم و هر نوع آسیب جسمی است. سوء استفاده جنسی شامل تجاوز و آزار جنسی است. خشونت روانی شامل تهدید، تحقیر و کنترل است. خشونت اقتصادی شامل کنترل مالی و محرومیت از منابع مالی است.

پایان دادن به این آسیب‌ها نیازمند تغییرات ساختاری و اجتماعی است.  تا برابری جنسیتی، توزیع عادلانه منابع و قدرت، و ایجاد سیستم‌های حمایتی برای زنان را بە وجود آورد. برابری جنسیتی به معنای حقوق برابر برای زنان و مردان است. توزیع عادلانه منابع و قدرت به معنای دسترسی برابر به منابع مالی، آموزشی و شغلی است. ایجاد سیستم‌های حمایتی شامل خدمات بهداشتی، روانی و حقوقی برای زنان است. آموزش عمومی نیز به افزایش آگاهی عمومی در مورد حقوق زنان و اهمیت برابری جنسیتی کمک می‌کند. تصویب و اجرای قوانین حمایتی قوی‌تر، دسترسی به خدمات بهداشتی و روانی، و برگزاری کارگاه‌ها و برنامه‌های آموزشی از جمله راهکارهای عملی برای کاهش خشونت و سوء استفاده است.

زنان در طول تاریخ نقش مهمی در توسعه جوامع داشته‌اند، اما با ظهور نظام‌های پدرسالارانه، این نقش‌ها به شدت محدود شده‌اند. بازگرداندن نقش تاریخی زنان به آن‌ها می‌تواند به بهبود وضعیت کلی جامعه کمک کند.

سرکوب زنان یکی از ابزارهای اصلی نظام‌های پدرسالارانه و سرمایه‌داری برای حفظ قدرت است.  آزادی زنان باید به عنوان یکی از اهداف اصلی هر جنبش اجتماعی در نظر گرفته شود.

جنسیت‌گرایی به عنوان یک ساختار اجتماعی، نه تنها زنان بلکه مردان را نیز تحت تأثیر قرار می‌دهد. رهایی از جنسیت‌گرایی نیازمند تغییرات عمیق در ساختارهای اجتماعی و فرهنگی است.

خانواده نیز یک نهاد پدرسالارانه است که نقش مهمی در بازتولید نابرابری‌های جنسیتی دارد. ما باید به سمت ساختارهای خانوادگی جدیدی حرکت کنیم که بر پایه برابری و احترام متقابل بنا شده باشند. صنعت‌گرایی نیز همچنین یکی از عوامل اصلی تشدید نابرابری‌های جنسیتی است. توسعه صنعتی و سرمایه‌داری به بهره‌کشی بیشتر از زنان منجر شده است و برای حل این مسئله باید به سمت مدل‌های اقتصادی جایگزین حرکت کنیم که بر پایه عدالت اجتماعی و برابری جنسیتی باشند. زمانی ما می توانیم بە دموکراسی حقیقی دست پیدا کنیم کە این نابرابری وستم جنسیتی از بین برود. مناسباتی کە تمامی نابرابری ها، بردگی ها، فاشیسم و میلیتاریسم راتغذیە می کند، سرچشمە اصلی خویش را از همین شکل رابطە می گیرد.

آموزش و آگاهی‌بخشی به زنان و مردان در مورد نابرابری‌های جنسیتی و حقوق زنان می‌تواند به تغییر نگرش‌ها و رفتارها کمک کند.  باید به سمت ساختارهای اجتماعی جدیدی حرکت کنیم که بر پایه برابری و احترام متقابل بنا شده باشند.

مبارزه جمعی زنان برای حقوق و آزادی‌های خود ا ست کە منجر بە رهایی کل جامعە می شود.