زنان و بە تصویرکشیدن جنگ بوسنی

جنگ، قبرستان‌ها، پناهندگان و داستان‌‌های پرا از درد و رنج پشت تصاویر

 

 

مرکز خبر- در سومین مجموعه‌ی BIRN درباره‌ی زنان عکاس در جنگ بوسنی، مارلین دنیلز، داستان‌های پشت تصاویر خود را تعریف می‌کند. یک گورکن در گورستان مه‌آلود سارایوو و گروهی از پناهندگان که در فرار از مرز به او کمک کردند.

در طول زمستان و اوایل بهار، سارایوو اغلب پوشیده از مه است. در یکی از این روزهای مه‌آلود در اوایل سال ۱۹۹۳، مارلین دنیلز، عکاس بلژیکی، در حال تماشای مناظر اطراف یکی از گورستان‌های متعدد شهر بود که با ادامه‌ی محاصره‌ی زمان جنگ، هر روز بر وسعت آن‌ها افزوده می‌شد.

دنیلز از خانه‌ی خود در آنتورپ بلژیک به بی‌آرن گفت: «در اطراف گورستان راه می‌رفتم و عکس می‌گرفتم، این کاری است که معمولا در حین مأموریت‌های گزارش‌دهی‌ام انجام می‌دهد.»

آوریل ۱۹۹۲، نیروهای صرب بوسنی سارایوو را محاصره کرده بودند و تا پایان جنگ در سال ۱۹۹۵ شهر را با آتش توپخانه و تک‌تیرانداز مورد حمله‌‌های پیاپی و بی‌رحمانه قرار دادند.

برای سارایوانی‌ها، مه به معنای پوشش تک‌تیراندازهایی بود که بی‌رحمانه، به هر چیزی و هر کسی که در خیابان کوچک‌ترین حرکتی می‌کرد، شلیک می‌کردند.

دنیلز به یاد می‌آورد: « پیرمرد گورکنی را دیدم که دستانش را به دعا بالا برد تا بعد از پوشاندن چندین قبر، دعای مسلمانان را برای مردگان بخواند. هنوز هم وقتی به این تصویر فکر می‌کنم به شدت متأثر می‌شوم. این عکس آن زمان در بسیاری از آژانس‌های بلژیک منتشر شد، زیرا تعداد وحشتناک مرگ‌هایی را که هر روز اتفاق می‌افتاد، به وضوح نشان می‌داد.»

امروزه، مناظر سارایوو در قبرستان‌های عظیم دامنه‌ی تپه‌ها گم شده است. در این قبرستان‌ها، هزاران سنگ قبر سفید به‌عنوان یادگاری تلخ از گذشته قد علم کرده‌اند. از ١٠٠ هزار نفری که در طول جنگ جان باختند، حدود ۱۴هزار  نفر از آنها در پایتخت بودند.

دنیلز ۳۴ ساله بود که جنگ در بوسنی آغاز شد. او پیش از پوشش درگیری‌های یوگسلاوی سابق، سقوط کمونیسم  در رومانی را پوشش می‌داد.

دنیلز گفت: «بعد از مرگ تیتو اغلب در اطراف یوگسلاوی سفر می‌کردم و آنجا را کاملا می‌شناختم. فکر می‌کنم که غرب در زمان شروع جنگ، هنوز آمادگی اتفاقات پیش‌رو را نداشت. هیچ کس نمی‌دانست آنجا چه خبر است، بنابراین تصمیم گرفتم برای گزارش به یوگسلاوی بیایم.»

در طول جنگ، دنیلز اغلب برای تهیه‌ی گزارش، به تنهایی سفر می‌کرد. تنها گاهی اوقات دوست‌پسرش، که در آن زمان عکاس هم بود، به او ملحق می‌شد. در یکی از این سفرها، هردوی آن‌ها مورد حمله و دزدی قرار گرفتند.

دنیلز به یاد می‌آورد: «به یاد ندارم کجا بودیم، اما اساساً ما را ربودند و همه چیز را از ما گرفتند. دوربین، وسایل و حتی کلیدهایمان.»

اما دزدی و خطرات همیشگی پوشش جنگ، هیچگاه مانع فعالیت او در این زمینه نشد.

او در این مسیر، لحظات روشن‌تری را هم تجربه کرد. یک بار، در حالی که در نزدیکی فرودگاه سارایوو عکس می‌گرفت، زنی به سمتش آمد‌. زن از دیدن اینکه یک خبرنگار خارجی وضعیت اسفناک کشورش را مستند می‌کرد، بسیار خوشحال شده بود.

او یک زن زیبا، ۷۲ ساله و با موهای خاکستری بود. او در همان نگاه اول دوان‌دوان به سمتم آمد و فقط گفت: وای، چقدر خوبه که تو اینجا هستی.

 

نقشه پاره‌شده‌ی یک کشور شکسته

در آگوست ۱۹۹۳، در حالی که دنیلز در شهر Kljuc در شمال‌غربی بوسنی اطراق کرده بود، یک شب را در خانه‌ی خانواده‌ای گذراند. آنها به همراه تعدادی پناهنده که به طور موقت در آنجا پناه گرفته بودند، در خانه‌‌شان زندگی می‌کردند. او در این خانه با زنی به نام هرمینا و پسرش ارناد و همچنین دختری به نام نینا آشنا شد؛ که همگی می‌خواستند به کشور همسایه، کرواسی، فرار کنند.

دنیلز به یاد آورد: «در آن زمان، آنها (نیروهای صرب بوسنی) در حال تخلیه‌ی پتروواک (شهرکی در حدود ۴۰ کیلومتری آنجا) بودند. گفتم ببین، من می‌توانم دو نفر را ببرم، اما شما باید پاسپورت داشته باشید، چون می‌خواهم از ایست‌ بازرسی عبور کنم.»

دنیلز ادامه داد: «بنابراین من، دو زن مسلمان و یک پسر را با خود از کلیوچ خارج کردم. وقتی به ایست بازرسی صرب‌ها نزدیک شدم، برای بردن دختر خیلی ترسیده بودم. نهایتا به بازرس‌ها گفتم او مترجم صرب من است و آنها اجازه دادند او نیز همراهمان از کشور خارج شود.»

آنها پس از گذشتن از ایست بازرسی و رسیدن به شهر کنین در کرواسی، شب را در یک متل اقامت کردند. دنیلز با استفاده از نقشه‌ی پاره‌شده‌ی کشوری که به تازگی از هم پاشیده شده بود، به مسافرانش کمک کرد تا سفر آینده‌ی خود را برنامه‌ریزی کنند.

او گفت: «من نینا را به دوست‌پسرش، که در آن زمان در کرواسی بود، و هرمینا و ارناد را در زاگرب، به اعضای خانواده‌شان سپردم و آنها را ترک کردم.»

در حال حاضر دنیلز ۶۵ ساله، هنوز به عنوان عکاس مشغول به کار است. او از زمان درگیری‌های یوگسلاوی، کار کودکان در هند و بحران پناهندگان جنگ عراق را مستند کرده است.

او به همراه همسرش که عکاس و فیلمبردار است، اغلب برای کار به منطقه‌ی دریای سیاه سفر می‌کند. او الحاق کریمه به روسیه و جنگ شرق اوکراین در سال ۲۰۱۴ را نیز پوشش داد و از زمان تهاجم گسترده‌ی روسیه در سال گذشته، عکس‌های بسیاری در اوکراین گرفت.

او اعتراف می‌کند که تمام سال‌های پس از جنگ بوسنی با PTSD (سندروم استرس پس از حادثه) دست‌وپنجه نرم کرده است، اما سرانجام توانسته با کمک نزدیکانش با آن کنار بیاید.

او در پایان گفت: «در تمام این سال‌ها درک و حمایت خانواده‌ام را داشتم، که قطعاً باارزش‌ترین چیز‌ی است که هرکسی می‌تواند داشته باشد. حمایت‌های آنها واقعاً به من کمک زیادی کرد تا قادر باشم از سختی‌های کارم عبور کنم. داشتن کسی که وقتی به خانه برمی‌گردی، بتوانی درباره‌ی همه‌چیز با او صحبت کنی، بسیار مهم و ارزشمند است.»