ولینتاین دغدغهای برای طالبان و روز مقاومت برای زنان
با قدرت گرفتن طالبان مردم به خصوص زنان از این روز در جادههای کابل با دوستانشان تجلیل میکنند. چون طالبان روز ولینتاین، نوروز، شب یلدا را معادل کفر میدانند برای زنان بە روز مقاومت تبدیل شدەاند.
بهاران لهیب
کابل- تجلیل از ولینتاین چندان تاریخ طولانی در افغانستان ندارد. گاه گاه بعضی زوجها با یک شاخه گلی به همسرشان اکتفا میکنند. اما با قدرت گرفتن طالبان مردم به خصوص زنان از این روز در جادههای کابل با دوستانشان تجلیل میکنند. چون طالبان روز ولینتاین، نوروز، شب یلدا را معادل کفر میدانند و اجازه نمیدهند که مردم از این روزها تجلیل به عمل بیاورند. بنا برای زنان افغانستان این روزها، به روزهای مقاومت تبدیل شده است.
جادهای در شهرنو کابل به نام جاده گلفروشی مشهور است، در کنار جاده دکانهای هستند که گلها تازه را به فروش میرسانند. دیروز در هر یک قدمی آن افراد «امر به معروف و نهی از منکر»مستقر شده بودند. هر زن و مرد جوان که وارد جاده میشد. تحت نظر داشتند که مبادا به دکانی رفته گلی خریداری نمایند. این جاده در چند قدمی وزارت «امر به معروف و نهی از منکر» موقعیت دارد، در این روز تعداد زیاد دختران و پسران دست فروش از فرصت استفاده کرده گل و پوقانه(بادکنک) را به فروش میرساندند، تا لقمه نان به دست بیاورند. اما روز گذشتە همه اینان در جاده شهرنو سرگردان بودند به آنان اجازه داده نمیشد که گل و یا پوقانه در دست بگیرند به فروش برسانند.
بعد به جاده پلسرخ کابل رفتیم آن جاده هم شاهد افراد امر به معروف بود، که گشت میزدند. زنان با نفرت تمام از کنارشان رد میشدند. تعدادی حتی نمیخواستند که با آنان روبهرو شوند.
اکثریت زنانی که شاهد این صحنه بودند با تمسخر برخورد میکردند و میگفتند: «همه مردم در فقر به سر میبرند و شبهای سرد زمستان را با گرسنه سپری مینمایند به امید این که فردا، کار پیدا کنند تا لقمه نانی به فرزندان و خانواده خود بیاورند. اما اعم و غم دولت قرون وسطایی طالبان را تجلیل از روز ولیتاین تشکیل میدهد.»
زمانی وارد جاده پلسرخ کابل شدیم دو نوجوان دختر و پسر از یک دکاندار که گلفروش بود، آدرسی را جویا شدند. افراد امر به معروف کمی دورتر از آنان بودند با وارخطایی و شتابان به طرف آنان حملهور شدند که آیا گل میخرند. دکاندار با لبخند زهراگین گفت: «آدرس محلی را از من پرسیدند.» بعد آن دو جوان با خون سردی گفتند: «ما خواهر و برادر هستیم تازە از ولایت هرات آمدهایم کابل را بلد نیستیم بنا از وی آدرس را پرسیدیم.»
دختر جوان با خشم که در چشمانش هویدا بود و با صدای بلند گفت: «مادرم در بستر بیماری بسر میبرد. من هیچ نمیدانم امروز چه خبر است. فکر شما را این میسازد که مبادا ما عاشق و معشوق باشیم و گلی را به هم دیگر هدیه بدهیم.»