«شریفه به تک تک راویان درد و ناامیدی، امید و شور زندگی میدهد»
زندانیان سیاسی بند زنان زندان لاکان رشت، با اشارە بە اینکە باور کردن حکم شریفە محمدی برای زندانبانهای آن سوی میلهها هم پذیرفتنی نیست، نوشتند: نمیتوان باور کند حکم زنی کە اینگونه شریفانه زیستن در حرکات، کلمات، نگاهها و لبخندهایش جاری است، اعدام باشد.
مرکز خبر – روز شنبه ١٧ شهریورماە، زندانیان سیاسی بند زنان زندان لاکان رشت، نامەای درباره وضعیت شریفه محمدی فعال صنفی محکوم بە اعدام در این زندان منتشر کردند.
در این نامە تاکید شدە است: در زندان میان تمام زندگیهایی که نصفه و نیمه متوقف و رها شدهاند، میان داستانهایی حاکی از استیصال و رنج، شریفه را با قدمهای محکم، گامهایی استوار و صدایی رسا میبینی که چطور به تک تک راویان درد و ناامیدی، امید و شور زندگی میدهد. به دیگری سواد میآموزد، تازه واردان را با محیط آشنا میکند، به امورات شان رسیدگی میکند، داستانهای شان را با صبری مثال زدنی گوش میکند. مسئولیت لباس و نیازهای اولیه زندانیان را داوطلبانه به عهده میگیرد. یک تنه میکوشد زندگی را آنطور که به آن باور دارد پشت این دیوارها جاری کند.
شریفه محمدی در حدیث دیگران- شماره۶
سه شنبه ۲۳ تیر ۱۴۰۳ وارد زندان لاکان شدیم، از همان بدو ورود، همان زمانی که منتظر انجام کارهای اداری زندان بودیم، چشم هایمان پشت میلهها شریفه را میجست. شریفه محمدی همان فعال کارگری که به اعدام محکوم شده است. چهره سرزنده و مهربان شریفه با نگاه منتظرش از آن سوی میلههای سالن قرنطینه پیدا شد. منتظر تمام شدن کاغذبازیهای اداری بودیم تا چهره گشوده و پر مهرش را در آغوش بکشیم.
شریفه محمدی را حالا دیگر خیلیها میشناسند. زنی که حکم اعدامش نه تنها مردم رشت و ایران، که دنیا را بهت زده کرده است. از او در رسانهها بسیار نوشته و مینویسند. اما چهره شریفه در لحظه به لحظه زیستن در این زندان به همگان یادآوری میکند که این حکم چه اندازه مایه شرمساری است.
در زندان میان تمام زندگیهایی که نصفه و نیمه متوقف و رها شدهاند، میان داستان هایی حاکی از استیصال و رنج، شریفه را با قدمهای محکم، گامهایی استوار و صدایی رسا میبینی که چطور به تک تک راویان درد و ناامیدی، امید و شور زندگی میدهد. به دیگری سواد میآموزد، تازه واردان را با محیط آشنا میکند، به امورات شان رسیدگی میکند، داستانهای شان را با صبری مثال زدنی گوش میکند. مسئولیت لباس و نیازهای اولیه زندانیان را داوطلبانه به عهده میگیرد. یک تنه می کوشد زندگی را آنطور که به آن باور دارد پشت این دیوارها جاری کند.
زندانیان دیگر بندها با شوق به دیدارش میآیند و هر کس گفتگویی منحصر به خودش با او دارد. برای تنها کودک حاضر در زندان شعرهای آهنگین کودکانه میخواند و سرگرمش میکند. معتادانی که در این زندان بی هیچ امکاناتی به حال خود رها میشوند تا در گوشههای غمزده اتاقی کوچک ترک کنند را با حداقل وسایل و خوراکیهایی که در اختیار دارد حمایت میکند و کمک شان میکند تا دوباره برخیزند.
کسی نمیتواند باور کند حکم زنی این چنین پر شور که سرشار از زندگی است و اینگونه شریفانه زیستن در تک تک حرکات، کلمات، نگاهها و لبخندها و گامهایش جاری است، اعدام باشد. حکمی که قاضی آن را تعیین کرده، حکمی فاجعه که باور کردنش برای زندانبانها و نگهبانهای آن سوی میلهها هم پذیرفتنی نیست. در نگاهها و برخوردهای نگهبانان و مسئولین زندان و دیگر زندانیان هیچ نشانی از ترحم نیست، حتی وقتی از ملاقات با فرزندش بر می گردد همه نگاه ها حاکی از احترام توامان با نوعی شرمساری است. گویی همه شرمنده شریفه اند. شرمنده زندگی ای که چنین حکمی برایش صادر شده است. گاهی از خود می پرسیم آقای قاضی صادر کننده حکم هم این چنین شرمسار است؟
نوشته ی: زندانیان سیاسی بند نسوان زندان لاکان رشت
شنبه ۱۷ شهریور ۱۴۰۳