روایتهایی از اعترافات اجباری؛ شلاق زدن زنان به جرم نکرده
سه زن افغان که پس از متهم شدن به «جرایم اخلاقی» توسط طالبان به طرز وحشیانهای در ملاء عام شلاق زده شدند، در مصاحبه با خبرگزاری گاردین و زنتایمز از ظلمی که متحمل شدهاند سخن گفتند.

مرکز خبر- امروز سهشنبه ١۶ اردیبهشتماه، خبرگزاری گاردین با انتشار گزارشی ضمن اشاره به اینکه بر اساس سوابق دادگاه و گزارشهای رسانهها ، از زمان بازگشت طالبان به قدرت در سال ۲۰۲۱، بیش از یک هزار نفر که حداقل ۲۰۰ نفر از آنها زن بودهاند، در ملاء عام شلاق خوردهاند، داستان سه زن افغان را که پس از متهم شدن به «جرایم اخلاقی» توسط طالبان به طرز وحشیانهای در ملاء عام شلاق زده شدند را منتشر کرد .
براساس این گزارش، در میان کسانی که شلاق خوردهاند، زنانی هستند که به «جرایم اخلاقی»، از جمله ترک خانه بدون محرم مرد یا دیده شدن در حال صحبت با مردان نامحرم متهم شدهاند، اعلام کرد هر سه زنی که با خبرگزاری گاردین و زنتایمز صحبت کردند، گفتند که قبل از مجازات، مجبور به اعتراف به جرایم اخلاقی ادعایی شدهاند.
دیبا: «آنها مرا فاحشه خواندند»
دیبا، ۳۸ ساله، یکی از این زنان که همسرش در ایران کار میکند، تنها نانآور هفت فرزندش است. او به عنوان خیاط، لباسهای مردانه را در خانهاش میدوزد و به تنهایی برای تحویل آنها بیرون میرود.
در دو سال گذشته، او دو بار توسط «پلیس اخلاقی» طالبان دستگیر شده است. اولین بار زمانی بود که از مردی که با او نسبتی نداشت، چرخ خیاطی کرایه میکرد. او میگوید که مورد ضرب و شتم قرار گرفته، «فاحشه» خطاب شده و چهار شب را در زندان گذرانده است.
بار دوم، زمانی که او در یک کافه نشسته بود و داشت تلفنش را شارژ میکرد توسط مأموران «امر به معروف و نهی از منکر» طالبان بازداشت شد. «آنها گفتند: «چرا بیحجابی؟ چرا تنها و بدون محرم هستی؟» به آنها گفتم: «زلزله رفتن به خانه را سخت کرده است. برق نیست. به همین دلیل است که من اینجا آمدهام تا تلفنم را شارژ کنم و یک ساندویچ بخورم. آنها صاحب مغازه ساندویچی را از مغازهاش بیرون کردند و به او سیلی زدند و فریاد زدند که چرا این زن را به مغازهات راه دادی؟ چه نسبتی با او داری؟ ٢٠ روز در زندان بودم. وقتی آزاد شدم، حتی نزدیکترین دوستانم هم با من رفتار متفاوتی داشتند. آنها مرا با الفاظ رکیک صدا میزدند و با انزجار از من صحبت میکردند.»
دیبا در نهایت به اتهام «حضور بدون قیم مرد و توهین به علمای دینی» به ۲۵ ضربه شلاق محکوم شد.
سحر: «اگر اطاعت نمیکردم، شکنجه میشدم»
سحر، ۲۲ ساله، که پدرش در ایران کار میکرد و مادرش یک کارگاه قالیبافی در روستایی در غرب افغانستان داشت، به شدت مریض بود و کسی نبود که او را به درمانگاهی که دو عمویش در آن کار میکردند، ببرد. مادرش پسرعمویش را صدا زد تا او را برساند. طالبان درست قبل از رسیدن به کلینیک، وسیله نقلیه آنها را متوقف کردند و درباره نسبتشان پرسیدند.
سحر میگوید: «وقتی گفتیم پسرعمو هستیم اما ازدواج نکردهایم، پسرعمویم را کتک زدند، تلفنهایمان را خرد کردند و مرا مجبور کردند کف کامیون طالبان پنهان شوم، در حالی که مرا به سمت پایگاهشان میبردند. به آنها گفتم که مریض هستم و دارو خواستم. همان موقع بود که چند سیلی و لگد به من زدند. یکی از آنها گفت: «اگر دوباره صدایت را بالا ببری، تو و پسرعمویت را میکشیم.»
سحر میگوید که توسط یک زن محجبه مورد بازجویی قرار گرفته است. «او پرسید که پسرعمویم کیست؛ آیا من باکره هستم؛ آیا ما با هم رابطه داریم یا خیر. من گفتم نه. او به من هشدار داد که باید اعتراف کنم و اگر اطاعت نکنم، شکنجه خواهم شد.»
روز بعد، سحر و پسرعمویش را به دادگاه طالبان بردند و مجبورش کردند به دروغ ادعا کند که با پسرعمویش رابطه داشته است، «آنها مرا مجبور کردند جلوی مادرم و عموهایم اعتراف کنم که کار اشتباهی انجام دادهام. نمیخواستم این را بگویم. اما آنها مرا زدند، پسرعمویم را تهدید کردند. من وحشت کرده بودم.»
سحر میگوید که او به ۳۰ ضربه شلاق و پسرعمویش به ۷۰ ضربه شلاق محکوم شدند.
سحر میگوید پس از بازگشت به خانه مجبور به ترک روستایش شد. «بعد از این اتفاق، نگاه مردم به ما کاملاً تغییر کرد. حتی اگر ۵۰ نفر این اتهام را باور نمیکردند، ۱۰۰ نفر دیگر باور میکردند. این ما را مجبور کرد خانهمان را ترک کنیم و به شهر نقل مکان کنیم.»
کریمه: «آنها مرا بستند و روی من پا گذاشتند»
کریمه، ۱۸ ساله اهل یکی از استانهای غربی افغانستان میگوید در سال ۲۰۲۳، در سن ۱۶ سالگی، با پسرعمویش برای خرید لوازم خیاطی برای مادرش سفر میکرد که طالبان جلوی آنها را گرفت. ما را در جاده متوقف کردند. طالبان از ما کارت شناسایی خواستند. به آنها گفتم که او پسرعموی من است، اما آنها گفتند: «این محرم نیست. شما حق ندارید با او باشید. آنها ما را دستگیر کردند.»
او دو ماه را در زندان گذراند و دچار حملات پانیک و توهم شد. کریمه میگوید: «بیهوش شدم. وقتی به هوش آمدم، مچهایم دستبند زده بودند و خونریزی داشتند و یک زندانی دیگر به من گفت که مرا بستهاند و روی من پا گذاشتهاند.»
کریمه میگوید او و پسرعمویش را در میدان اصلی شهر محل زندگیشان شلاق زدند. او ۳۹ ضربه شلاق و پسرعمویش ۵۰ ضربه شلاق خوردند. سپس آنها را به زندان بازگرداندند. «ما را یک هفته دیگر نگه داشتند. گفتند تا وقتی زخمهایمان خوب نشده نمیتوانیم برویم. نمیخواستند کسی ببیند چه کار کردهاند.»
وقتی او آزاد شد، مقامات طالبان به او گفتند که اجازه خروج از کشور را ندارد: «به من گفتند که تو تحت نظر هستی و اجازه نداری به خارج از کشور بروی.»
کریمه هم همانند سحر و دیبا، مجبور شد به شهر دیگری در افغانستان نقل مکان کند تا از نگاههای اهانتآمیز و حرفهای مردم رهایی یابد.