نرگس سروش؛ زنی که طالبان نتوانست از حرکت بازدارد

طالبان زنان را خانه‌نشین خواستند، اما نخستین کسانی که به خیابان آمدند، زنان بودند. آنان با شعار «نان، کار، تحصیل» در برابر مرگ ایستادند. این گزارش داستان یکی از آن زن‌هاست؛ زنی که از محاصره طالبان گریخت، مهاجرت کرد و بازگشت، سکوت نکرد.

بهاران لهیب

بلخ- در طول چهار سال، از یک‌سو زنان توسط طالبان سرکوب شدند و از تمام خدمات مدنی و انسانی محروم گشتند، و از سوی دیگر، طالبان با مقاومت و مبارزه‌ی زنان افغانستان مواجه شدند که از این وضعیت ترسیدند و به سرکوب بیشتر روی آوردند.

نخستین افرادی که دست به اعتراض زدند، زنان بودند. آنان به جاده‌ها آمدند و با شعارهای «نان، کار و تحصیل» صدای خود را بلند کردند. در همین جریان، خیزش‌ها و مبارزات زنان ایران پس از قتل حکومتی ژینا امینی شکل گرفت و پایه‌های سرکوب‌گر رژیم ایران، که الگوی حکومت طالبان بود، را به لرزه درآورد. طالبان بیش از پیش نگران شدند و سرکوب و وحشت در برابر زنان معترض افغانستان را شدت بخشیدند.

اولین راهپیمایانی که به‌صورت گروهی دستگیر شدند، زنان معترض مزار بودند. طالبان همه را محاصره کردند و تنها تعدادی موفق به فرار شدند. در این جریان، طالبان توانستند ۴۵ تن را دستگیر کنند که اگر یکی‌ دو تن از قید آنان زنده آزاد شده باشند، از دیگران جسدهای‌شان در پشت منازل یا مناطق دوردست پیدا شد.

از جمله فروزان صافی، استاد پوهنتون(دانشگاه) مزارشریف، با پنج تن از همرزمانش که از برگزارکنندگان راه‌پیمایی‌ها بودند، به تاریخ ۵ نوامبر ۲۰۲۱ جسدشان پیدا شد. آنان توسط طالبان به قتل رسیده بودند و آثار شکنجه بر بدن‌های‌شان دیده می‌شد.

با این عمل، طالبان خواستند ترس را بر دل زنان بیندازند. بازهم زنان در کابل و سایر ولایات برای معلوم شدن سرنوشت زنان معترض ولایت بلخ دست به اعتراضات گسترده زدند. این‌بار طالبان در کنار شلیک هوایی، از گاز اشک‌آور، دنده برقی و آب‌پاش استفاده کردند و به دستگیری‌های پی‌درپی زنان معترض پرداختند.

گزارش‌ها و روایت‌های دردناکی از تجاوز، آزار و اذیت جنسی، قتل و برهنه‌سازی زنان در زندان‌ها توسط خود زنان زندانی افشا شد.

طالبان چنین می‌پنداشتند که زنان معترض افغانستان هیچ‌گاه درباره‌ی آنچه بر آنان در زندان‌ها گذشته سخن نخواهند گفت، زیرا زنان جامعه‌ی افغانستان در کنار سرکوب افکار بنیادگرایانه‌ی طالبی و جهادی، با افکار مردسالارانه‌ی ننگ و غیرت نیز دست‌وپنجه نرم می‌کنند و به نام «شرم» درباره‌ی جنایات سخن نمی‌گویند.

در همین راستا، با «نرگس سروش» (نام مستعار)، از زنان معترضی که در روز محاصره معتراضان زنان مزار موفق به فرار شده بود، هم‌کلام شدیم. او به‌صورت مخفیانه در یکی از ولایات افغانستان زندگی می‌کند. برای مدتی به پاکستان و ایران مهاجرت کرده بود، اما پس از اخراج مهاجرین، نرگس نیز مجبور شد دوباره به افغانستان برگردد.

ما در یکی از جاده‌های همان ولایت با او قرار گذاشتیم تا روایت‌های دردناک و مبارزاتش را در حین قدم‌زدن کنار هم بشنویم. بنا به مشکلات امنیتی، اجازه‌ی ضبط صدا نداشتیم.

نرگس با برقه بر سر نزد ما آمد و پس از معذرت‌خواهی گفت که نمی‌تواند برقه‌اش را کنار بزند، چون تحت تعقیب است. نرگس دختر نوجوانی است که با وجود شرایط سخت مالی و جانی، در کلامش هنوز امید و روحیه‌ی مبارزه وجود دارد. او سخنانش را چنین آغاز کرد:

«طالبان وقتی بلخ را هم‌زمان با کابل گرفتند، من در همان روز در یکی از مکاتب شهر مزار مصروف تدریس بودم. مدیر مکتب به صنف وارد شد و از حاکمیت طالبان برای ما خبر داد. من و شاگردانم با سراسیمگی به سوی خانه‌های خود حرکت کردیم. مغزم از کار افتاده بود، نمی‌دانم چطور به خانه برگشتم.»

او پس از جمع‌وجور کردن برقه‌اش و نگاهی به اطراف ادامه داد: «با گذشت مدتی، من و تعدادی از معلمان تصمیم گرفتیم به مکتب‌ برگردیم. پس از برگشت ما، یگانه ولایتی بودیم که چند مکتب دخترانه اجازه‌ی ادامه‌ی تحصیل بالاتر از صنف ششم را داشتند. اما هر روز مورد بازپرس قرار می‌گرفتیم. زنانی که در دفاتر کار می‌کردند، اجازه‌ی ورود به دفاترشان را نیافتند و هر روز عرصه را بر ما زنان، مانند تمام ولایات، تنگ‌تر می‌کردند. تا این‌که تصمیم گرفتیم مانند سایر ولایات اعتراض کنیم.»

نرگس با ایستادن در کنار کراچی و خیره شدن به ظروف آن، بعد از چند لحظه دوباره به قدم‌زدن ادامه داد و گفت: «در اعتراض دوم ما را محاصره کردند. هر طرف که می‌رفتیم با تهدید سلاح متوقف می‌شدیم. من با چند زن دیگر تصمیم گرفتیم به هر قیمتی که شده فرار کنیم، حتی اگر بر ما شلیک کنند؛ زیرا افتادن در چنگ آنان بدتر از مرگ در همان جاده بود. پس از فرار، تا مدتی ما را تعقیب کردند، اما موفق شدیم ناپدید شویم.»

او افزود: «بعد از دستگیری زنان در بلخ، مجبور به ترک آن‌جا شدم و به کابل آمدم. در این‌جا با زنان دیگر به اعتراضات خود ادامه دادم. پس از تهدید و تعقیب‌های پی‌درپی، مجبور شدم به ایران و سپس به پاکستان پناه ببرم. در آن‌جا نیز همراه زنان ایرانی در اعتراضات خیابانی شرکت کردم. اما چون اسناد قانونی نداشتیم، مجبور به ترک پاکستان شدم. با وجود تهدیدهای فراوان، هنوز هم از خانه‌های خود اعتراض می‌کنیم؛ خاموش نمی‌مانیم.»

در پایان، دستان گرم و پر از امید نرگس را گرفتیم و خداحافظی کردیم. سخنش این بود: «ما زنان افغانستان هر روز می‌میریم، اما راهی را که انتخاب کرده‌ام، برنمی‌گردم. بهتر است با نام نیک و در راه آزادی خود و رهایی زنان کشورم بمیرم، بالاخره ما زنان موفق می‌شویم.»