نامه گلرخ ایرایی از زندان اوین در سالگرد جمعه خونین زاهدان

گلرخ ایرایی بلوچستان فعال مدنی و زندانی سیاسی محبوس در زندان اوین به مناسبت دومین سالگرد جمعه خونین زاهدان نامه‌ای منتشر کردە و نوشتە است: از جغرافیایِ مرزهایی که در بَرَش گرفته، نصیبی جز قتل و غارت و استثمار و بردگی نداشته است.

مرکز خبر- امروز سه‌شنبه ١٠ مهرماه، گلرخ ایرایی، فعال مدنی و زندانی سیاسی محبوس در زندان اوین به مناسبت دومین سالگرد جمعه خونین زاهدان نامه‌ای منتشر کرد و با اشاره به چهار دهه‌ سرکوب و کشتار سیستماتیک و تغییر بافت جمعیتی و همچنین اجبار به کوچ خلق بلوچ تو همچنین افزایش این کشتارها و سرکوب‌ها پس از جمعه‌ی خونین زاهدان و شروع اعتراضات خلق بلوچ، نوشت: بلوچستان از جغرافیایِ مرزهایی که در بَرَش گرفته، نصیبی جز قتل و غارت و استثمار و بردگی نداشته است و رهایی میسر نمی‌شود مگر با انقلابی در تفکر و یافتنِ مسیری برای گشودنِ درها به روی تغییراتِ بنیادین اجتماعی به نفع ستمدیدگان که این در چارچوبِ طرح‌ها و در افق و خاستگاهِ ستمگران نمی‌گنجد و هیچ همسویی و وجه اشتراکی با عناصر سازشکار نخواهد داشت.

 

متن کامل نامه گلرخ ایرایی به شرح زیر است:

به یاد مبارز بلوچ «خدانور لجه‌ای» که مرگ تلخش مشقِ تولدِ بسیاری از ما بود.

مهر ۱۴۰۱ چند روز بعد از کشته‎‌شدن ژینا امینی، انتشار خبر تجاوز یک فرمانده سپاه به دختری نوجوان در بلوچستان (که حدود یک‌ماه قبل از آن رخ داده بود) خشم عمومی را برانگیخت. خبری که واکنش برخی چهره‌های شناخته‌شده‌ی مذهبی در بلوچستان را نیز در پی داشت. برخی مسئولان حکومتی در استان سیستان و بلوچستان و در پی آنان تعدادی از شخصیت‌های مذهبی، مردم را به خویشتنداری دعوت و از آنان خواستند فریب «شایعات» را نخورند. این اعلام عمومی در حالی بود که خانواده‌ی دختر نوجوانی که مورد تجاوز قرار گرفته بود، زیر فشارِ نیروهای امنیتی تهدید و وادار به سکوت شدند. به گزارش فعالان بلوچ، مردم و کسبه‌ی شهر در اعتراض به آنچه رخ داده بود، شهر را به تعطیلی کشاندند. این خشم و اعتراض عمومی کمی بعد با عنوان «جنبش ماهو» شناخته شد و بخشی از خیزش سراسری مردم ایران شد و تا ماه‌ها ادامه داشت.

اعتراضی که ستم سیستماتیک را هدف قرار داده بود، با سرکوبِ نیروهای نظامی و موازیِ آن توسط رهبران مذهبی و البته همراهیِ جریان‌های اصطلاحاً سکولار به عنوان «تجاوز به ناموس بلوچ» قالب‌بندی شد. به این ترتیب محتوای شورشگرانه‌ی حرکت اعتراضی مردم بلوچستان خنثی شد و نقش مهم معترضان بلوچ و خصوصاً زنان معترض و پیشرو در استان مخفی ماند و اعتراضات مردم بلوچستان علیه جمهوری اسلامی در همبستگی با خیزش ۱۴۰۱ به بن‌بستِ مولوی عبدالحمید ختم شد. کسی که توانست نزد مردم بلوچستان مرجعیت سیاسی بیابد، اما همواره با رژیم در سازش بود و با نیروهای اصلاح‌طلب همسو و در پیوندی عمیق بود و در طول مرجعیتش بر مردم بلوچستان به تحکیمِ ساختار قدرت و حفظ نظم در آن منطقه کوشید.

عدم تمایل خانواده به افشای فاجعه نیز فراتر از تهدیدهای حکومتی بود. «ترس از بدنامی» که موجب شد ابعادِ آنچه رخ داد از افکار عمومی پنهان شود، ساختارِ سنت‌زده و ستمگرانه‌ی طوایف و مولوی‌ها را نشان می‌دهد. طوایفی که چارچوب و سبکِ زندگی و مناسباتِ حتی خصوصی در خانواده‌ها را ساختاربندی می‌کنند. مولوی‌هایی که در خلأ نیروی انقلابی و پیشرو در بلوچستان مرجعیتِ سیاسی پیدا کردند و نه‌تنها در بافتِ سنتی و مذهبیِ جامعه پذیرفته شدند، بلکه از سوی برخی روشنفکران و چهره‌های تحصیل‌کرده نیز در جایگاهِ رهبری به رسمیت شناخته شدند و این امکان را یافتند که در تندبادِ حوادث و با بروزِ فجایعی چون «جمعه خونین زاهدان» و متعاقب آن، آنچه در دیگر نواحی استان رخ داد و به اعدام، سربه‌نیست‌شدن و شلیک مستقیم گلوله به ده‌ها تن از مخالفان رژیم در خیابان‌ها منجر شد، مسیر نارضایتی‌ها را با دعوت به خویشتنداری، از فضای انقلابی دور کنند و مردم را به طرح مطالبه از آنانی منحرف کنند که ماشه را کشیده بودند.

این فرآیند به تشدیدِ سرکوب مردم بلوچستان انجامید. به‌طوریکه در جریان خیزش ۱۴۰۱، شصت درصدِ اعدام‌ها و جانباختگان خیزش، از مردم بلوچستان بودند. جنایتی سیستماتیک که با رقمی هولناک تا امروز در بلوچستان ادامه پیدا کرده و روزانه شمار قابل‌توجهی را به کام می‌کشد.

این علاوه بر آماریست که ارائه می‌شود؛ از شلیک در خیابان به جوانان بلوچ توسط افراد ناشناس، سربه‌نیست یا مفقود شدنِ مخالفان بلوچ، کشتنِ سوختبران و کشته، زخمی یا بازداشتِ افراد در درگیری‌های مرزی که هرگز جزئیات آن بر عموم آشکار نمی‌شود.

بلوچستانی که مقهورِ زیاده‌خواهیِ امپریالیسمِ چینی شده است که حضورش در منطقه، جز تشدیدِ عقب‌ماندگی و رکود برای مردم بلوچ نبود. مردمی که همواره از اعماق به زندگی نگریسته‌اند و فقر و محرومیت تار و پودِ بودنشان را شکل داده و منفعتِ ریشه‌داری از بودجه‌ی کشور نداشته‌اند و سالهاست به سببِ توسعه‌طلبیِ بعضاً مخفی سپاه و برپاییِ اسکله‌های مخفیِ تجاری و نظامی، بسیاری‌شان در ابعادی وادار به کوچِ اجباری شدند که بافتِ جمعیتی در سواحل استان دچار تغییراتی فاحش شد.

در فقدانِ یک جریان انقلابی پیشرو، مخالفان رژیم به سمتِ نیروهای بنیادگرای دینی که از پیِ اهداف ارتجاعی و فرصت‌طلبانه سر برآورده‌اند، سوق می‌یابند.

مردم بلوچ، این ستمدیده‌ترین و ضعیف‌ترین قشر جامعه، همواره از شیوه‌های فاشیستی حکومت در رنج‌اند. شیوه‌هایی که برای کنترلِ بیشتر حتی از فقر و محرومیتِ تحمیلی بر مردم نیز سوءاستفاده کرده و با استخدامِ مزدور، گروه‌هایی مسلح به راه انداخته تا با ترور، سرقت و آزار و اذیتِ سیستماتیک در سطح استان ناامنی ایجاد کنند. ناامنیِ ایجادشده‌ای که به پلیسی‌تر شدنِ منطقه ختم شد و در پیِ آن نیروهای نظامی و امنیتی فرصت بیشتر و توجیه‌پذیری یافتند برای تخریب کپرها و ویرانی زاغه‌های اطراف شهرها و حذف راحتتر مخالفان. در پیِ چنین نظم و امنیتی است که راحتتر به سوختبران و هر جنبند‌ە‌ای که موافق و در همسوییِ کامل با رژیم نباشد به قصدِ کُشت شلیک می‌شود.

بلوچستان از جغرافیایِ مرزهایی که در بَرَش گرفته، نصیبی جز قتل و غارت و استثمار و بردگی نداشته است.

ما با تصویرسازی‌های نمادین بر رنجِ خدانورها، از تکرار مرگِ آنان و بر کاهشِ رنجی که می‌برند، مؤثر نخواهیم بود.

رهایی نیز میسر نمی‌شود مگر با انقلابی در تفکر و یافتنِ مسیری برای گشودنِ درها به روی تغییراتِ بنیادین اجتماعی به نفع ستمدیدگان که این در چارچوبِ طرح‌ها و در افق و خاستگاهِ ستمگران نمی‌گنجد و هیچ همسویی و وجه اشتراکی با عناصر سازشکار نخواهد داشت.