«مأمور خندید و گفت اشکال ندارد کتک امشبت را خوردی»

با تداوم انقلاب قیمت‌ها افزایش و توان خرید کاهش یافتە است و جو امنیتی همچنان بر شهر سردشت حاکم است. زنان در ایست‌های بازرسی مورد آزار کلامی قرار می‌گیرند و هر روز وضعیت فاجعەبارتر می‌شود.

 

لارا گوهری

مهاباد-  پس از آغاز خیزش انقلابی علیه قتل حکومتی ژینا امینی سردشت هم یکی از شهرهای کوردستان بود که به اعتراضات پیوست. در چند سال اخیر جمعیت جوان فعال در این شهر به علت مهاجرت بالا کم شده است و مثل سابق کارهای فرهنگی در آن انجام نمی‌شود. سردشت یک شهر کوچک مرزی و فاقد امکانات رفاهی است با جنگ ایران و عراق شیمیایی شد و هنوز اثرات گاز اعصاب و خردل روی مردم آن مانده است. در این چند سال اخیر جمعیت مهاجران به کشورهای اروپایی افزایش یافتە است به گفتەی یک وکیل در سال گذشته نزدیک پنج هزار کیس پناهندگی جوانان سردشتی در بریتانیا در یک دفتر حقوقی بررسی‌شده است. در این منطقه یک کوچ انسانی در حال رخ دادن است و در چند سال گذشته بیشتر بازارچه‌های مرزی بسته‌ شده‌اند و مردم به کولبری و تاکسیرانی و شغل‌های پاره ‌وقت با درآمد کم روی آورده‌اند. در کنار مهاجرت جوانان زیادی در کولبری کشته‌ شده‌اند و آسیب‌های اجتماعی زیادی به این شهر از سوی دولت وارد شده و در چند سال اخیر این شهر به یکی از مراکز شیشه تبدیل ‌شده است و حتی شیشه از طریق این شهر صاد رشده است و جوانان زیادی هم به خاطر این سیاست دولت قربانی و اعدام شدند و به اعتیاد مبتلا شدند. دولت در برابر این بحران‌ها سکوت کرده است و از طرفی هم در عقیم کردن این شهر دست دارد تا جوانان در آن کمتر فعالیت فرهنگی، سیاسی و اجتماعی کنند. در کنار همەی این بحران‌ها این شهر از اعتراضات حمایت کرد و سکوت خود را شکست هرچند میزان اعتراضات به‌اندازه‌ای شهرهای هم‌جوار نبوده است. افراد زیادی زخمی و بازداشت شدند و شهریار عادلی در بازداشتگاه سردشت براثر شکنجه کشته شد. چون سردشت مرزی است خیلی امنیتی کنترل می‌شد و در هنگام اعتراضات از کمربندی تا سه‌راه مارغان در هرچند متریک مأمور لباس شخصی مستقر بود.

 

ایست‌های بازرسی

در سه‌راه بیمارستان، سه‌راه مارغان، سه‌راه بناویله و در نلاس ایست‌های بازرسی درست کرده‌اند و راه را با بتن‌های سیمانی کوچک‌تر کرده‌اند تا ماشین‌ها در هنگام ایست بازرسی به‌سختی بتوانند از آن عبور کنند. به زنان و مردان جوان بیشتر گیر می‌دهند و اگر زن باشی و روسری نداشتە باشی احتمال بازداشت و تفتیش ماشین بیشتر است. از دوردست جنگل‌های سردشت مشخص هستند شهری کوچک و پر از درد ولی خیلی سرسبز و انبوهی از درختان بلوط آن را احاطه کرده است کم‌کم به گشت نزدیک می‌شوم و از دور پرچم‌های سیاه آن‌ها مشخص است انگار حکومت داعش زیر نام جمهوری اسلامی تازه در اینجا فرمانروایی را شروع کرده و مردم با سبک جدیدی از زندگی بعد اعتراضات روبه‌رو شده‌اند. باید زنان بیشتر حجاب را رعایت کنند و مردان هم هیچ جسم تیز،میله یا بیلی را حمل نکنند حکومت احساس خطر می‌کنند و به آن‌ها لقب اغتشاشگر می‌دهد درحالی‌که این‌ها انقلابیون هستند و با دستانی خالی علیه یکی از ظالم‌ترین حکومت‌های خاورمیانه مبارزه می‌کنند.

سحر در مورد ایست بازرسی سه‌راه سردشت می‌گوید: «روز خیلی سختی داشتم با همسرم به یک کلینیک برای مشاوره رفته بودیم ما مشکل داشتیم و در آنجا در دفاع از حقوقم ساعت‌ها حرف زدم حقوقی که مردسالاری و قوانین دینی آن را از من سلب کرده است بعد مشاوره باهمسرم به خانه برگشتیم و در راه از دور چند مأمور دولتی دست تکان دادند و ما ایستادیم به حجابم نگاه کردند من روسری را تند بسته بودم تا مارا بازداشت نکنند یکی از مأموران گفت چراغ عقب ماشین را روشن کن تا عقب را ببینیم شوهرم چراغ را روشن کرد و دستش به‌صورت من خورد. از شدت درد تمام‌ صورتم قرمز شد و درد گرفت من به مأموران گفتم به خاطر ایست شما بینم به حدی تند ضربه خورد انگار شکسته است. مأمور خندید و گفت اشکال ندارد «کتک امشبت را خوردی» به حدی این جمله برای من دردناک بود بیست دقیقه طول کشید تا به خانه برسیم در این بیست دقیقه انگار آب یخ روی بدنم ریخته‌اند به حدی ناراحت بودم و گفتم سیستم دولتی در کنار مردسالاری است و اگر نظامی دموکراتیک در کشور وجود داشت شاید من امروز این جمله را نمی‌شنیدم و مجبور نبودم برای حقوقم با همسرم مبارزە کنم».

سارا می‌گوید با چند تا از دوستانم برای تفریح به بیوران سردشت رفتیم او می‌گوید:« پلاک ماشین ما سنندج بود و همه دختران بدون روسری بودیم و سن ماهم کم بود. ایست بازرسی مار ا نگه داشت و چند سرباز و مأمور دور ما را گرفتند و تمام ماشین را گشتند و داخل صندوق‌عقب یک بیل کوچک بود آن را از ما گرفتند و یکی از سربازان عمدی فقط داخل ماشین را می‌گشت و بادید جنسی به یکی از دختران خیره شده بود و مرتب ما را آزار می‌دادند بعد از سوال و جواب طولانی گفتند چون بدون روسری بودید حق تفریح  و ورود به بیوران را ندارید و برگردید و ما برگشتیم».

متین در مورد ایست بازرسی سه‌راه مارغان می‌گوید: «باهمسرم با ماشین به  بیرون رفتیم و در ایست بازرسی یکی از مأموران سرش را به داخل ماشین آورد و درحالی‌که به زنم نگاه می‌کرد گفت صندوق‌عقب را بازکن. پیاده شدم و رفتم صندوق‌عقب را باز کردم تا در را باز کردم دیدم یکی از مأموران سرش را به داخل ماشینم برده است و به بهانه بازرسی به همسرم نگاه می‌کند و من در صندوق‌عقب را بستم و با ناراحتی سوار ماشین شدم و رفتم. در این ایست‌های بازرسی به حریم خصوصی افراد به‌صورت آشکار تجاوز می‌شود و در صورت تداوم این روند به نماینده سردشت شکایت می‌کنم که زنان را در ایست‌های بازرسی مورد آزار قرار می‌دهند».

 

وضعیت فروش مغازه‌داران

سهیل در کمربندی سردشت طلافروشی دارد در طول اعتراضات یکی از طلافروشانی بود که در اینستاگرام هم عکس طلاهای جدید نمی‌گذاشت و در این سه ماه در همه‌ی اعتصابات مغازه‌اش را در حمایت از انقلاب می‌بست. او در مورد وضعیت بازار طلا می‌گوید: «در طول اعتراضات فروش کم شده بود و مردم تمایلی به خریدن طلا نداشتند و نقدینگی در بازار کم شده بود ولی در این اواخر کم‌کم طلا به فروش می‌رسد مردم به خاطر شرایط بحرانی بیشتر تمایل دارند طلا بخرند تا اینکه ریال را در حساب‌های بانکی خود نگه‌دارند».

مریم که برای خرید طلا برای دخترش به طلافروشی سهیل آمده است می‌گوید: «به خاطر عروسی دخترم بیشتر روزها به بازار می‌آمدم و یک روز که جلوی در بانک انتقال می‌دادم و از روی گوشی شماره کارت را وارد کردم یک لباس شخصی جلویم آمد و گوشی را بازور از دستم گرفت و گفت چند روز است تو را خیلی در خیابان می‌بینم اغتشاشگر هستی و حتماً برای عکس گرفتن به بیرون می‌آید. کل گوشیم را نگاه کرد و چیزی پیدا نکرد و بعد گفت حجابت را درست کن.»

دخترش می‌گوید در این شرایط و به خاطر خون‌های که ریخته شده‌اند دوست ندارم لباس سفید بپوشم و عروس شوم بدون هیچ مراسمی به خانه بخت می‌روم.

مازیار نقاش ماشین است و به دلیل حمایت از اعتصابات چند بار احضار شده است در مورد بازار کارش می‌گوید: «در طول اعتراضات دلار به‌شدت گران شد و وسایل موردنیاز کار ما مثل سمباده، استر، بتون سنگی به‌شدت گران شدند و نمایندگی‌ها هم اجناس را به دلیل بحران در بازار نگه می‌دارند و قطعات را به فروش نمی‌رسانند. در طول اعتراضات وسایل مورد نیاز کار من ٣٠ درصد گران‌تر شدند و این باعث شده است روی کار ما تاثیر داشته باشند و کارهای تعمیر ماشین ما هم گران‌تر شوند. در طول اعتراضات همیشه مغازه را بستم و کسی آن را پلمپ نکرد چون می‌دانستند از توان آن‌ها خارج است فقط به خاطر پست‌های اینستاگرامی بیشتر احضار شدم».

 

وضعیت میوه‌فروشان

در این گرانی و فقر اقتصادی توان خرید مردم کمتر شده است و کالاهای اساسی مثل تخم‌مرغ، روغن، میوه و برنج گران‌تر شده‌اند و روزبه‌روز سفره مردم خالی‌تر و کوچک‌تر شده است. قادر در خیابان چهارراه خانه دست‌فروش است و انواع میوه و سبزی‌ها را روزانه روانه بازار می‌کند او می‌گوید: «هرروز وقتی افراد خانوار برای خرید پیش من می‌آیند از گرانی ناله می‌کنند و افزایش دلار هم در گران‌تر شدن میوه بی‌تأثیر نبوده است مردم کمتر تمایل به خرید میوه‌دارند. قبلاً وقتی سر خیابان میوه می‌فروختم کارمندان شهرداری با خشونت اجناس من را دور می‌ریختند و با تهدید می‌گفتند اینجا را ترک کن. ولی بعد اعتراضات کاری به فروش میوه ما ندارند یکی از کارمندان به من گفت که از بالا دستور برای شهرداری‌ها آمده است و به آن‌ها گفته‌اند: برای جلوگیری از اعتراض بازاریان کاری به سد معبر بازاریان فعلاً نداشته باشند وگرنه اعتراض می‌کنند».