دولت ترکیه حتی از عصای دست ما هم هراس دارد!
زرگا عبدو که تنها به یاد دارد در باکور کوردستان به دنیا آمده است، میگوید که با همراه دیرینهاش در برابر حملات نسلکشی دولت ترکیه مقاومت میکند.
سورگل شیخو
زرگان- شهر زرگان در شمال و شرق سوریه، بخشی از کانتون جزیره است و با مساحت اندکش شناخته میشود. با این حال، این شهر محل زندگی کوردها، عربها و ارمنیها میباشد. پیش از ایجاد مرز میان باکور و روژاوای کوردستان و تقسیم آن، این خانوادهها به زرگان مهاجرت کرده و در آنجا سکنی گزیدهاند. در گذشته، آزادانه رفتوآمد میکردند. همچنین خانوادههایی از شهر حماه سوریه به دلیل امنیت موجود در شمال و شرق این کشور، علیرغم حملات دولت اشغالگر ترکیه، به این منطقه پناه آوردهاند.
زرگا عبدو ۹۳ ساله در روستای گره میر زندگی میکند. او در سال ۱۹۳۲ در یکی از شهرهای باکور کوردستان متولد شده است. پس از درگذشت همسرش در ۳۰ سال پیش، تنها میشود و اکنون مبارزهاش را به تنهایی ادامه میدهد. زرگا زنی خندهرو است، چهرهاش از شادابی میدرخشد و زندگیاش را طوری میگذراند که نیازمند کمک دیگران نباشد. برای حفظ استقلال مالیاش، در سالهای اخیر مغازهای در روستا دایر کرده است.
زرگا که به دلیل کهولت سن نمیتواند شهر زادگاهش در باکور کوردستان را به خاطر آورد، در زندگی مشترکش صاحب فرزند نشد. او درباره مبارزه و مقاومتش در میان گلولهباران و حملات دولت اشغالگر ترکیه در خطوط مقدم، با خبرگزاری به گفتوگو پرداخت.
زندگی در محاصره آتش و دود
زرگا عبدو میگوید به علت حملات زمینی و توپبارانهای دولت ترکیه، شبها خواب به چشمانش نمیآید و چنین ادامه میدهد: «اگر جنگ نبود، زندگی ما سراسر خوشی بود. امیدواریم آتش جنگ خاموش شود و مردم همچون گذشته در امنیت و بدون ترس و نگرانی زندگی کنند. بعضی شبها از شدت توپباران نمیتوانیم بخوابیم. هر شب که توپباران آغاز میشود، در خانهام میمانم، از ترس لحاف را روی سرم میکشم و دعا میکنم که خداوند همه را در پناه خود حفظ کند.»
خاطرات محو یک مهاجرت؛ از باکور تا روژاوا
زرگا عبدو که میگوید اهل باکور کوردستان است، سخنانش را اینگونه پی میگیرد: «پدر و مادرم را از دست دادهام. اینجا من و دو برادرم هستیم و برادر سومم در آلمان زندگی میکند. ما چهار خواهر بودیم که دو تن از آنها درگذشتهاند و اکنون من و یکی دیگر باقی ماندهایم. اما به خاطر نمیآورم که چه سالی به روژاوای کوردستان در سوریه آمدهایم. تنها این را میدانم و به یاد دارم که ما اهل باکور کوردستان هستیم.»
عصای پیرزن در برابر توپخانه
زرگا عبدو با اشاره به مقاومتش همراه با یار دیرینهاش در سختترین لحظات، احساساتش را اینگونه بیان میکند: «ترکیه با حملاتشان، روستا را ویران کردند. من در دستانم عصا دارم، نه اسلحه؛ چرا دولت ترکیه به غیرنظامیان حمله میکند؟ آیا حتی عصای ما را نیز تهدیدی علیه امنیت خود میبیند؟ زندگی ما هر لحظه در معرض خطر است. اگر حملهای رخ دهد، به دلیل بیماری نمیتوانم از خانهام خارج شوم. از بیماری چشم رنج میبرم، قلبم به شدت میتپد، نفستنگی دارم و به علت ضعف زانوها در راه رفتن مشکل دارم. با این حال، من اینجا ماندهام و خواهم ماند.»
اشتیاق خدمت در ۹۳ سالگی
زرگا عبدو با بیان اینکه زندگیاش از زندگی مبارزان گل سرخ و قهرمانان محافظشان شیرینتر و خونش از خون آنها سرختر نیست، چنین ادامه میدهد: «من اینجا خواهم ماند، از مبارزان برتر نیستم و همانند آنها هستم. از طریق تلویزیون و شبکههای اجتماعی مقاومت مبارزان را دنبال میکنیم. اگر توان داشتم، من هم میپیوستم. پیاز خرد میکردم، غذا میپختم، مگر نمیتوانم این خدمت را به دوستانی که جان و خون خود را برای ما فدا میکنند، ارائه دهم؟ در این سرزمین هر کس میتواند کاری انجام دهد، هیچکس بیکار نیست.»
قدردانی از جوانان مبارز
زرگا عبدو میگوید اگر زنان و پسرانی که شبانهروز از آنها محافظت میکنند نبودند، امروز آنها نیز حضور نداشتند و سخنانش را اینگونه ادامه میدهد: «چقدر مشتاقم با این زنان و پسرانی که از ما محافظت میکنند همراه شوم و در کنارشان کار کنم. اگر جنگجویان نبودند، ما امروز اینجا نبودیم. آنها شبانهروز با اسلحه و مهمات از ما پاسداری میکنند. سرانجام، پیروزی از آن ما خواهد بود.»
زرگا عبدو و کودکان روستا با نشان دادن علامت پیروزی ما را بدرقه کردند و امید زندهشان را به نمایش گذاشتند.