گلزار قباخلو، یکی از مادران دادخواه خاوران درگذشت
گلزار قباخلو مادر «حمید قباخلو» از جانباختگان تابستان ۶۷، در منزلشان در شهری نزدیک کلن آلمان درگذشت.
گلزار قباخلو مادر «حمید قباخلو» از جانباختگان تابستان ۶۷، در منزلشان در شهری نزدیک کلن آلمان درگذشت.
مرکز خبر – بعد از ظهر دوشنبه، ۱۲ مهر، گلزار قباخلو، از مادران دادخواه خاوران، مادر «حمید قباخلو» از جانباختگان تابستان ۶۷، پس از حضور در خاوران، تبعید و پیگیری دادخواهی، در شهری نزدیک کل آلمان در منزلش درگذشت.
منصوره بهکیش، یکی از مادران دادخواه خاوران در مورد شخصیت گلزار قباخلو بیانیهایی صادر کرده است.
متن بیانیه به شرح زیر است:
«مادر قباخلو، زنی مقاوم و یکی از مادران دادخواه خاوران از میان ما رفت!
با تاسف فراوان و درد عمیق قلبی، خانم گلزار قباخلو (مادر حمید قباخلو)، از مادران دادخواه خاوران، دیروز بعدازظهر دوشنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۰ در منزل شان در شهری نزدیک کلن آلمان از میان ما رفتند.
هنوز باورم نمیشود که مادر قباخلو از مادران جوان خاوران هم از میان ما رفت. با این که میدانستم به سرطان مبتلا شدهاند و روز به روز حال شان بدتر میشود، ولی مدام با خود میگفتم مادر زنی بسیار قوی است و میتواند تحمل کند و امیدوار بودم بماند تا شاید روزهای خوب را هم با همدیگر بتوانیم ببینیم. هفتهی پیش در بیمارستان و ۲ روز پیش در منزل با او صحبت کوتاهی کردم.
مادر قباخلو عزیز ما متولد شهریور ۱۳۲۱ بود و هنوز ۸۰ ساله نشده و سلامت و سرحال و زنی و مادری قوی، مهربان و توانمند و سرشار از شور زندگی بود و آرزو داشت که به سرانجام رسیدن دادخواهی را به چشم خود ببیند، ولی متاسفانه ابتلای او به سرطان در عرض حدود ۲ ماه تمام تواناش را گرفت و او را از پا انداخت و خیلی زود هم از میان ما رفت.
نه تنها زندگی در جهنمی که حکومت جنایت کار اسلامی ايران بر سر مردم آوار کرده و پسر مبارز و عزیزش حمید قباخلو را در قتلعام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ در زندان اوین پشت درهای بسته و بدون پاسخگویی کشتند و او و خانوادهاش را برای دادخواهی بسیار آزردند، بلکه زندگی در تبعید و در این ناکجاآباد غریبی و نامهربانی، او و دخترش حمیده و نوههایش را هم بسیار آزرد.
ما سالها رفیق راه همدیگر در مسیر خاوران بودیم و در تبعید نیز از آن روزها و از تنهایی در تبعید با هم میگفتیم و قرار بود که در اولین فرصت به دیدارشان بروم که متاسفانه امکانپذیر نشد و این دنیای نامهربان و این ناکجاآباد غریبی را گذاشت و رفت. دیشب با حمیده و نوهاش هانا به تلخی با هم گریستیم. هانا میگفت از همان کوچکی همراهش بودم و مرا به منزل مادران میبرد. او هیچ گاه دردش را ابراز یا از کسی گلایه نمیکرد و بسیار مهربان، با گذشت و عاشق زندگی بود.
از صمیم قلب به حمیده عزیز و نوههای مهرباناش هانا و تارا که پروانهوار گرد مادر میچرخیدند و به دیگر اعضای محترم خانواده قباخلو و هم چنین به مادران و خانوادههای خاوران تسلیت میگویم و همدردشان هستم.
«باور نمیکند دل من مرگ خویش را
نه نه من این یقین را باور نمیکنم
تا همدم من است نفسهای زندگی
من با خیال مرگ دمی سر نمیکنم
آخر چگونه این همه عشاق بیشمار
آواره از دیار
یک روز بیصدا
در کوره راهها همه خاموش میشوند؟»
بخشی از شعر سیاوش کسرایی
امروز هم چنین میخواهم یادی کنم از سیامک اسدیان عزیز (اسکندر) همسر خواهر عزیزم زهرا بهکیش، که درست چهل سال پیش در چنین روزی در ۱۳ مهر ۱۳۶۰، مزدوران حکومت اسلامی ایران او را در آمل کشتند و بعد به مراسم چهلم او حمله کردند و تعدادی از اعضای خانواده و فعالان سیاسی را بازداشت و برخی از آنها را اعدام کردند.
یادشان گرامی و عشقشان ماندگار باد!
منصوره بهکیش
۱۳ مهر ۱۴۰۰/ ۵ اکتبر ۲۰۲۱