دایی ژینا امینی: میخواهند صورت مسئله را پاک کنند
ژینا امینی ۲۲ ساله و اهل سقز روز سهشنبه بر اثر ضرب و شتم نیروهای گشت ارشاد به کما رفت و امروز بعد از ظهر در بیمارستان جانباخت.

مرکز خبر – ژینا امینی ۲۲ که همراه با خانوادهی خویش برای سفر به تهران رفته بود، سهشنبه توسط نیروهای گشت ارشاد بازداشت شده بود، بر اثر ضرب و شتم به کما رفته و امروز بعد از ظهر در ساعت ۱۵:۴۵ دقیقه جان باخت.
عصر روز سهشنبه، ماموران گشت ارشاد «مهسا امینی» را در بزرگراه شهید حقانی تهران دستگیر میکنند. ماموران به برادرش «کیارش» که در محل حاضر بوده گفتند که مهسا را برای یک ساعت کلاس توجیهی و آموزشی به پلیس امنیت اخلاقی در خیابان وزرا میبرند. دو ساعت بعد، کیارش از پشت درهای بسته پلیس امنیت اخلاقی متوجه میشود که خواهرش به کما رفته و با ماشین آمبولانس از ساختمان وزرا خارج شده است.
جو بیمارستان امنیتی بوده، پزشکان از بهبود وضعیت ژینا قطع امید کرده و خانوادهی ژینا در اتاق مراقبتهای ویژه دست به دعا بودند.
اپراتور پذیرش بیمارستان حتی نام ژینا امینی را در سیستم ثبت نکرده و ادعا کردهاند که بیماری به این نام در بیمارستان ندارند.
ژینا امینی در بیمارستان ممنوعالملاقات بود و هیچ کس و هیچ رسانهای به جز خانوادهی وی اجازه نداشتند وارد بیمارستان شوند.
بر اساس اظهارات دایی ژینا(مهسا) در مورد خواهرزادهاش هنگامی که در بیمارستان بود: «مغزش که از کار افتاده بود. قلبش هم حالا دیگر نیمهفعال شده و کلیههایش هم دیگر کار نمیکنند. دکترها گفتند فقط دعا کنید.»
فرماندهی انتظامی تهران در نخستین واکنش به این اتفاق گفته مهسا امینی به طورناگهانی دچار عارضه قلبی شده و بلافاصله به بیمارستان انتقال یافته است. این سخنان اما با اظهارات «کیارش امینی»، برادر مهسا در تضاد است. کیارش گفته: «پشت در ساختمان پلیس امنیت اخلاقی ایستاده بودم. ناگهان صدای جیغ و داد بلند شد. همه در ساختمان را میکوبیدیم. از در بالا رفتیم. اما در را باز نکردند. پنج دقیقه بعد یک آمبولانس از ساختمان خارج شد. هر دختری که بیرون میآمد میگفت که یک نفر را کشتند. عکس مهسا را به دخترها نشان میدادم. از میان آنها یک نفر گفت که مهسا در بغل خودش این مسئله برایش پیش آمد».
«میخواهند صورت مسئله را پاک کنند»
دایی مهسا، در ادامهی سخنانش میگوید: «فرماندهی پلیس قول دادند که تصاویر دوربینهای مداربسته را به زودی به ما نشان میدهند. من بهشان گفتم که هرکاری هم بکنند بیفایده است. میخواهند صورت مسئله را پاک کنند. آمدند گفتند نگران نباشید؛ سپردهایم ناهار و شام به شما بدهند. معلوم نیست چه کسی این بلا را سر مهسا آورده؛ بهش گفتم این مشکل حل شدنی نیست. امروز نوبت دختر ما بود، فردا نوبت دختری دیگر است. فقط صورت مسئله را پاک میکنید.»