٩ سال اسارت در دست داعش

ریهام اسماعیل که پس از ٩ سال از دست داعش آزاد شد، گفت: هنوز هزاران ایزدی اسیر در انتظار نجات هستند.

ستی روژ

شنگال- در سوم آگوست ٢٠١۴ فرمان نسل‌کشی ایزدیان صادر شد. زمانی که دمای هوا افزایش یافت، جامعه‌ی ایزدی شاهد ٧۴مین فرمان نسل‌‌کشی بود و پس از اجرای این فرمان، افراد زیادی از ایزدی‌ها ساکن شنگال در باشور کوردستان جان خود را از دست دادند، بسیاری از مردم زنده به دست گروه‌های داعش گرفتار شدند و در بازارهای برده فروشی فروخته شدند. هزاران ایزدی برای حفاظت از خود به کوه‌های شنگال رفتند و خود را از این فرمان نسل‌کشی نجات دادند. با این حال، از هر سو مورد خیانت قرار گرفتند. هزاران زن ایزدی از جمله بیش از ٧ هزار ایزدی به دست گروه‌های مزدور داعش افتادند. یکی از این زنان ریهام اسماعیل است. چندی پیش نادیا مراد در حساب کاربری خود نوشت که ۶ زن ایزدی نجات یافتند. یکی از این ۶ زن ریهام اسماعیل است. ماجرای آزادی این زنان وجود ندارد، یک نفر بعد از ٩ سال از اسارت آزاد شد، مبارزات او بیان نشد، تنها نتیجه این است که ریهام و ۵ زن دیگر همراه او آزاد شدند.   

 

«شادی مشترک زنان ایزدی»

ریهام اسماعیل طی مراسمی در هولیر به خانواده‌اش تحویل داده شد. ریهام اهل روستای حردان شنگال است. جمعیت روستای حردان قبل از فرمان نسل‌کشی ٧٨٠ نفر بود کە در اطراف آن نیز روستاهای عرب‌نشین وجود دارد. در روز ٣ آگوست، روز حمله‌ی داعش به شنگال و اجرای ٧۴مین فرمان نسل‌کشی ۴٣٠ نفر از اهالی روستای حردان به دست مزدوران داعش افتادند. کمتر خانواده‌ای است که یکی از افراد آن به دست مزدوران نیفتاده باشد. یکی از این خانواده‌ها، خانواده‌ی ریهام اسماعیل است. ریهام به همراه تمامی اعضای خانواده‌اش به دست مزدوران داعش اسیر می‌شود.

پس از این همه رنج، ریهام از بازگشت به روستای خود بسیار خوشحال است و می‌خواهد این شادی را با زنان تقسیم کند. زنان اعضای شوراهای روستای زورآوا و گهبار وابسته به جنبش آزادی زنان ایزدی (TAJÊ) با حضور در خانه ریهام، با ابراز خوشحالی، قسم خوردند که تا آخرین فردی را که در دستان مزدوران داعش قرار دارد، نجات دهند، به مبارزه‌ی خود ادامه دهند. مادر گل شنگالی که به نمایندگی از این مجمع صحبت می‌کرد، گفت: «هر زنی که از دست مزدوران داعش نجات یافته است برای ما بسیار مهم است و از این بابت بسیار خوشحالیم. امیدهای ما را زنده نگه می‌دارد، ما به مبارزه‌ی خود ادامه می‌دهیم، اما می‌خواهیم که تمام کشور برای نجات مردم ما از دست داعش اقدام کنند.»

 

«سخت‌ترین چیز در جریان فرمان نسل‌کشی، مادر بودن بود»

مادر ریهام اسماعیل، آیدا خداداد خدیر که خودش نیز به دست مزدوران داعش اسیر شده بود، از آمدن ریهام بسیار خوشحال بود. آیدا خداداد خدیر جدا از خوشحالی از آن دسته افرادی است که با درد فرزندان و خانواده‌ی بزرگش در دست مزدوران داعش زندگی می‌کند. وی تصریح کرد که نسل‌کشی که توسط مزدوران داعش بر ایزدیان تحمیل شد، بیشترین تأثیر را برای مادران داشت. زیرا فرزندان آن‌ها یکی یکی در دست مزدوران وحشی داعش هستند که هیچ احترامی برای بشریت قائل نیستند. 

دایه آیدا شادی خود را از آمدن ریهام و ماجرای نسل‌کشی ایزدی‌ها را به اختصار چنین بیان می‌کند: من اصالتاً اهل زورآوا هستم. صبح زود با ورود به حردان به دست مزدوران داعش افتادیم. ما روز چهارم آگوست توسط داعش اسیر شدیم، دخترم و ۴ پسرم، تعداد زیادی از اعضای خانواده آن‌جا بودند، پسرم بیرهات برگشت، با دو خودرو از روستا خارج شدیم. از حردان گذشتیم، وقتی به سینون رسیدیم اسیر شدیم، اما بچه‌هایمان هنگام ورود به روستا اسیر شدند. همان زمان که ما را گرفتند ما را به سوریه بردند. از آن‌جا ما را به تل‌عفر بردند. من و افرادی که همراهم بودند همگی به دست مزدوران داعش اسیر شدیم. کسانی که با تراکتور بیرون رفتند، همگی به دست داعش اسیر شدند. پسرم برهات، زادی، مارین و دخترم نجات پیدا کردند. زادی، ماردین و بیرهات از تل‌عفر فرار کردند و نجات یافتند. ۴٠ روز در دست مزدوران داعش اسیر بودند. من نزدیک یک سال اسیر داعش بودم. ما خیلی زجر کشیدیم، من از گرسنگی، تنهایی و همه چیز رنج بردم. ۴ فرزندم و همسرم ۵ نفر مانده‌اند، از خانواده‌ی بزرگ ما افراد زیادی باقی نمانده‌اند. خواهرم و خانواده‌اش به دست مزدوران داعش افتادند، همه‌ی آن‌ها در دست داعش اسیر بودند. از آمدن دخترم بسیار خوشحالم. ٩ سال است که از او خبری ندارم، پسرم گفت به ریهام رسیدی، اما من حرفش را باور نکردم. من هم گفتم تا دخترم را نبینم باور نمی‌کنم. مدت زیادی به دنبال من گشتند، من وقتی دیدم دخترم را دیدم آن‌قدر شوکه شدم که دو روز حرف نزدم. دخترم عربی صحبت می‌کند اما من عربی بلد نیستم، او زبان من را می‌فهمد. من با احساسات مادرانه‌ام او را درک می‌کنم. شاید در زبان همدیگر را نفهمیم، اما دل ما یکی است و او فرزند من است. ما از همه‌ی کسانی که به ما کمک کردند تشکر می‌کنیم، ما از حزب کارگران کوردستان، عراق، باشور کوردستان می‌خواهیم که به ما کمک کنند و بقیه‌ی ایزدی‌ها را نجات دهند. ما خانه‌ی دنیا را نمی‌خواهیم، فقط می‌خواهیم خانواده‌مان نجات پیدا کنند. ما می‌خواهیم که قلب مادرانمان شاد باشد.

 

«٩ سال...»

ریهام اسماعیل از بازگشت به خانه و روستای خود بسیار خوشحال است و همیشه هنگام پذیرایی از مهمانانش لبخند بر لبانش می‌نشیند. ریهام اسماعیل به اختصار از تجربیات خود و ماجرای ٩ سال گذشته با این عبارات می‌گوید: «خیلی خوشحالم چون امروز به روستا و خانه‌ام برگشتم. همچنین دیدن شما باعث خوشحالی من می‌شود. در سال ٢٠١۴ داعش مرا اسیر کرد. من را با تمام خانواده‌ام اسیر کردند. من و برادران و خواهرانم و بسیاری از اعضای خانواده‌ام با هم بودیم. پدر و مادرم جدا رفتند. سپس در خروجی روستا اسیر شدیم. برادرانم هم با من بودند. نه تنها خانواده‌ام، بلکه بیشتر اهالی روستا آن‌جا بودند. در آن زمان من ١٢ ساله بودم. بعد تک تک ما را از هم جدا کردند. برادرانم را بردند. نمی‌دانستم پدر و مادرم کجا هستند. من و برادر کوچکترم تنها بودیم. ابتدا ما را به تل‌عفر بردند و سپس به موصل بردند. بعد از موصل ما را به رقه‌ی سوریه بردند. چیزی که بیشترین ضربه را به من وارد کرد این بود که نمی‌دانستم چه بر سر خانواده‌ام آمده است. همچنین وقتی برادران و خواهرانم را که همراهم بودند بردند، خیلی سختم بود. زن دایی‌ام و بچه‌هایش پیش ما بودند، اما با این سن کم با برادران و خواهرانم تنها بودم، برایم خیلی سخت بود. این اولین دردی بود که کشیدم.»

 

«هر بار عده‌ای از هم جدا می‌شدند»

وقتی ریهام از اولین دردش حرف می‌زند، حرفه در دلش می‌ماند، اما مثل زنی که با سختی‌های زندگی روبرو شده، می‌داند چگونه با دردش کنار بیاید، بدون این‌که گریه کند، داستانش را این‌طور ادامه می‌دهد: «ما مدتی پیش زن دایی‌ام و فرزندانش ماندیم، اما یک روز آمدند و آن‌ها را بردند. ما را هم سوار اتوبوس کردند و به رقه بردند. دومین باری که جدایی از خانواده‌ام را تجربه کردم، زمانی بود که خواهر کوچکترم از من جدا شد. این جدایی برای من بسیار سخت بود، زیرا کوچک و بدون محافظت بود. در موصل مرا نزد امیران خود قرار دادند. خواهر کوچکترم را نیز به مزدوران داعش بردند. هیچ‌ وقت نفهمیدم خواهرم را کجا بردند. وقتی به رقه رسیدیم، اوضاع با موصل تفاوتی نداشت. پس از گذشت سال‌ها، دستور دادند ۶ زن ایزدی را به ترکیه ببرند. بعد از مدتی که در ترکیه ماندم از دست مزدوران داعش نجات پیدا کردم. پدرم و ٣ برادرم هنوز در دست داعش هستند و نمی‌دانیم چه بر سر آن‌ها آمده است. هزاران نفر در انتظار نجات هستند و خانواده‌ی من نیز در میان آن‌ها هستند. تنها آرزوی من نجات همه است.»

داستان ریهام طولانی‌ترین داستانی است که بر چهره‌ی بی‌رحمانه و بی‌وجدان این زمان آویزان شده است، اما ترسناک‌تر از آن است که بتوان گفت. ریهام در شرایطی است که نمی‌تواند آن‌چه را که در ترکیه تجربه کرده است بگوید. آیا این علامت سؤال‌های زیادی در ذهن ما باقی می‌گذارد؟ ائتلاف AKP-MHP که همیشه و در هر فرصتی می‌گوید، فعالانه علیه داعش می‌جنگد، چگونه می‌تواند مزدوران داعش و زنان ربوده شده ایزدی را پیدا نکند؟ امیری که ۶ زن ایزدی را در ترکیه ربوده است دستگیر شده است یا خیر؟ این و بسیاری از سؤالات دیگر منتظر پاسخ داستان ریهام هستند.