بدن زنان میدان استعمار پدرسالارانه در عصر نولیبرالیسم ایرانی

کار خانگی بی‌دستمزد، فروش تخمک، رحم اجاره‌ای، فروش مو و کار جنسی پنهان و... اجزای پراکنده نیستند، بلکه ساختاری سازمان‌یافته از بهره‌کشی زیستی و جنسی‌اند که در سایه سکوت سیاسی و سرکوب حقوقی تداوم می‌یابند.

شیلان سقزی

پدیده‌ی «رحم اجاره‌ای» در ایران را نمی‌توان صرفاً راهکاری پزشکی یا توافق میان افراد تلقی کرد؛ بلکه باید آن را در بستر ساختارهای نابرابر اقتصادی، جنسیتی و سیاسی بررسی کرد. در این مناسبات، رحم زن از یک بخش زیستیِ خصوصی، به سرمایه‌ای قابل معامله بدل می‌شود که بازار، کلینیک‌ها و طبقات برخوردار از آن سود می‌برند، در حالی‌که زن، اغلب به‌دلیل فقر، فقدان حمایت اجتماعی و فشارهای فرهنگی، ناگزیر است بدن خود را به خدمت دیگری درآورد.

این گزارش با رویکردی انتقادی می‌کوشد پدیده‌ی رحم اجاره‌ای در ایران را نه صرفاً به‌عنوان مسئله‌ای پزشکی یا فردی، بلکه به‌مثابه نمادی از کالایی‌سازی بدن زن در دل نظم اقتصادی- سیاسی نابرابر بررسی کند. در نهایت اینکه چگونه در ایران، رحم اجاره‌ای اغلب در بستر فقر اقتصادی، فقدان حمایت اجتماعی و نابرابری جنسیتی گسترش یافته و زنان، به‌ویژه در طبقات فرودست، تحت فشار معیشتی، بدن خود را به عرصه‌ی معامله‌ای نابرابر بدل می‌کنند، معامله‌ای که در آن، سود اصلی نصیب پزشکان، کلینیک‌ها و خانواده‌های ثروتمند می‌شود و زن تنها بدنش را در ازای بقا عرضه می‌کند.

از سوی دیگر، این گزارش بر آن است تا سکوت رسمی، نبود قوانین حمایتی و عدم به‌رسمیت شناختن حق زن بر بدن خود را نیز به نقد بکشد؛ چرا که رحم اجاره‌ای در ایران اغلب با اخلاق دینی، کنترل جنسیتی و نظارت دولت‌محور پوشیده شده و از یک گفت‌وگوی آزاد و فمینیستی درباره‌ی عدالت، رضایت و اختیار دور مانده است.


         


        

استعمار نامرئی در پوست و استخوان

اقتصاد بدن زن نشان می‌دهد که در پیوند سرمایه‌داری و پدرسالاری، بدن به ابزاری برای تولید و سود بدل می‌شود و جنسیت، طبقه و جغرافیا جایگاه او را تعیین می‌کنند. در ایران، کار خانگی بی‌دستمزد، فروش تخمک، رحم اجاره‌ای، فروش مو و کار جنسی پنهان و... اجزای پراکنده نیستند، بلکه ساختاری سازمان‌یافته از بهره‌کشی زیستی و جنسی‌اند که در سایه سکوت سیاسی و سرکوب حقوقی تداوم می‌یابند.

 زنان زیر فشار فقر و تبعیض به بازاری رانده می‌شوند که بی‌حق بر بدن و بی‌قانون حمایتی، تنها شرم و سرزنش نصیب‌شان می‌شود. رحم اجاره‌ای آشکارترین نمود این استثمار است؛ جایی که زنان فرودست به ماشین تولید فرزند برای طبقات بالا بدل می‌گردند و دولت به جای حمایت، نقش تنظیم‌گر سود را ایفا می‌کند.

در این منطق، زن نه مالک بدن، که منبع خام استخراج است. آنچه «انتخاب فردی» خوانده می‌شود، پوششی است بر اجبار اقتصادی و فرهنگی. مقاومت در برابر این وضعیت، تنها با بازگرداندن گفتمان اختیار، عدالت و حق بر بدن به میدان سیاست ممکن است؛ گفتمانی فمینیستی و ژنولوژیک که این بهره‌کشی را پدیده‌ای ساختاری و سیاسی بنامد، نه مسئله‌ای فردی یا اخلاقی.

 

١- فقر اقتصادی: تن به جای نان

در کشوری که فقر ساختاری، بیکاری گسترده و تبعیض جنسیتی در بازار کار حاکم است، بسیاری از زنان هیچ دسترسی واقعی به فرصت‌های معیشتی ندارند. در این شرایط، رحم اجاره‌ای تبدیل به راه «درآمدزایی» می‌شود؛ اما این نه از محل تخصص یا اختیار، بلکه از طریق بهره‌کشی از بدن تأمین می‌شود. بدن زن در فقر، آخرین دارایی اوست و سرمایه‌داری آن را نیز به بازار می‌کشد.

 

٢-فرهنگ پدرسالار: مالکیت بر بدن زن

در فرهنگی که زن را «ابزار زایش» و «خدمت‌گزار خانواده» می‌بیند، استفاده از رحم زن برای دیگران با مقاومتی مواجه نمی‌شود؛ زیرا از پیش، بدن زن در گفتمان دینی، عرفی و خانوادگی به عنوان ابژه‌ای برای مصرف دیگران تعریف شده است.

 

٣-نابرابری حقوقی و نبود حمایت قانونی

زنان وارد قراردادهای رحم اجاره‌ای می‌شوند بی‌آنکه قانون از حق آن‌ها در برابر سوءاستفاده، خشونت، یا حتی دریافت کامل پول حمایت کند. نبود قوانین روشن، در واقع بازاری خاکستری ساخته که در آن دلالان، کلینیک‌ها و طبقه‌ی برخوردار سود می‌برند، اما زن اجراکننده‌ی اصلی است و هیچ حقی بر محصول بدن خود ندارد.

 

۴-سیاست‌زدایی از بازار رحم

دولت و نهادهای قدرت با پوشش «خدمات باروری» حقیقت رحم اجاره‌ای را پنهان می‌کنند؛ حقیقتی که چیزی جز بهره‌کشی جنسی‌ـ‌ اقتصادی از بدن زن نیست. در ایران، این پدیده بخشی از زیست‌سیاست کنترل زنان است، جایی که بدن زن به ابزاری برای حفظ خانواده، بازتولید جمعیت و خدمت به منافع طبقه و دولت تبدیل می‌شود.

زنان به دلیل فقر، پدرسالاری، تبعیض و نابرابری سیاسی ناگزیر به اجاره‌ی رحم می‌شوند؛ انتخابی آزاد در کار نیست، بلکه پاسخی ناچار به ساختارهایی است که امکان زیستن بدون فروش بدن را سلب کرده‌اند.

در این منطق، رحم زنِ طبقاتِ پایین به «سرویس زیستی» بدل می‌شود؛ زن از سوژه‌ای مختار به ابژه‌ای برای بازتولید نظم مسلط تنزل می‌یابد. این همان استعمار بدن زن در نولیبرالیسم ایرانی است؛ بازاری که در آن رحم خریدوفروش می‌شود، در حالی‌که مالک حقیقی بدن ــ خود زن ــ در ساختارهای قانونی و فرهنگی ناپدید است.

 

سیاست سرکوب و نامرئی‌سازی

دولت و رسانه‌ها با روایت‌هایی چون «کمک به زوج‌های نابارور»، رحم اجاره‌ای را خیرخواهانه جلوه می‌دهند، حال آن‌که این همان سیاست نامرئی‌سازی خشونت ساختاری است. در این منطق، زن باید زایش کند، حتی برای دیگری، حتی به بهای از دست دادن اختیار بدن و روانش. او در تعیین بارداری، تغذیه یا زایمان نقشی ندارد و ناچار است محصول بدنش را تحویل دهد؛ بی‌هیچ سهمی از اختیار یا کرامت انسانی.

 بدن زن به مستعمره‌ای بدل می‌شود که سود، تصمیم و مالکیتش در دست دیگران است و خود زن به «زمین اجاره‌ای» تقلیل می‌یابد. این روند، روابط انسانی را به قرارداد پولی و زیست زنانه را به کالای زیستی قابل معامله فرو می‌کاهد. همان‌گونه که استعمار سرزمین را تسخیر می‌کرد، اکنون قانون، بازار و پزشکی بدن زن را تسخیر می‌کنند.

این نظام ظاهراً بر رضایت استوار است، اما رضایتی است تحمیل‌شده در بستر فقر، نابرابری و فقدان حمایت. زنانی که وارد این بازار می‌شوند اغلب از طبقات فرودست و بی‌پناه‌اند؛ همان الگویی که سرمایه‌داری برای جذب نیروی کار ارزان و بی‌صدا به‌کار می‌گیرد. رحم اجاره‌ای را باید یکی از عریان‌ترین جلوه‌های زیست‌استعمار دانست.

 

بُعد سیاسی بازار رحم

رحم اجاره‌ای واقعیتی سیاسی‌ـ‌ اقتصادی است که رابطه‌ی قدرت میان طبقات، جنسیت‌ها و نهادهای رسمی را آشکار می‌سازد. در این سازوکار، بدن زن به آخرین مرز مالکیت خصوصی بدل می‌شود؛ جایی که سرمایه‌داری حتی از زیست بدن نیز ارزش استخراج می‌کند. این وضعیت را نمی‌توان جدا از فقر ساختاری، پدرسالاری، بازار نولیبرال و غیبت قانون حمایتی فهمید؛ رحم اجاره‌ای نوعی استعمار درون‌زاد است که بدن زن را نامرئی می‌کند و در عین حال از آن بهره‌کشی می‌نماید.

در ایران، فقر گسترده و فرصت‌های محدود شغلی، زنان را به سمت معامله‌ای می‌راند که انتخابی آزاد نیست، بلکه اجبار معیشتی است. در غیاب حمایت اجتماعی و قانونی، بدن زن به آخرین منبع بقا تبدیل می‌شود و رحم او به کالایی در بازار غیررسمی بدل می‌گردد.

مقاومت در برابر این نظام، تنها با بازگرداندن گفتمان حق بر بدن و سیاست آزادی زن ممکن است. زنان باید از سطح مبارزه فردی فراتر روند، آگاهی فمینیستی و ژنولوژیک را گسترش دهند، شبکه‌های مستقل حمایتی ایجاد کنند و عدالت اقتصادی و اجتماعی را مطالبه نمایند. تنها در این صورت است که زن به سوژه‌ای فعال در سیاست بدل خواهد شد و بدنش نه ابژه‌ای برای بازار، بلکه عرصه‌ای برای مقاومت و بازتعریف کرامت انسانی خواهد بود. راه برون‌رفت از این چرخه، نه اصلاحات پراکنده، بلکه تغییرات بنیادین در ساختارهای اقتصادی و پدرسالارانه است؛ وگرنه زنان همچنان در اسارت استثمار زیستی باقی خواهند ماند.