رنگ شادی در حاشیه؛ مسابقه نقاشی برای کودکان محروم
در دل محلههایی که رنگ شادی در آن کمرنگ است، یک روز متفاوت رقم خورد؛ جایی که ۱۲۰ کودک حاشیهنشین، با مدادهای رنگی، دیوارهای خاکستری زندگیشان را برای ساعتی روشن کردند.

سنیا مرادی
سنە- اگر سری به محلههایی مثل نایسر، کانیکوزله، نبوت، عباسآباد و دیگر نقاط حاشیهای بزنیم، تصویر تلخی پیش چشممان نقش میبندد؛ کودکانی که نه از آموزش برابر سهمی دارند و نه از دنیای رنگی بازی و تفریح. مدرسه برایشان محدود و ناقص است، پارک و فضای شاد برایشان رویاست. گاهی تلاش بیوقفه خانوادهها، کمی رنگ بهتر به این واقعیت خاکستری میزند، اما اکثریت همچنان در همان دایره تنگ کمبودها گرفتارند.
نبود امکانات آموزشی و تفریحی فقط یک کمبود ساده نیست؛ زخمی است که عمقش به آسیبهای اجتماعی میرسد. همانجا که افسردگی، اعتیاد و بزهکاری مثل سایه، زودتر از شادی بر سرشان سنگینی میکند.
در چنین شرایطی، کوچکترین جرقه شادی برای این کودکان، بهانهای برای لبخند است. مادرانشان با تمام دل از برنامههایی که برای شادی فرزندانشان تدارک دیده میشود استقبال میکنند؛ حتی اگر چند ساعت بیشتر طول نکشد. اما آیا این کافی است؟ قطعاً نه. ایجاد چنین فرصتهایی فقط بر دوش انجمنها و گروههای مردمی مانده؛ انجمنهایی که با همه محدودیتهای مالی، قانونی و بار مسئولیتهای دیگر، باز هم تلاش میکنند کودکان را از فضای سرد خانههای کوچک، به دنیای رنگ و بازی ببرند. هرچند این تلاشها ارزشمند است، اما کافی نیست. این کودکان به فضایی دائمی و امن برای بازی و یادگیری نیاز دارند؛ جایی که فقر و تنگدستی خانواده، سد راه ورودشان نباشد.
صدای مادران
سمانه امانی، یکی از مادرانی که در مسابقه نقاشی شرکت کرده، با لبخندی پر از رضایت میگوید: «امروز همراه بچهها و چند مادر از محلههای مختلف به اینجا آمدیم. بچهها از خوشحالی در پوستشان نمیگنجیدند. در راه، داخل ماشین آواز خواندند، رقصیدند و حالا هم از نقاشی و بازیهای گروهی در پارک حسابی ذوق دارند. این برنامهها نهتنها برای بچهها، که برای ما مادرها هم مثل یک نفس تازه است. امیدوارم این فعالیتها فقط به مناسبتها محدود نشود و تعدادشان بیشتر شود.»
این برنامه، به همت انجمن نوای باران و در هفته تشکلها و مشارکتهای اجتماعی برگزار شد. مسابقهای برای کودکان حاشیهنشین در پارک استقلال؛ با هدف ایجاد لحظههای شاد، کاهش آسیبهای اجتماعی و تقویت روحیه جمعی. انجمن برای برگزاری این برنامه، با ادارات مربوطه هماهنگ کرد، مجوز گرفت، وسیله نقلیه برای مادران و کودکان فراهم کرد و همه چیز را برای یک روز خاطرهانگیز آماده ساخت. نتیجه چه شد؟ حضور ۱۲۰ کودک، نقاشیهای رنگی، صدای خندههای بلند، و در پایان، جوایزی کوچک اما باارزش؛ دفتر نقاشی، سیدی شعر و چیزی بزرگتر از همه: حس دیدهشدن.