هنر اعتراضی زنانه علیه اشغال خیابان
در خیابانهای ایران، زنان هنرمند با گرافیتی، پرفورمنس و آواز اعتراضی، فضاهای عمومی را بازتعریف میکنند و نظم مردسالار حاکم را به چالش میکشند، اما با سرکوب، سانسور و مصادره هنر مواجهاند.
شیلان سقزی
مركز خبر- در دل خیابانهای سرکوبشده و دیوارهای خاموششده ایران، صدای زنان هنرمند، پژواکی از شعار «ژن، ژیان، ئازادی» را با خود حمل میکند، شعاری که نهفقط كوردی، بلکه جهانی است و رادیکالترین پرسش را متوجه نظم سلطه میکند، یعنی آزادی برای که و به چه قیمت؟ این زنان، با جسارت حضور در خیابان، دیوار، صحنههای ممنوع، یا حتی قاب موبایلها، نهتنها نظم نمادین مردسالار را به چالش میکشند، بلکه فضاهای عمومی را بازتعریف میکنند، به نحوهای که زنان با استفاده از هنر اعتراضی در قالب گرافیتی، آواز، پرفورمنس یا هنرهای نوظهور دیجیتال، نهتنها سوژهی مقاومتاند، بلکه عامل بازسازی فضاهای مقاومتزده نیز هستند. اما در مواجهه با آنان، دستگاه سرکوب تنها به سکوت یا سانسور بسنده نمیکند، بلکه از طریق تجاریسازی، مصادرهی زیباییشناسانه، یا حذف فیزیکی، تلاش میکند که این هنر را خنثی یا بیاثر کند. اینجا، تحلیل ما از هنر زنانه در خیابان، تحلیلی است از نبرد بر سر قدرت، صدا و فضا.
این گزارش به دنبال بررسی نقش، سرکوب و سیاستزدایی از هنر اعتراضی زنان در فضاهای عمومی ایران است، بهویژه آن دسته از زنانی که در قالبهای خیابانی مانند گرافیتی، پرفورمنس، آواز و هنرهای بینارسانهای تلاش کردهاند روایتگر مقاومت، اعتراض و زیست روزمره زنانه در دل شهرهای سرکوبزده باشند.
زنان خیابانساز، نامرئیهای قدرتمند در جنگ نمادها
در نظام اقتدارگرای جمهوری اسلامی ایران، خیابان نه صرفاً محل عبور، بلکه عرصهای برای نمایش انضباط، کنترل و بازتولید ایدئولوژی است. در چنین فضایی، زنانی که به شیوهای مستقل در فضاهای عمومی حضور مییابند، با پوشش، بدن، صدا، راهرفتن، یا حتی بیتفاوتی آگاهانه نسبت به کُدهای حاکم، بازیگران یک مقاومت نمادیناند که نظم فرهنگی- سیاسی مسلط را به چالش میکشد.
زنان فرهنگساز خیابانی، گرچه ابزار قدرت رسمی در اختیار ندارند، اما به شکل روزمره و پیوسته در حال فرسایش گفتمان مردانهی حاکماند؛ از تغییر پوشش تا دیالوگهای روزمره، از استفاده از رنگ در لباس تا رقصهای پنهان در متروها. این مقاومتهای ریز اما مستمر، نه از طریق تئوریپردازی آکادمیک، بلکه از دل نیاز به بقا، تنوع و حق بر فضا شکل میگیرند.
حاکمیت با سیاستهای انتظامی، دوربینهای نظارتی، پلیس اخلاق و پروژههای شرمساز، میکوشد این فرهنگسازی را خاموش کند، اما غافل است که فرهنگ خیابانی زادهی سرکوب است و تا زمانی که سرکوب هست، خیابان زبان زنان باقی خواهد ماند. اینجاست که خیابان نه فقط بستر عبور، بلکه جغرافیای مقاومت زنانه میشود.
حذف سیستماتیک هنر اعتراضی از کالبد شهری
در ایران، توسعه شهری به نام «نوسازی»، در عمل به پروژهای ایدئولوژیک برای خاموشسازی صداهای مخالف بدل شده است. هنر اعتراضی، از گرافیتی و نقاشی دیواری گرفته تا اجراهای خیابانی و نمادهای بصری مقاومت، نه تنها بخشی از حیات فرهنگی شهر، بلکه ابزار بیان اعتراضات سیاسی، طبقاتی، جنسیتی و زیستمحیطی بوده است. اما در گفتمان رسمی توسعه، این هنرها «نابهنجار»، «بینظم»، و «ضدفرهنگی» معرفی میشوند و سرنوشتشان پاکسازی، سفیدپوشی و تعقیب قضایی است.
شهرداریها، در هماهنگی با نهادهای امنیتی، دیوارها را سانسور میکنند، سازههای عمومی را از معنا تهی میسازند، و فضاهای شهری را برای مصرف سرمایهدارانه یا نظم ایدئولوژیک بازطراحی میکنند. خیابان که میتوانست بوم اعتراض و صدای مردمی باشد که در نهادهای رسمی جایی ندارند، اکنون بدل شده به عرصهی نمایش نظم و اقتدار.
حذف هنر اعتراضی از فضای شهری، تنها حذف زیبایی نیست؛ حذف سیاست است. حذف امکان دیدن مقاومت. توسعهای که تنوع، تضاد و اعتراض را تاب نیاورد، نه توسعه، بلکه تمرین دیکتاتوری در مقیاس معماری است. این حذف، بخشی از یک سیاست بزرگتر است، یعنی سیاست صامتسازی شهر علیه مردم.
زنان خیابان را پس میگیرند
زنان هنرمند خیابانی، چه در قالب گرافیتینویسی، آواز خیابانی، یا پرفورمنسهای بداهه، بازیگران مقاوم بازسازی فضای عمومیاند؛ فضایی که در جمهوری اسلامی، بهطور ساختاری مردانه، نظارتشده و امنیتی تعریف شده است. حضور بدنی و هنری آنان، نه صرفاً یک کنش زیباییشناسانه، بلکه کنشی رادیکال است علیه مناسبات قدرتی که زن را از خیابان بیرون رانده یا به تماشاگر منفعل بدل کرده است.
با این حال، نظام حاکم با دو تاکتیک همزمان به مواجهه با این مقاومت میپردازد، یکی سرکوب مستقیم (بازداشت، پروندهسازی، تهدیدهای اخلاقی و امنیتی) و دیگری تجاریسازی. زنِ خیابانیِ معترض، اگر نتواند حذف شود، باید بیخطر و قابلمصرف بازتولید شود، یعنی در قالب تبلیغ، برند، یا جشنوارههای کنترلشده.
این فرآیند، نه تنها خودمختاری زنان هنرمند را میبلعد، بلکه ساحت هنر خیابانی را از ابزار اعتراض به ابزار سرگرمی تقلیل میدهد. خیابان که میتوانست محل رهایی باشد، در چرخه سرکوب و سرمایهزدگی، بدل به صحنهای مدیریتشده برای نمایشی بیخطر میشود. این وضعیت، بیانگر شکاف عمیق میان هنر بهمثابه مقاومت، و سیاستی است که آن را یا نابود میکند یا خنثی.
هنر زنانه، سرکوب چندلایه
زنان هنرمند حوزه هنر اعتراضی، بهویژه آنان که در فضاهای عمومی و خیابانی فعالیت میکنند، در ایران با نظامی از سرکوبهای تودرتو و چندلایه مواجهاند. این سرکوب صرفاً سانسور یا ممانعت از اجرا نیست؛ بلکه حاصل همنشینی چهار سطح فشار است، یعنی قدرت پدرسالار، حاکمیت ایدئولوژیک، بازار فرهنگی و کنترل امنیتی.
در مرحله نخست، زنان بهعنوان سوژههای فاقد مالکیت بر بدن و صدای خود، باید ابتدا با نظارت خانواده و اجتماع بر «رفتار زنانه» مواجه شوند. در مرحله دوم، ورودشان به عرصههای اعتراضی، آن هم از مجرای هنر، آنان را به عنوان «خطرات نمادین» برای نظم سیاسی معرفی میکند؛ نظمی که اعتراض را تنها در قالب مردانه و خشن قابل پذیرش میداند. در مرحله سوم، فضای هنر رسمی و بازارزده، صدای آنان را تنها در صورتی میشنود که قابل فروش، بیخطر و همراه با «روایت قربانی» باشد. و نهایتاً، برخوردهای امنیتی، زنان معترض را از فضای عمومی میروبد، تهدید و بازداشت میکند یا با ابزارهایی چون ممنوعالکاری، پروندهسازی و حذف تدریجی، آنان را به حاشیه میراند.
زنان هنرمند معترض، میان دیدهنشدن و سرکوبشدن گرفتارند. نه صدایشان در نهادهای هنری رسمی جا دارد، نه در روایتهای حاکم از هنر، و نه در رسانههایی که هنر اعتراضی را یا بیارزش جلوه میدهند یا از آن روایت سانتیمانتال میسازند. در این میان، زن بودن، اعتراضی بودن، و خیابانی بودن، سهگانهای از خطر میسازد که حاکمیت از آن میهراسد، و آن را با ابزارهای فرهنگی، امنیتی و حتی اقتصادی، به عقب میراند. هنر زنانهی معترض، در این نظام، تهدیدی است که باید یا «پنهان»، یا «منزوی»، یا «بیخطر» شود.
ژن، ژیان، آزادی: شکاف نظم زیباییشناسی اقتدار
شعار «ژن، ژیان، آزادی» نه فقط یک شعار سیاسی، بلکه لحظهای شکافافکن در نظم نمادین قدرت در ایران بود. این شعار که از متن مبارزات زنانهی كورد برخاسته، با چرخشی رادیکال وارد بدن و بیان زنان در سراسر ایران شد و بهویژه در عرصهی هنر اعتراضی، تبدیل به سوخت زیباییشناسیِ مقاومت گردید.
زنان هنرمند، از گرافیتیکاران گرفته تا خوانندگان زیرزمینی و پرفورمنسآرتیستها، با الهام از این شعار، فرمهای جدیدی از اعتراض را در فضاهای شهری و مجازی آفریدند؛ فرمهایی که نهتنها نظام مردسالار را به چالش کشیدند، بلکه روایت رسمی از «هنر»، «زن»، و «ایرانیت» را نیز زیر سوال بردند. این هنر از بدن زن آغاز میشود، بر مکانهای ممنوعه فرود میآید (خیابان، مترو، دیوار، فضای دیجیتال) و به ضد-هژمونی فرهنگی بدل میشود؛ هنری که نه در جشنوارهها، بلکه در آتش، شعار، و بدنهای ایستاده در برابر سرکوب شکل میگیرد.
«ژن، ژیان، آزادی» در این میان، تبدیل به فرم و محتوای همزمان شد؛ هم الهامبخش شعارها و نمادها، هم فریمبندی دوبارهی هویت زنانهی معترض. زنان هنرمند با درونیسازی این شعار، به بازآفرینی فضاهای خلاق پرداختند که نظم جنسیتی، فرهنگی و سیاسی مسلط را مخدوش کرد. در این بستر، هنر اعتراضی زنانه دیگر فقط فریاد نیست؛ سازوکار بازتولید امید و مقاومت است. قدرت از همین میهراسد.