آوازهای محلی؛ پناهگاه احساسات سرکوب شده زنان

در جامعه‌ای که صدای زنان را خاموش می‌کرد، آواز تنها پناهگاه بیان حقیقت بود. زنانی که اختیار زندگی‌شان را از دست داده بودند، در لایه‌های پنهان ترانه‌ها، درد و رؤیاهای سرکوب‌شده‌شان را فریاد می‌زدند.

اخلاص حمرونی

تونس- این آوازها فراتر از هنر، روایتگر مقاومت خاموش زنان بودند. در فضایی که مردان هر آنچه می‌خواستند حکم می‌راندند، زنان با صدایی شکننده اما استوار، داستان زندگی خود را می‌سرودند.

سوسن الرتیبی میراث آوازی را از والدینش به ارث برده است. این ترانه‌ها که زنان روستایی با عشق حفظشان کرده‌اند، هنوز در صدای او جاری‌اند. او همچنان در جشن‌ها و مراسم، این آوازها را می‌خواند و باور دارد که آنها فراتر از کلمات و نغمه‌ها، روایتگر تاریخ زنانی هستند که با عشق، رنج، شادی و مقاومت زیسته‌اند.

او می‌گوید: «در آن روزگار، راهی برای بیان صادقانه احساسات نبود. آواز تنها روزنه‌ای بود که زنان از میان آن به دنیای بیرون می‌نگریستند. ما در بیان عشق، اندوه و حتی شکایت از سرنوشت، استاد بودیم. آواز زبان مشترک ما بود؛ زبانی که می‌توانست آنچه در دل داشتیم را، بی‌آنکه کسی دریابد، فریاد بزند.»

او توضیح می‌دهد که آوازهای سنتی فراتر از سرگرمی، بازگوکننده رنج زنان در جامعه‌ای مردسالار بودند که آنها را در تنگناهای بسیاری محدود می‌کرد. زنان در چنین جامعه‌ای زندگی دشواری داشتند؛ از حق انتخاب همسر محروم بودند و مردان همه تصمیمات را می‌گرفتند. ازدواج اغلب بدون رضایت زن و معمولاً با پسرعمو صورت می‌گرفت و مردان از اختیاری مطلق برخوردار بودند که حتی می‌توانستند بدون مشورت یا رضایت همسرشان، دوباره ازدواج کنند.

در این میان، آوازها و ترانه‌ها تنها پناهگاه زنان بودند. آنها از آواز همچون رمزی برای بیان ناگفته‌هایشان بهره می‌بردند؛ گاه درباره عشقی که به ازدواج نرسید و گاه برای فریاد درد ازدواج‌های تحمیلی می‌خواندند.

سوسن الرتیبی با یادآوری کودکی‌اش می‌گوید: «زنان را می‌دیدم که حین کار؛ چه موقع بافندگی، چه هنگام چیدن زیتون یا در فصل‌های زراعی می‌خواندند و آوازها را چون پیام‌های نانوشته رد و بدل می‌کردند که روایتگر زندگی‌شان بود. من گوش می‌سپردم، آواها را از بر می‌کردم و می‌دانستم این کلمات حامل تاریخی از رنج، بردباری و استقامت است.»

امروز او این آوازها را در جشنواره‌ها اجرا می‌کند تا صدای زنانی باشد که روزگاری خاموش ماندند. از نگاه او این ترانه‌ها فراتر از میراثی ساده، گواهی زنده بر زیست زنان گذشته هستند. او معتقد است باید این آواها را پاس داشت و برای آیندگان حفظ کرد تا سرگذشت مادران و مادربزرگان در هیاهوی زندگی امروزی به فراموشی سپرده نشود.

او از بازارهای آن دوران یاد می‌کند که کانون گردهمایی مردم محلی بودند؛ جایی که نه‌تنها داد و ستد، بلکه تبادل اخبار و آوازها نیز شکل می‌گرفت. مردم از منطقه جرید می‌آمدند، خرما می‌فروختند و گندم می‌خریدند و در همین بازارها، آوازها روایتگر سفرها و کوچ‌ها بودند.

او ترانه «النجع سقوه رحل» را به یاد می‌آورد که حکایت‌گر حرکت کاروان‌ها بود؛ کوچی آمیخته با کالاها و احساساتی درهم‌تنیده از جدایی و دیدار. زنان در مسیر کوچ، آوازها را چون پیامی زنده مبادله می‌کردند؛ هر نوا پاسخی به آوای دیگری بود، گویی داستانی کامل از عواطف و خاطرات می‌بافتند. با هر مهاجرت، این آوازها همراه زنانی که دلبسته حفظشان بودند، از سرزمینی به سرزمین دیگر سفر می‌کردند.

 

 

این موضوع درباره تبر حسنی نیز صدق می‌کند که با صدایی رسا ترانه محبوبش را می‌خواند. مفهوم کلامش این بود: «آنها رفتند و از کوه گذشتند، پس از آنکه سخنانی گفتند که مرا رنجور کرد. وقتی پس از رفتنشان به کوه نگریستم، جز کوه و صخره‌های بزرگش چیزی ندیدم.»

او درباره چگونگی حفظ این میراث آوازی می‌گوید: «در کودکی کوچ‌نشین بودیم و مدام از جایی به جای دیگر می‌رفتیم. همراه مادرم برای درو یا جمع‌آوری گیاه حلفا می‌رفتم و به آواز زنان گوش می‌سپردم. این نغمه‌ها را به خاطر سپردم و با بزرگ شدنم، بسیاری را آموختم. تا امروز برخی از این آوازها را در عروسی‌ها و دورهمی‌های خانوادگی‌مان می‌خوانم.»

 

 

سوار قاهری، پژوهشگر میراث سنتی و شیفته گنجینه‌های کهن می‌گوید: «اگر بخواهیم وضعیت زنان گذشته و شیوه بیان ستم و اندوهشان را بفهمیم، می‌بینیم که صدا نزدیک‌ترین و ساده‌ترین ابزارشان بود. زن از آوایش بهره می‌برد تا از راه شعر یا ترانه، روایت و احساسات درونش را بیرون بریزد.»

او توضیح می‌دهد که زن در گذشته هیچ اختیار و نظری نداشت و از زادن تا مردن، همه چیز به دست خانواده‌اش تعیین می‌شد: «آوایشان خفه و احساساتشان تنها در نغمه‌های غمگین زنده می‌ماند. نسل‌های آینده این ترانه‌ها را حفظ می‌کنند تا گواهی باشند بر رنجی که از مرزهای زمان فراتر می‌رود.»