زنان هورامان؛ آمیزه‌ای از سخت‌کوشی، هنر و شجاعت

زنان هەورامان : ما دوش بە دوش مردان کار می‌کنیم و خیلی بیشتر، الان بهتر شده در قدیم خیلی بیشتر کار می‌کردیم اما مردان‌مان قدردان نبودند.

هیماراد

 سنە- اورامان(هەورامان یا هۆرامان) قدمتی چند هزار ساله دارد و در باشور (جنوب) کوردستان و روژهلات (شرق) کوردستان ایران بە بخش‌های (ژاوەرۆ-گاوەرۆ-رەزاو و کەمەرە-لەهۆن-دزڵی-هۆرامانی تەخت) معروف‌اند. اورامان از لحاظ فرهنگی بسیار غنی است و دارای موسیقی و آواز و لباس و...مخصوص به خود است، زبان آن‌ها کوردی و به لهجه‌ی هورامی است. در سال ٢٠٢١ یونسکو هورامان را به عنوان میراث فرهنگی به ثبت جهانی درآورد.

 

مناطق اورامان کوهستانی و پر فراز و نشیب است و کمتر در آن دشت یا باغ‌های صافی مشاهده می‌شود به همین دلیل کشت دانه‌ها امکان کمتری دارد، آب و هوا و نوع خاک آن برای محصول گردو مناسب است و به علت پستی و بلندی‌های زیاد کشاورزی در آن‌جا سخت است به همین دلیل  آن‌ها را مردم زحمت‌کشی می‌شناسیم.

بلندای کوه‌های اورامان به ٣٣٩٠ متر می‌رسد و به دودلیل روستای‌ها هورامانات کمتر قابلیت تبدیل شدن به شهر را دارند ‌١) ویژگی جغرافیایی و ٢) از لحاظ اقتصادی و بناسازی، بە همین دلیل بە نسبت خودکفاتر هستند و بە عقیدەی برخی زبان‌شناسان زبان مستقل‌تری دارند.
     

زنان هورامان مانند طبیعتشان سخت و شجاع هستند و همیشه زحمات زیادی برای گذران زندگی متحمل می‌شوند دوش به دوش نه که بیشتر از مردانشان مسئولیت دارند و مشغول دامداری، کشاورزی، خانه‌داری و بچه‌داری هستند. سال‌های اخیر با کوچ کردن به شهرها از زحمت‌ آنها کاسته شده و برخی از آن‌ها زندگی دوگانه‌ی شهری، روستایی دارند و برخی به علت نبود مدارس و امکانات کلا مجبور به ترک روستاها شده‌اند.

با وجود طبیعت کوهستانی و آب و هوای سخت اورامان ما شاهد مردمانی مهربان و خون‌گرم هستیم که از هرکوچه و باغی که عبور می‌کنی غیر ممکن است صدایت نزنند و برای صرف چایی یا وعده‌ی غذایی دعوتت نکنند، اینجا مهر آدم‌ها صادقانه است انتظاری به دنبال ندارد و اگر آنجا رفتید انسانیت را خواهی یافت.

با آغاز فصل بهار و شروع کشاورزی روستاها پر رفت و آمد می‌شوند و خیلی از آن‌ها از شهرهای مختلف برای رسیدگی به زندگی روستایی خود بازمی‌گردند. زنان هورامان نقش کلیدی و بارزی دارند مردی را نمی‌بینی که تنها کار کند، تمام وقت زنان را سر زمین می‌بینی بدون خستگی یا شکایتی مشغول کارند، نان می‌پزند، به کار خانه و بچه‌ها رسیدگی می‌کنند، سر زمین مشغول کشاورزی می‌شوند و به همسران خود کمک می‌کنند. براستی شیر زنانی بی‌همتا هستند آن‌ها به گفته‌ی خودشان دوش به دوش مردان کار می‌کنند و حتی خیلی بیشتر مسئولیت دارند و زندگی را با زحمات زیادی می‌گذرانند اما شکرگزارند و در عمل نشان داده‌اند زن بودن قدرتی شگرف می‌طلبد. زن و شوهری در فطره زمین یکی از آبادی‌های ژاورود بر سر زمین بیل به دست مشغول بودند زن توضیح می‌داد که اینکار (ئاودێری) آبیاری زمین قبل از کشت، است و می‌گوید کار ما از این فصل شروع می‌شود.

 

 

 به آویهنگ می‌رسم و زنان سر جاده‌ها را می‌بینم می‌گویند الان کار زیادی سر زمین‌ها نداریم. احساس غریبگی نمی‌کنی آن‌ها چنان با غریبه‌ها گرم می‌گیرند انگار چیزی برای ترسیدن وجود ندارد، رفتارشان سرشار از اعتماد است زنان آن‌چنان محبتی دارند که با آن صورت‌های زیبای گلگونشان  مرد یا زن بودن غریبه‌ها فرقی به حالشان ندارد و دوستانه و باگرمی به استقبال آنان می‌روند نمی‌پرسند چرا و از کجا آمده‌ای فقط و فقط عشق می‌بخشند و این است فرق بین ما و آن‌ها...

سر هر زمین و باغی که میروی چای آتشین به راه ‌است و کارشان را رها می‌کنند تا تورا بنشانند و پذیرایی کنند دراین فصل بیشتر زنان مشغول کار آبیاری هستند. سمیه را میبینم که نان می‌پزد و بدون آن‌که من را بشناسد با اصرار پای تنور می‌نشاندم و با هورامی می‌گوید خودم اهل هویه هستم وشوهرم آویهنگی است، با شوهرم اینجا زندگی می‌کنیم و به زمین‌ها رسیدگی می‌کنیم، کار کشارزی خیلی سخت است، اما رضایتش را می‌بینم چون انتظاری ندارد و زندگی را سخت نگرفته. نزدیک غروب است و در میان راه زنان بسیاری را می‌دیدم که به آبادی برمی‌گشتند  بغچه‌هایی بر شانه‌ و وسایلی در دست با لباس‌های گل‌گلی و رنگارنگ.. نزدیک هویه آبادی بعدی می‌شویم و به یکی از باغ‌ها که زنی درحال آبیاری است می‌رویم می‌گوید برای شروع باید زمین را آبیاری کرد و با بیلی در دست راه را برای آب‌دهی شیار می‌زند، باغ‌ها چسپیده به هم هستند و زنان موقع رد شدن از باغ هم، یک‌دیگر را صدا می‌زنند و از دور گپ و گفتی می‌کنند. دوست داشتم پیش همه‌ی زنان بروم و پای صحبتشان بنشینم پا به سن گذاشته‌هایشان بدون اینکه کتابی بخوانند یا فیلمی ببینند اما سوادشان انگار بیشتر از من و امثال من است سرشار از تجربه، عشق و گذشت..

 

پای صحبت دونفر از آنان نشستم و می‌گفتند قدیم مثل برده با ما رفتار می‌کردند تمام کارهای خانه را انجام می‌دادیم بعد به کمک شوهرانمان می‌رفتیم و آن‌ها فکر می‌کردند هیچکاری نکردیم و گله‌مند از اینکه چرا دیر آمده‌اید، دیگر کتک‌هایشان بماند....

دو زن که از گذشته‌شان می‌گفتند، می‌شد ساعت‌ها پای حرف‌هاشان نشست تا از تلخی‌های زندگی‌شان  بگویند و تمام نشود چه دل پری داشتند. کم‌کم هوا تاریک می‌شد زنان از هر گوشه پیدا بودند ازسر زمین از سر تنور از حیوان داری به آبادی برمی‌گشتند چ بوی خوبی داشتند گل، دود، خاک... آنان با قدرت خود آشنا نبودند و زناگی را در شلوار کوردی مردانه پنهان کرده بودند..