تقابل مردسالاری، روایت زنان این معارضه

در باورهای پایبند به مردسالاری، مردان در جایگاه رهبری و قدرت مطلق خانواده هستند و چنانچه زن ظرفیت‌هایی برای به چالش کشیدن این قدرت داشته باشد زنگ خطر مرد برای از دست دادن جایگاهش به صدا در می‌آید و از این رو قدرت و استقلال زن را تهدیدی علیه خود می‌داند.

نسیم احمدی

کرماشان- مردان باورهای مردسالاری و زن ستیز خود را مانند کوله باری بر دوش حمل می‌کنند که مبادا سنت‌های پیشین و زن ستیز آنها در جهانی که برای زنان قوانینی هرچند اندک اما حمایتی وضع کرده‌، نادیده گرفته شوند.

این داستان روایت مردانی است که طی سال‌های گذشته از کرماشان به کشورهای اروپایی مهاجرت کرده‌اند و حال برای ازدواج تصمیم به انتخاب دخترانی از همین استان می‌گیرند اما مردسالاری حاکم بر باورهای آنان باعث آسیب به این دختران و وارد کردن آنها به چرخه‌ای زن‌ستیزتر می‌شود. اما چه چیزی باعث می‌شود که چنین مردانی در کشورهای اروپایی که آزادی انتخاب و عمل بیشتری دارند برای ازدواج به دختران جامعه سنتی خود برگردند.

 

روایت حجت؛ معیارهای یک انتخاب مردسالارانه

حجت.م که نزدیک به ١٣ سال است در آلمان زندگی می‌کند و به دنبال دختری در کرماشان برای ازدواج است می‌گوید: «دختران منطقه‌ای که از آن آمده‌ام[منظور ایران] بیشتر اهل زندگی هستند و بهتر می‌دانند چگونه وظایف همسری خود را ادا کنند و از همه مهم‌تر اینکه پاکدامن هستند و آدم با خیال راحت‌تری می‌تواند با آنها پیوند ازدواج ببندد. از طرفی فرهنگ مشترک ما باعث می‌شود راحت‌تر با هم ارتباط بگیریم و زندگی بهتری بسازیم.»

در جامعه تحت حاکمیت مردسالاری، دختران از مادران خود سرکوب به ارث می‌برند و این درحالی است که پسران وارث میراثی می‌شوند که سرکوبگر بودن بخش مهمی از آن است. باور به برتری مرد، از سوی پدر به پسر منتقل می‌شود و این تلقین برتری و کهتری به دو جنس زن و مرد از همان ابتدایی که جنسیت آنها تعیین می‌شود آغاز می‌گردد؛ بنابراین باور به مردسالاری از همان ابتدای تولد یک پسر تا زمان مرگش مدام تکرار و تکرار می‌شود تا جایی که باور به این برتری بخش اصلی جوهره‌ی وجودی او می‌شود که به راحتی قابل تغییر نیست؛ در واقع سال‌ها تحت سلطه مردسالاری زیستن باعث می‌شود حتی اگر پسری تحت آموزه‌های جدیدی که به برابری تاکید دارند نیز قرار بگیرد باز هم به باور برتری خود ایمان داشته باشد، به همین خاطر زیستن در یک کشور توسعه یافته(از لحاظ تکنولوژی) باعث تغییر در افکار مردسالاری بسیاری از مردان نمی‌شود بلکه فقط باعث می‌شود مردان به روش‌های خود آن افکار را پنهان کنند.

 

تحلیل جامعه‌شناسانه؛ چرا انتخاب از جوامع سنتی؟

پرستو جوهری(اسم مستعار)جامعه شناس دلیل انتخاب همسر از جوامع سنتی توسط مردانی که در اروپا زندگی می‌کنند را چنین توضیح می‌دهد: «مردان باورمند به مردسالاری، بدون در نظر گرفتن جغرافیا به دنبال حفظ سلطه خود بر زن هستند و تنها زنانی که از جوامع سنتی و بسته هستند می‌تواند انتظارات سلطه جویانه این دست از مردان را برآورده کنند. اینکه مردان ایرانی خارج از کشور به دنبال زنانی برای همسری از جامعه بسته خود هستند از این مسئله سلطه گری نشأت می‌گیرد. زنان اروپایی به نسبت از استقلال اجتماعی و جنسی بیشتری برخوردار هستند و این خصلت برای مردانی که هنوز هم در درون خود به قوانین مردبرتری پایبند هستند قابل قبول نیست بنابراین برای ارضای حس برتری درون خود به دنبال زنانی از جامعه سنتی خود برای همسری و تسلط هستند از این رو فارغ از هر آموزه‌ی برابری و غیره‌ای که در مجاورت آن هستند به آموخته‌های سنتی و درونی خود بازمی‌گردند تا بتوانند میراث حس تسلط پدران خود بر همسرانشان را حفظ کند.»

در فضایی که به زن اهمیت بیشتری داده می‌شود گاهی مرد خصلت مردسالاری خود را پررنگ‌تر می‌کند تا بتواند علاوه بر اینکه ویژگی اربابی و برتری خود نسبت به زن را حفظ کند، مانع از تاثیر پذیری زن نسبت به آموزه‌های برابری اطراف خود باشد. گاهی تاثیرپذیری زن از محیط برابری اطراف را به کمک سنت و مردسالاری تبدیل به سلاحی برای آسیب رساندن به زن می‌کند و با عاصی خواندن او سعی در توقف او در راستای تلاش برای استقلال می‌کند.

 

 

روایت ماندانا؛ از مهاجرت تا دیپورت اجباری

ماندانا.ف، اهل یکی از روستاهای شهرستان سرپل ذهاب در استان کرماشان است از طریق ازدواج، مدتی در یکی از کشورهای اروپای زندگی کرده اما به درخواست همسرش به ایران دیپورت شده است. او از تجربه ازدواج خود چنین می‌گوید: «بعد از ازدواج و دریافت اقامت به کشوری که همسرم ساکن بود مهاجرت کردم. قبل از ازدواج همسرم مدام می‌گفت وقتی به هم پیوستیم باید مدام برایم غذاهای خوشمزه درست کنی و نان بپزی تا من لذت ببرم.

وقتی به هم پیوستیم من تصمیم گرفتم در کنار زندگی زناشویی درس بخوانم و کار کنم چرا که زبان هیچکس را متوجه نمی‌شدم و لازم بود مثل آنها تلاش کنم. اما شوهرم مانع شد و به من می‌گفت تو را نیاورده‌ام که مدام در مدرسه و محل کار باشی، من کسی را می‌خواهم که وقتی از سرکار می‌آیم غذا جلوی دستم بگذارد و برایم خانه‌داری کند. همین افکار او باعث اختلاف بین ما شد و بعد از مدتی من را به کمپ فرستاد و سپس ناچارا به ایران بازگشتم. بعد از بازگشت شایعاتی برای من ساختند که من در اروپا دنبال آزادی و لختی بوده‌ام برای همین غیرت همسرم اجازه نداده و من را طلاق داده است. حال در شرایطی هستم که هم گذشته تلخی دارم و هم آینده شومی در انتظار من است چرا که در جامعه ما این دست از شایعات بر زندگی زنان بسیار اثر می‌گذارند و نمی‌توان آنها را نادیده گرفت.»

 

زن مطیع یا زن مستقل؟

در جامعه‌ی مرد سالار، زنان تا زمانی که مطیع و رام باشند مورد پسند مردان واقع می‌شوند اما به محض اینکه تصمیم به کار و یا تحصیل بگیرند یعنی از وظایف تعیین شده خود که مردسالاری آن را تعیین کرده فراتر رفته‌اند و این زنگ خطری برای مردان پیرو عقیده برتری جنسی است بنابراین مردان بلافاصله با این حس استقلال زنان مبارزه می‌کنند که مانع از گسترش بیشتر آن شوند. در زندگی ماندانا، شوهر او از پیش وظایفی همچون خانه‌داری و غذا پختن برای او تعیین کرده بود و از آنجایی که در محیط اطراف خود نمی‌توانست چنین زن مطیعی را پیدا کند و یا پرورش دهد تصمیم بر ازدواج با دختری از جامعه سنتی خود گرفته بود چرا که هدف او داشتن زنی مطیع بود اما تلاش ماندانا برای کار و تحصیل و حفظ موجودیت خود باعث شده بود از چارچوب مطیع بودن خارج شود و از دید شوهر او تهدیدی باشد که مبادا ماندانا مستقل و از زیر سلطه بودن خارج شود به همین خاطر بلافاصله تصمیم به حذف ماندانا و تحقیر او گرفته بود. در واقع مردان وابسته به مردسالاری به طور کلی تنها به دنبال زنانی هستند که تنها خود را به حریم آشپزخانه محدود کنند و پتانسیلی برای رشد و استقلال و حتی تمایل به آن نداشته باشند.

 

روایت زهره؛ هنری که به تهدید بدل شد

زهره ستوده که نقاشی چیره دست است و آموزشگاه هنر و نقاشی دارد می‌گوید: «با پیشنهاد یکی از فامیل‌هایمان مدتی با پسری که ساکن نروژ بود صحبت کردم که شاید برای ازدواج به تفاهم برسیم. بعد از مدتی صحبت با او به من گفت که تو نقاش حرفه‌ای هستی و اینجا[منظور در نروژ] به افرادی مثل تو بها می‌دهند و ممکن است وقتی به اروپا بیایی بسیار ثروتمند و معروف شوی و من را رها کنی، ای کاش دختر ساده‌تری بودی به همین خاطر می‌ترسم با تو ازدواج کنم.» زهره در ادامه تاکید کرد که تنها به دلیل هنر او این ازدواج صورت نگرفته است.

 

ترس از استقلال زن؛ زنگ خطر برای مردسالاران

در باورهای پایبند به مردسالاری، مردان در جایگاه رهبری و قدرت مطلق خانواده هستند و چنانچه زن ظرفیت‌هایی برای به چالش کشیدن این قدرت داشته باشد زنگ خطر مرد برای از دست دادن جایگاهش به صدا در می‌آید و از این رو قدرت و استقلال زن را تهدیدی می‌داند که باید با آن مقابله کند. در زندگی این دختران پایبندی مردان به مردسالاری و ترس از جایگاه یافتن زنان در محیطی که به زنان اهمیت بیشتری داده می‌شود باعث شده بود کوچکترین امکان وجود استقلال در این دختران تهدیدی برای آن مردان باشد، از این رو تصمیم به حذف این دختران از زندگی خود گرفتند و با کلیشه‌های برگرفته از باور مردسالاری این زنان را مورد قضاوت قرار دادند. اما در نهایت آنچه که واضح است این است که مردان در هر کشور با هر سطح از آگاهی، چنانچه باورمند به مردسالای باشند هیچگاه نمی‌توانند عقاید خود را تغییر دهند.

 

مردسالاری؛ آیینی ریشه‌دار در تاریخ

در واقع باور به مردسالاری عمیق‌تر از آن چیزی است که بخواهیم با نگاهی سطحی آن را تنها به یک خصلت مردانه محدود کنیم چرا که برای بسیاری این باور مانند یک آیین و یا باور عمیق است که ریشه در دل تاریخ دارد و تنها شیوه گرامیداشت آن محرومیت زن از موجودیت است، موجودیتی که مردان آن را برای زنان به رسمیت نمی‌شناسند اما در مقابل برای خود خواهان حفظ هر آنچه که به مردسالاری هویت دهد هستند.