مردم یکاولنگ بامیان، با نفرت تحت حاکمیت طالبان زندگی شان را پیش میبرند
ولسوالی یکاولنگ یکی از مناطق افغانستان است که در حاکمیت سالهای ۱۳۷۵ تا ۱۳۸۰ شاهد قتلعام مردمش توسط طالبان بود که تنها در یک روز بیش از ۳۰۰ تن جوانان را به قتل رساندند. یکی از زنان میگوید: یکباره در خانه ما چند طالب آمده و همه خانه ما را زیر رو کردند.
بهاران لهیب
کابل- یکاولنگ بزرگترین ولسوالی ولایت بامیان در مرکز افغانستان میباشد و مردم این ولسوالی بیشتر مصروف دامداری اند. حاصلات زراعتی عمدتا شامل کچالو (سیب زمینی) و گندم میباشد که گندم بیشتر برای مصارف روزمره خود شان کفایت میکند ولی حاصلات کچالو بالاست و هر سال از درک فروش آن متباقی مصارف خود را تامین میکنند. کچالوی ولایت بامیان از کیفیت بسیار بالایی برخوردار است چون آب و هوای این ولایت برای کشت این محصول زراعتی بسیار مناسب میباشد و بهعلاون دهقانان شان کمتر از کود کیمیایی یا مواد غیرارگانیک دیگر استفاده میکنند. اما متاسفانه که دولتهای خاین بخصوص دولتهای فاسد کرزی و غنی در طول ۲۰ سال هیچنوع توجه برای کمک به دهقانان این منطقه و تمام کشور نکردهاند.
ولسوالی یکاولنگ یکی از مناطقی در افغانستان است که در حاکمیت سالهای ۱۳۷۵ تا ۱۳۸۰ شاهد قتلعام مردمش توسط طالبان بود که در ۱۹ جدی ۱۳۷۹ بیشتر از ۳۰۰ تن جوانان و نوجوانان پسر را به قتل رساندند و همه کشتهشدگان شیعهمذهب بودند و هدف از این جنایت طالبان ایجاد تفرقه مذهبی و قومی میان مردم افغانستان بود. اما خوشبختانه که بازماندگان این شناعت، طالبان را عامل آن میدانند نه سنیها و اقوام دیگر را.
چند مدتی پیش سفری به این ولسوالی داشتیم. وقتی وارد این ولسوالی میشوید، بعد از چند لحظه صحبت با مردمان آنجا، چشمدیدهای هولناک آنان را میشنوید، کسانی که توانستهاند از آن روز جهنمی نجات یافته و تلاش نمودهاند باوجود آن همه تجربه پُردرد تا هنوز در کنار خانواده شان زنده بماند. ولی حالا درد این مردم بیشتر شده است وقتی میبینند که قاتلان عزیزان شان دوباره حاکمیت را به دست گرفته و همان فرد دوباره والی این ولایت مقرر شده که به امر وی قتلعام و انفجار بتهای تاریخی بامیان صورت گرفته است.
مصاحبهشوندگان بنابر مشکلات امنیتی و حاکمیت قاتلان فرزندان شان نتوانستند هویت شان را افشا نمایند.
ع.ف. مردی که از جریان قتلعام آن روز توسط طالبان زنده مانده میگوید: «من تازه عروسی کرده بودم ۱۸ سال عمر داشتم که شنیدم طالبان وارد قریه ما شدند همه مردها را با خود میبرند و به رگبار میبندند، با سه برادرم در چاهی که در یک قسمی از طویله ما موقعیت داشت پنهان شدیم، کاکایم با ما نیامد حرفش این بود که یک دهقان است و طالبان با وی کاری ندارند ولی وی را در داخل حویلی ما به گلوله بستند. ما همهروز را در آنجا پنهان بودیم و نتوانستند که ما را پیدا کنند.»
د.س. مردی دیگر که حالا ۵۰ سال عمر دارد هم با سه عضو خانوادهاش در زیر برفها تمام روز را مخفی شدهاند. طالبان با این که آنان را تعقیب میکردند ولی موفق به پیداکردن آنان نشده بودند. در نیمههای شب وقتی از آنجا بیرون شدهاند پاهای شان دیگر حرکت نداشته که به طرف خانههای خود بروند ولی با هزار و یک مشکل خود را به مقصد رساندند و در مسیر راه با اجسادی رو به رو شدهاند که در جریان فرار هدف قرار گرفته بودند.»
س.خ. زنی که حالا ۴۵ سال عمر دارد میگوید: «شب ۱۹جدی ۱۳۷۹ برف شدید باریده بود، همهجا سفید را نموده و به مشکل میتوانستیم در روی برف حرکت کنیم که یکباره در خانه ما چند طالب آمده و بدون پرسان همه خانه ما را زیر رو کردند. از بکسهای لباس زنان تا همهچیز. پدرم مرد پیر و بیمار بود. از وی پرسیدند: پسر نداری؟ گفت: نه. وی را با مشت و لگد زدند که دروغ میگوید. واقعا پدرم پسری نداشت. وقتی فهمیدند چیز حاصل شان نمیشود خانه ما را ترک کردند. من با خواهر، مادر و پدر پیرم بودم. فردای آن روز فهمیدیم که تمام جوانان ما را قتلعام کردهاند.»
س.خ. بعد از سکوت طولانی اضافه میکند: «تعدادی از مردان ما توانسته بودند فرار کنند ولی اکثریت را در خانه، در حال فرار، در راه و تعداد را هم در یک محله جمع نمودند و با شلیک گلوله به قتل رساندند. روز وحشتناکی بود. خانوادهها اجازه نداشتند که اجساد عزیزان شان را از گوشه و کنار جمع آوری نمایند بعد از سه روز اجازه پیدا کردیم تا اجساد را دفن نماییم.»
در جمع کشتهشدگان پسر ۱۸ سالهای به نام مهرعلی بوده که به نماد قهرمانی برای مردم این منطقه مبدل شده است. وقتی طالبان مردم را در یک محله جمع نموده و پیش از کشتار شان به آنان دشنام میدادند که باعث خشم مهرعلی شده و به آنان حمله میکند. در واکنش، طالبان وی را زنده پوست نموده بودند. یکی از مردان با تن پاره پارهاش از آن حادثه زنده مانده که در تمام بدناش آثار گلوله دیده میشود و با دردهای مداوم همهروزه در تمام وجودش را رنج میداد. مردی دیگری در جمع کشتهشدگان وجود دارد که هیچ گلولهای به وی اصابت نکرده ولی حالا با مشکلات وخیم روانی دست و پنچه نرم میکند.
بعد از قتلعام، طالبان زنان و کودکان را مجبور ساختهاند که خانههای شان را ترک کنند که در مسیر راه کودکان زیادی از فرط سرما میمیرند. همچنان خانههای شان را به آتش کشیده شدهاند. زمانی که زنان دوباره به منطقه خود برگشتند، شمار زیاد شان هیچ عضو مرد خانواده شان زنده نمانده بود ولی همهی شان تصمیم میگیرند که در هر سن و سالی که اند تحصیل نمایند و فرزندان شان را تشویق به تحصیل نمودند. در این ولسوالی سطح زنان باسواد نسبت به بیشتر مناطق افغانستان بالاست و زنان بار همه مسوولیت را به دوش گرفتهاند. یکاولنگ، ولسوالیای با امکانات ناچیز ولی زنان باسواد زیادی را در دل خود جا داده است.