کنکور و قربانیان خاموش

کنکور در ایران از یک آزمون ساده‌ی ورودی به دانشگاه، به یکی از پیچیده‌ترین تجربه‌های آموزشی و روانی برای نوجوانان و خانواده‌ها تبدیل شده است؛ تجربه‌ای که سال‌هاست زندگی میلیون‌ها نفر را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد.

شیلا قاسمخانی

مرکز خبر- کنکور، امروزه، تبدیل به کوریدوری شده است که نوجوان سرگشته در هویت‌یابی خویش را به جوانی گمگشته در عرصه‌ی زندگی می‌رساند. اگر روزی کنکور صرفا آزمونی برای پذیرش دانش‌آموزانی شایسته و سختکوش بود، که می‌توانست سکوی پرتاب و راهی برای شناسایی نوجوانانی مستعد از دورافتاده‌ترین روستاها باشد، ولو با ضعف‌ها و انتقادات، امروز مافیایی است در هیبت هیولایی بی‌سروشکل و رانت‌خوار که گویا هیچ قدرتی توان مقابله با مضرات و آسیب‌های آن را ندارد. گردنه‌ای صعب که خانواده‌ها را وامی‌دارد فرزندانشان را صرفا با هزینه‌های کلان، روش‌های بی‌کیفیت مطالعه، انبوهی از لحظات استرس‌زا و بی‌ارزش قلمداد کردن کسب مهارت‌ها، برای عبور از این گردنه آماده کنند. این نوشتار به تاریخچه‌ی کنکور از ابتدا و فرازوفرودش تا به امروز پرداخته است.

 

تاریخچه کنکور

تا دهه‌ی ۴۰ شمسی هر دانشگاهی در ایران، شیوه‌ی خاص خودش را برای گزینش دانشجو داشت که به‌صورت  امتحان یا مصاحبه علمی بود. این روش پاسخگوی آن زمان بود، چون، هم دانشگاه‌ها محدود بودند و هم متقاضیان تحصیل. دانشگاه‌های آن زمان، دانشگاه تهران، دانشگاه پلی‌تکنیک (امیرکبیر فعلی)، دانشگاه ملی (شهید بهشتی فعلی)، فردوسی مشهد، جندی‌شاپور اهواز (شهید چمران فعلی) و دانشگاه پهلوی (دانشگاه شیراز فعلی) بودند که ظرفیت‌هایشان هم تکمیل نمی‌شد. تا اینکه به‌تدریج تقاضای ورود به دانشگاه افزایش و شرایط تغییر کرد. کنکور آمد و تا به امروز هم بر همه‌ی کش‌وقوس‌های تغییرش غلبه کرده و مانده است.

در سال ۴۲ شمسی اولین کنکور برگزار شد، اما شیوه‌ی برگزاری کنکور و مشکلاتی که برای هماهنگی‌هایش پیش آمد با انتقادات جامعه‌ی علمی روبرو شد و مجددا وضعیت آزمون به قبل از کنکور بازگشت، یعنی هر دانشگاهی آزمون خودش را برگزار کند. در دهه‌ی چهل، هم تب تحصیل بالا گرفت و هم تعداد دانشگاه‌ها افزایش یافت، لاجرم بحث کنکور دوباره بالا آمد و برای شرایط پیش‌آمده بهترین گزینه به نظر رسید. بنابراین در سال ۴۷ برگزاری کنکور در دستور کار قرار گرفت و در سال ۴۸ برگزار شد.

سال۵۴ سازمان سنجش آموزش کشور تأسیس شد تا کنکور وارد مرحله‌ای جدید شود. از آن سال معدل امتحانات نهایی ششم متوسطه و نوع مدرک (دیپلم ریاضی، طبیعی و ادبی)، جنسیت، وضعیت نظام‌وظیفه و سهمیه منطقه نیز در قبولی کنکور تأثیر داشت. البته در سال ۵۷ این شرایط دیگر اعمال نشد. کنکور آن سال کنکوری بود در میانه‌ی تحولات انقلابی. آن سال‌ها ۱۷۰ هزار دانشجو بودند که در ۱۵۰ رشته تحصیل می کردند. کنکور در سال ۵۸ هم اجرا شد، ولی پس ‌از آن با آغاز انقلاب فرهنگی، دانشگاه‌ها و کنکور تعطیل شدند تا اینکه در سال ۶۱  مجددا با تبصره‌هایی جدید در رشته‌های محدودی شامل پزشکی، فنی و مهندسی، کشاورزی، الهیات و معارف  اسلامی برگزار شد. همچنین سهمیه‌ها هم در این سال آمدند و جاپای خود را محکم کردند تا شروع نارضایتی‌های سال‌های آتی را رقم بزنند.

در سال‌های بعدی نیز هر سال تغییراتی در نظام آموزشی، کتاب‌های درسی و کنکور پدید می‌آمد که تا مدت‌ها استرس و سردرگمی نوجوانان را درپی داشت، تغییراتی که نه‌فقط در راستای بهبود اوضاع و عادلانه شدن این سیستم همگانی نبود، بلکه ماحصلی جز بی‌نظمی و خلق مشکلات جدید نداشت‌.

از آخرین تغییراتی که در شیوه‌ی ارزیابی رتبه‌ی کنکور انجام شد دخالت دادن معدل بود، که نه‌تنها باز هم باری از روی دوش نوجوانان برنداشت، بلکه همچنان بر آتش بی‌عدالتی آموزش در نقاط مختلف ایران دمید، زیرا کماکان دانش‌آموزان تهرانی و شهرهای برخوردار، به‌مدد امکانات آموزشی به‌روز و متنوع، گوی سبقت را از دانش‌آموزان کمتربرخوردار می‌ربایند، و جوانان شهرها و مناطق پیرامون فرصتی برای شناساندن استعدادها و تحقق رویاهایشان نمی‌یابند.

نسیم.ب از شهرستان دورود لرستان می‌گوید: " من درسم خیلی خوب بود، حتی آزمون تیزهوشان قبول شدم، ولی چون مدرسه در شهر دیگری بود و باید در خوابگاه می‌ماندم خانواده‌ام اجازه ندادند. بدون هیچ کلاس یا معلم خصوصی، در دبیرستان دولتی رشته‌ی ریاضی خواندم، و همیشه نمراتم بالای ۱۸ بود، ولی آن سالی که کنکور دادم، به‌دلیل اعمال سیاست پذیرش دانشجو در شهرهای هم‌گروه، شانس قبولی ما در شهرهای بزرگتر کم شده بود، درحالی‌که دلم می‌خواست از این شهر کوچک به شهر بزرگتری بروم و شانس خودم را برای زندگی شغلی و شخصی بهتر امتحان کنم، ولی درنهایت از دانشگاه دولتی ملایر قبول شدم‌"

 

آسیب‌‌شناسی کنکور

همانطور که در بالا هم اشاره شد، آخرین تصمیمی که برای تغییر در وضعیت رتبه‌سنجی دانش‌آموزان اعمال شد، دخالت دادن معدل در رتبه‌ی کنکور بود، اما نتیجه چه شد؟ خون‌دماغ شدن، استفراغ، حالت تهوع، بی‌خوابی، ریزش مو، کم‌اشتهایی و اضطراب شدید، چراکه بسیاری از دانش‌آموزان پایه‌های دهم، یازدهم و دوازدهم به‌دلیل تاثیر قطعی معدل امتحانات نهایی بر نتیجه کنکور با چالش بزرگ‌تری مواجه شدند: "اضطراب نهایی" دانش‌آموزانی که برای بیست‌وپنج صدم نمره روزها گریه کردند و ریزش مو گرفتند، چون می‌دانستند که روی ترازشان تاثیر منفی خواهد گذاشت. اگر به این چالش معضلاتی مانند  توزیع دیرهنگام کارت‌های امتحان، اختلال در تعیین صندلی، حوزه‌های امتحان، زمان برگزاری آزمون، استرس بیش‌ازحد، مصرف قرص‌های آرامبخش، اختلال در قاعدگی، مراجعه به روانپزشک را هم اضافه کنیم، می‌توان به بخشی از آسیب‌های کنکور پی برد. گاهی میزان استرس برای امتحانات نهایی و کنکور برای نوجوانان به‌حدی بالاست که دچار بیماری‌های قلبی‌عروقی می‌شوند یا ماهانه هزینه‌های زیادی را برای تراپیست می‌پردازند.

 

نخبه‌پروری پیامد منفی مدرک‌گرایی

با بالا گرفتن تب کنکور فرهنگ مخرب نخبه‌پروری هم شکل گرفت، که با ظهور مدارس مختلف، نمونه‌مردمی، نمونه‌دولتی و تیزهوشان خانواده‌ها را مجاب و تشویق می‌کنند که فرزندانشان نخبه هستند و با بچه‌های عادی فرق دارند. پارسا.ی که در مدرسه‌ی تیزهوشان کرج درس خوانده است، تجربه‌اش از کنکور را این‌طور می‌گوید: «به اصرار مادرم، برای اینکه بتوانم در مدرسه‌ی تیزهوشان قبول شوم، سه سال در گرانترین و بهترین مدرسه‌ی غیرانتفاعی کرج درس خواندم. تخصصشان قبولی دادن در تیرهوشان بود. قبول هم شدم، ولی تمام آن سال‌ها مثل جهنم برایم گذشت، رقابت بالا برای نشان دادن اینکه چه کسی باهوش‌تر است، تمام لحظاتم را تحت‌تأثیر گذاشته بود. تنها آرزویم این بود که این روزها زودتر تموم شود و رویای باشکوه دانشگاه تراز اول را واقعی کنم، اما در کمال ناباوری دامپزشکی اراک قبول شدم و حالا احساس می‌کنم هیچ انگیزه و علاقه‌ای به آینده ندارم. این قبولی برایم افت دارد.»

خانم حقیقت مادر یک دانشجوی علم‌وصنعتی درباره‌ی تجربه‌ی تلخش از تحصیل پسرش در مدرسه‌ی تیزهوشان می‌گوید: «اگر زمان به عقب برگردد، هرگز پسرم را در مدرسه‌ی تیزهوشان ثبت‌نام نمی‌کنم، استرس و رقابتی بودن فضا بر سلامت روان و داشتن تعامل اجتماعی سالم پسرم تأثیر منفی گذاشته. حالا می‌دانم که سلامت فرزندم از هر عنوان و دانشگاه تراز اولی برایم مهم‌تر است ولی دیر شده.» همچنین به وجود آمدن دانشگاه‌های مختلفی مانند آزاد، پیام‌نور و علمی‌کاربردی از دیگر مضرات فرهنگ مدرک‌گرایی بود که نتیجه‌اش انبوهی جوان مدرک‌به‌دست است که نه کار دارند و نه مهارت، و فقط مدرکی برای خودبزرگ‌بینی کاذب نصیبشان شده است.


         


        

آمارها چه می‌گویند؟

کارکرد اصلی دانشگاه، آموزش عالی، پژوهش و تربیت نیروهای متخصص برای پاسخگویی به نیاز جامعه است ولی آمارهای انتخاب رشته متقاضیان و قبولی دانش‌آموزان در جغرافیاهای مختلف ایران نشان می‌دهد که عملا آموزش عالی در ایران فرسنگ‌ها از رسالت اولیه و اصلی خود دور افتاده است. دورافتادنی بعید با چاله‌هایی عمیق که پر کردنش چندان تصویر روشنی در ذهن متبادر نمی‌کند. در چند سال گذشته متقاضیان رشته‌ی تجربی بیشترین آمار را به خود اختصاص داده‌اند و سپس رشته‌های علوم انسانی و ریاضی قرار گرفته‌اند. کاهش شدید داوطلبان رشته ریاضی حامل پیام نگران‌کننده‌ای است که حکایت از عدم کشش بازار کار برای جذب فارغ‌التحصیلان این رشته دارد.

آرین.س که دانشجوی مهندسی مکانیک در دانشگاه آزاد کرج است، درسش را رها کرده و در یک مکانیکی شاگردی می‌کند. او این انتخابش را هوشمندانه‌تر می‌داند و می‌گوید: « دوازده سال تحصیلم در مدارس همواره با استرس نمره گذشت. از شدت استرس بی‌اشتها می‌شدم و شب‌ها خوب نمی‌خوابیدم. به دبیرستان که رسیدم پدرومادرم در یک مدرسه‌ی غیرانتفاعی ثبت‌نامم کردند. کلی هزینه و وقت صرف تحصیلم شد. درنهایت، در دانشگاه آزاد کرج، رشته‌ی مهندسی مکانیک قبول شدم. البته هیچ زحمتی هم نداشت، چون متقاضیان رشته‌ی ریاضی آنقدر کم شده است که به‌راحتی می‌توان در دانشگاه‌های آزاد پذیرش گرفت، ولی دانشگاه و چیزهایی که می‌آموختند خیلی از تصور من دور بود و تصمیم گرفتم به جای تلف کردن وقتم پای تئوری‌ها، در یک مکانیکی کار عملی یاد بگیرم.»

یکی از پیامدهای این تحول رشته‌ای، هدر رفتن استعدادهای بالقوه‌ای است که می‌توانستند زمینه جهش علمی مملکت و تحول اقتصادی آن را فراهم آورند. این نتیجه‌ی ناخوشایند نیز تحت‌تأثیر گسترش بی‌رویه‌ی دانشگاه آزاد، پیام‌نور و بیگانه شدن دانشگاه از کارکرد اصلی خود و کاهش رشد اقتصادی است. وقتی صنعت خودروسازی و صنایع لوازم خانگی که در دهه چهل همزمان با کره‌جنوبی آغاز به کار کردند، نتوانستند با تکنولوژی‌های نوین و دیگر الزامات سیاسی و اقتصادی آن در دهه‌ی هفتاد همگام شوند، روشن است که در دهه‌ی هشتاد و نود دیگر حرفی برای گفتن نداشته باشند و در وادی سیاست واردات، اقتصاد رانتیر و فسادهای آن گم شوند‌، در چنین شرایطی هجوم داوطلبان به رشته‌های لوکسِ گروه علوم تجربی یعنی پزشکی و دندانپزشکی و داروسازی کاملا قابل درک است. جایگاه علوم انسانی هم کماکان مهجور مانده است و به‌تناوب تلاش‌ها برای نابودی این رشته ادامه دارد. دال مرکزی این رشته‌ها و کنکور، آن نقطه‌کانونی که همه‌چیز در خدمت آن است، نه رسالت انسان‌سازی که پر کردن جیب رانت‌خواران آموزشی است که از این راه پول‌های کلان به جیب می‌زنند.

 

خودکشی و آسیب‌های روانی کنکور

پژوهش‌ها نشان می‌دهد که پیامدهای اضطراب و فشار برآمده از کنکور در شمار زیادی از شرکت‌کنندگان پدیدار می‌شود و به کاهش کارآمدی آموزشی، و در پی آن افسردگی آن‌ها می ‌انجامد و اگر واکنش‌های افسردگی پس از ناکامی در کنکور پیگیری نشود و به کاهش اعتماد‌به‌نفس منجر شود، فرد دچار مشکلات سازگاری عاطفی و اجتماعی خواهد شد، حتی اضطراب کنکور، اضطراب دانش‌آموزان را در سه دوره‌ی تحصیلی متوسطه‌ی دوم نیز افزایش می‌دهد. پژوهش‌های ۱۰ سال گذشته تا به امروز نشان می‌دهد، بسیاری از دانش ‌آموزانِ دبیرستانی از اختلالات روان­‌رنجوری، رنج می‌برند. نظام فشل آموزشی در ایران نه‌تنها اقدامی به بهتر شدن وضعیت موجود نمی‌کند،  بلکه دست‌کم اقدام به آموزش مهارت‌های واقعی زندگی هم نمی‌کند، روش‌های کنترل خشم، استرس و مدیریت شرایط تا نوجوانان با آسیب‌های کمتری به جنگ این غول ناهنجار بروند. بدون اینکه فرصت‌ یادگیری عمیق داشته باشند، کنکور به ابزاری برای بی‌عدالتی تبدیل می‌شود نه راهی برای تحقق رویاها. متأسفانه به‌دلیل محرمانه بودن آمار خودکشی در ایران از سال ۱۴۰۰ هیچ گزارش رسمی‌ای در این زمینه وجود ندارد. آخرین گزارش منتشرشده مربوط می‌شود به سال ۱۳۹۹ که، سید محمد بطحایی، وزیر اسبق آموزش‌وپرورش، گفته بود: در سال‌های گذشته در بولتن‌های محرمانه، اخباری از خودکشی ده‌ها نفر از داوطلبان کنکور داشتیم که به‌علت شکست، سرکوب و تحقیر در خانواده این کار را انجام داده بودند.(مشرق)

او همچنین درباره‌ی ماهیت مدارس غیرانتفاعی و موسسات کنکور اضافه کرده بود: «در موسسات تعارض منافع وجود دارد و نیازمند قانون است. به‌عنوان مثال بنده‌ی نوعی به‌عنوان وزیر، معاون، مدیرکل و کارشناس اجازه ندارم که در این مسیر سرمایه‌گذاری کنم، مدرسه غیردولتی داشته باشم و کتاب منتشر کنم و باید اگر چنین شد مجازات شوم. این موضوع نیازمند قانون است. در دوره وزارتم بارها در مجلس گفتم به‌عنوان وزیر می‌توانم بخشنامه بزنم که مدیرکل اجازه ندارد مدرسه غیردولتی داشته باشد، اما یک بخشنامه است و با رفتن بنده و کاهش مراقبت‌ها دوباره تکرار می‌شود.»

کنکور که روزی بنابه ضرورت‌هایی در دهه‌ی ۴۰ شروع شد، در سال‌های اخیر تبعات زیادی را بر کودکان و نوجوانان داشته است، که به ذات استرس‌زای کنکور و روش سنجش و پذیرش دانشجویان برمی‌گردد. روشی که در بسیاری از کشورها منسوخ شده است.  برخی متخصصان هم می‌گویند که در شرایط موجود چاره‌ای جز تن دادن به روش موجود نداریم، وقتی ۱۰۰ صندلی خالی برای یک رشته‌ی خاص در یک دانشگاه معتبر داریم و ۱۰ هزار نفر پشت کنکور هستند، باید کنکور برگزار شود، اما روی دیگر این ناچاری نه به‌واقع اجبارِ تن دادن به این آزمون آسیب‌زاست که ظهور غول‌های تجاری به‌ظاهر رویین‌تن موسسات و کتب کنکوری است که تحت‌ لوای تبلیغات گسترده در رسانه‌های جمعی، به‌ویژه صداوسیما، و بیلبوردهای شهری، همچون سدی نفوذناپذیر مانع ایجاد تغییرات بنیادین در روند کنکور امروزی شده‌اند. به‌طوری که خانواده‌ها را وامی‌دارند به هزینه‌های سرسام‌آور این آموزشگاه‌ها، موسسات، کلاس‌های خصوصی و کتب کنکوری تن دهند، حتی اگر از حیث مالی بضاعت چندانی نداشته باشند.

آزیتا.ص از شهرستان مرند می‌گوید: «در دبیرستان جزو دانش‌آموزان برتر بودم، بی‌نهایت درسخوان و ساعی بودم. همه‌ی دبیرهایم معتقد بودند در رشته‌ی پزشکی قبول می‌شوم‌، آرزوی خانواده‌ام این بود که من خانوم دکتر بشوم. مادرم برای بالا بردن شانس قبولی‌ام برایم معلم خصوصی گرفت. او طلاهایش را فروخت و خرج معلم‌ها کرد، سال اول دچار استرس کنکور شدم، و نتوانستم در رشته‌ی پزشکی قبول شوم. سال دوم هم شانسم را امتحان کردم، باز هم همان مسیر پرهزینه و سخت، اینبار مادرم فرش دستبافتمان را فروخت، ولی باز من قبول نشدم. بسیار سرخورده و شرمنده بودم. از سر ناچاری رشته‌ی میکروبیولوژی دانشگاه آزاد کرج رفتم. هنوز هم باورش برایم سخت است که آن‌همه رویابافی، تلاش‌های شبانه‌روزی و هزینه‌هایی که شد برای رسیدن به این نقطه بود».

نکته‌ی غم‌‌بار ماجرا اینجاست که ذی‌نفعان کنکور ده‌ها هزار میلیارد تومان گردش مالی از قِبل کنکور دارند و به این سادگی‌ها نمی‌توان بر نفوذ و بودنشان غلبه کرد، حتی اگر باور داشته باشند این جریان نسل آینده را تهدید می‌کند، نه‌تنها برایشان محل تردید و دل‌نگرانی نیست، بلکه به‌محض اینکه کسی بخواهد تغییری هم ایجاد کند، به هر کجا که دستشان برسد از ریاست‌جمهوری گرفته تا مجلس، مجامع علمی و دانشگاه‌ها و مراجع دینی شروع به سنگ‌اندازی می‌کنند. این ذی‌نفعان اجازه چنین تغییرات و اصلاحاتی را نمی‌دهند.

رونیا.ف، دانش‌آموز شانزده‌ساله، امسال در مدرسه‌ی غیرانتفاعی ثبت‌نام شده است، که آمادگی‌اش برای کنکور را آغاز کند، می‌گوید: «می‌دانم که هر امتحانی همراه با استرس و اضطراب است، ولی خب متاسفانه در کشور ما چونکه کنکور اصلا رقابت سالمی نیست و برای همه شرایط یکسان نیست و عده‌ای از سهمیه و خریدن صندلی استفاده می‌کنند، برای من خیلی ناراحت‌کننده‌ست، اگر در شرایط مساوی برگزار می‌شد، خیلی بهتر و منطقی‌تر بود تا هرکسی که واقعا تلاش می‌کند و لیاقت دارد بتواند به هدفش برسد.»

او در پاسخ به این سوال که چقدر به گزینه‌ی جایگزین مهارت‌آموزی فکر می‌کند، گفت:  «اگر کسی دنبال یادگیری مهارتی باشد، خب قطعا کنکور نمی‌تواند در آیند‌ه‌اش خیلی نقش داشته باشد، بستگی دارد که هدف و علاقه‌ای که داری چیست. برای من چون آینده‌ای که در نظر دارم از راه تحصیل به‌ دست می‌آید خب قطعا خیلی تاثیر دارد.»

نظام آموزشی و کنکور به‌حدی آشکارا طبقاتی و تجاری شده است که والدین را عملا در تنگنا قرار می‌دهد تا برای ساختن آینده‌ی فرزندانشان، به هر زور و زحمتی که هست آن‌ها را در مدارس غیرانتفاعی ثبت‌نام کنند. مثلا والدین رونیا برای همراهی با هدف دخترشان مجبور شده‌اند او را در مدرسه‌ی غیرانتفاعی ثبت‌نام کنند. مادر رونیا می‌گوید: «تا کلاس نهم دخترم را در مدرسه‌های دولتی ثبت‌نام کردم، چون اعتقادی به مدارس غیرانتفاعی نداشتم و دلم نمی‌خواست دخترم در شرایط خاص و ویژه‌ای نسبت به بقیه باشد، ولی وقتی دیدم مدارس دولتی نه‌تنها کارایی و کیفیت ندارند، اغلب حتی مشکل کمبود دبیر دارند و حتما ساعاتی در هفته بچه‌ها بیکارند، ناگزیر، امسال دخترم را در مدرسه‌ی غیرانتفاعی ثبت‌نام کردم که از پایه‌ی دهم بچه‌ها را برای کنکور آماده می‌کنند و آزمون می‌گیرند.»

 

مافیای کنکور؛ سدی نفوذناپذیر

پژوهش‌ها نشان داده که بیش از ۶۰درصد از دانشجویان پذیرفته‌شده در دانشگاه، شناخت جامع و درستی از رشته‌ی خود ندارند و این، خود شدت بی‌علاقگی به تحصیل، اُفت تحصیلی، افسردگی و ناکامی در زندگی را در پی دارد. زیرا بسیاری از داوطلبان، به‌دلیل فشار خانواده و اطرافیان به تحصیل در دانشگاه، ارزش‌های اجتماعی‌اقتصادی حاکم بر جامعه، فرار از سربازی و بسیاری دلایل دیگر، ناگزیر به انتخابِ رشته‌ای نامتناسب و مغایر با علایق و توانایی‌هایِ خود می‌شوند، که در طولانی مدت می­ تواند منشاء بسیاری از مشکلات روانی هم برای فرد و هم برای خانواده او باشد

مافیای کنکور مؤسساتی هستند که از طریق کنکور درآمدی میلیاردی به دست می‌آورند و آینده میلیون‌ها نفر را به خطر می‌اندازند و این کار را از طریقِ چاپ کتاب‌هایِ به‌اصطلاح راهنما و تست‌های مختلف انجام می‌دهند و بیشترِ موانعِ برداشتن کنکور همین مراکز چاپ کتاب و آ‌ماده‌سازی دانش‌آ‌موزان برای سپری کردن کنکور است. این مؤسسات با انتشار کتاب‌های تست، آزمون‌های مشابه کنکور و کلاس‌های تقویتی و .... دانش­‌آموزان را به سمت رشته‌هایی که شاید مورد علاقه‌شان نیست سوق می‌دهند و از این طریق درآمدی باورنکردنی به دست می‌آورند. این درآمد به‌قدری بالاست که می‌شود با آن تعداد زیادی شغل در کشور ایجاد کرد تا جوانان به کار مشغول شوند. مافیای کنکور با ایجاد ترس در بین دانش‌آموزان، آن‌ها را به سمت آینده‌ای تاریک و مبهم سوق می‌دهند و این نگرش را در دانش‌آموزان به وجود آوردند که اگر فردی هر سال کتاب‌های کنکور و کتاب‌های تست آن‌ها را خریداری نکند، نمی‌تواند در کنکور موفق شود و بسیاری از خانواده‌ها از بیم آنکه فرزندانشان در مسابقه ورودی دانشگاه‌ها پذیرفته نشوند دست به دامان این مؤسسات می­‌شوند و از این درگاه هزینه‌های گزافی به دوش می­‌کشند و دانش‌آموز کنکوری‌ در اثرِ فشار و استرس زیادی که از سوی جامعه، خانواده و این مؤسسات متحمل می‌شوند، با طیفِ وسیعی از مشکلات روانی مواجه خواهد شد.

مسئله‌ این است که آموزش و پرورش نیز با این سیستم همکاری دارد. حجم کتاب‌های درسی هر سال کمتر می‌شود، در عین حال حجم کتاب‌های کمک درسی و کنکور افزایش می‌یابد، در نتیجه دانش‌آموزان و خانواده‌ها مجبور به خرید کتاب‌های کمک‌درسی خواهند بود. از سوی دیگر کتاب‌های درسی هر سال تغییر می‌کند و این منجر به تغییر کتاب‌های کمک‌درسی خواهد شد، در نتیجه همه دانش‌آموزان هرساله مجبور به خرید این کتاب‌ها می‌شوند. مافیای کنکور دانش‌آموزان را به کنکور و ماندن در پشت‌کنکور تشویق می‌کنند و دانش‌آموزان را به سمت دانشگاه و رشته‌های دلخواه خود هدایت می‌کنند و خروجی این ماجرا فقط‌وفقط بیکاری جوانان کشور است. برایِ مثال؛ در حال حاضر ۸۰% شرکت­‌کنندگان رشته تجربی به لطف این مافیا به رشته پزشکی فکر می‌کنند.

تبلیغات مافیای کنکور در این زمینه به قدری زیاد است، که کنکور دقیقاً تبدیل به یک صنعت شده است. این مؤسسات میلیاردها تومان تبلیغات به صداوسیما پرداخت می‌کنند و ما همه‌روزه شاهد تبلیغات مختلف میلیاردی این مؤسسات در تلویزیون هستیم. آمار چاپ کتاب در کشور نشان می‌دهد از هر سه کتاب چاپ‌شده در کشور یکی کمک‌آموزشی است، با اینکه صنعت نشر کاهش تیراژ چندمیلیونی را در سال‌های اخیر تجربه کرده است، اما کتاب‌‌های کمک‌درسی طی این مدت به‌حدود ۲۵ میلیون نسخه افزایش یافته‌اند. به خاطر همین است که ناشران کتاب‌های مختلف به جای نشر کتب علمی و پژوهشی و داستان و ... رو به سمت نشر و توزیع کتاب‌های کمک‌آموزشی درسی می‌آورند تا از این طریق بتوانند ضررزیان خود را جبران کنند. به‌طور کلی صنعت نشر داخلی کشور در خدمتِ مافیای کنکور است تا دردناکی این رقابت شوم را برایمان چندبرابر کند.