خودکشی، فریادی خاموش از دردی مشترک؛ نگاهی بر آمار و علل خودکشی در ایران

این‌روزها در دل بحران‌های ایران، مرگ‌های خاموشی رخ می‌دهد که هر کدام فریادی بی‌صدا از ناامیدی و بی‌عدالتی موجود است. خودکشی تنها پایان زندگی یک فرد نیست، بلکه نشانه‌ای از بحران عمیق در زیست جمعی‌ست؛ هشداری که پژواکش تا آینده‌ای دور ادامه خواهد داشت.

 

ویان مهرپرور

مهاباد- در سال‌های اخیر، جامعه‌ی ایران با موج فزاینده‌ی خودکشی روبه رو شده است. افزایش اقدام به خودکشی و مرگ ناشی از آن در شرایطی رخ می‌دهد که کشور با بحرانی چندلایه در حوزه‌های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی دست‌و‌پنجه نرم می‌کند. در این میان، روژهلات و استان‌های محروم کشور در صدر آمارها قرار دارند. همچنین جامعه‌ی زنان به عنوان جامعه‌ای تحت ستم مضاعف، بالاترین نرخ اقدام به خودکشی را به خود اختصاص داده‌ است. این داده‌ها، ما را با پرسشی جدی روبه‌رو می‌سازد؛ در این شرایط، ریشه‌ی خودکشی‌ها به چه چیزی برمی‌گردد؟

 

آمارهایی که سخن می‌گویند

گفته می‌شود که که در سه یا چهار سال اخیر، هر سال ١٠ درصد به مرگ‌های ناشی از خودکشی اضافه شده است. بر پایه‌ی داده‌های رسمی نرخ مرگ ناشی از خودکشی در ایران طی یک دهه‌ی گذشته بیش از ۴۰ درصد افزایش یافته و به بیش از ۷ هزار مورد در سال رسیده است. همچنین سالانه حدود ۱۳۰ هزار مورد اقدام به خودکشی ثبت می‌شود، آماری که تنها بخشی از واقعیت را بازتاب می‌دهد، چراکه بسیاری از خانواده‌ها به دلیل تابوهای مذهبی و فرهنگی، از گزارش رسمی این موارد خودداری می‌کنند. نگاهی به پراکندگی جغرافیایی نشان می‌دهد که استان ایلام، کرماشان، لرستان، همدان، کهگیلویه و بویراحمد و سنه در صدر مناطق دارای بالاترین نرخ خودکشی قرار دارند. از نظر شغلی، بیشترین آمار مربوط به کارگران، دانشجویان، دانش‌آموزان و سپس زنان خانه‌دار است. شایان توجه آن‌که اقدام به خودکشی در میان زنان دو برابر مردان است و زنان خانه‌دار بالاترین نرخ اقدام به خودکشی را دارند. همچنین برخلاف الگوی جهانی، بیشترین مرگ‌های ناشی از خودکشی در ایران در میان جوانان ۲۵ تا ۳۴ ساله رخ می‌دهد.

 

خودکشی؛ پدیده‌ای چند وجهی در بستر بحران‌های ساختاری

خودکشی صرفاً یک انتخاب فردی یا نتیجه‌ی بیماری روانی نیست، بلکه پدیده‌ای چندوجهی است که در دل ساختارهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی شکل می‌گیرد. فردی که دست به خودکشی می‌زند، غالباً از رنجی عمیق، ناامیدی مداوم و فقدان راه‌حل‌های مؤثر برای مواجهه با بحران‌ها رنج می‌برد. بر اساس تحلیل آمارها، می‌توان ارتباط مستقیمی میان وضعیت زنان و ساختارهای زن‌ستیز در ایران با افزایش آمار خودکشی میان آنان مشاهده کرد. همچنین در استان‌هایی مانند ایلام و کرماشان که شاخص فلاکت اقتصادی در آن‌ها بالاست، نرخ خودکشی نیز به‌طور مشابه بالا است. با توجه به افزایش سرکوب سیاسی در سال‌های اخیر، به‌ویژه پس از خیزش انقلابی "ژن، ژیان، آزادی"، و تشدید بحران اقتصادی و تورم، این دو عامل به‌عنوان مؤثرترین دلایل برای گسترش پدیده‌ی خودکشی به‌شمار می‌روند.

 

چشم اندازهای نه چندان خوشبینانه به آینده

گفته‌ها حاکی از آن است که اکثر مردم، به‌ویژه جوانان، امیدی به آینده ندارند. بریوان.ت، زن ۲۶ ساله و دانشجوی دکتری معماری، می‌گوید: «نمی‌دانم پس از اتمام تحصیلاتم چه خواهد شد، اما با مشغول شدن به درس فعلا حواسم را از آینده پرت می‌کنم.» از سوی دیگر، بسیاری از مردم به دلیل نابسامانی‌های موجود در تمام ابعاد جامعه، توانایی برنامه‌ریزی برای آینده و زندگی را از دست داده‌اند. فضای سرکوب و خفقان سیاسی نیز به گونه‌ای توصیف می‌شود که گویی اختیار فرد نسبت به سرنوشت خود هیچ ارزشی ندارد برای مثال دنیا.ا، فارغ‌التحصیل رشته حسابداری، می‌گوید: «برخی برنامه‌ها مثل ازدواج، راه‌اندازی کسب‌وکار، یا حتی ادامه تحصیل دیگر ممکن نیست. هر برنامه‌ای که جوان ایرانی داشته باشد، با نوسانات ارز یا محاصره‌ی محرومیت‌ها به خاطرات سپرده می‌شود. اگر هم اعتراضی داشته باشی، جایت در انفرادی‌های اداره اطلاعات است. حال اگر زن باشی همه‌ چیز بدتر خواهد بود.»

 

مسئولیت این مرگ‌ها با  کسانی ست که امید را از مردم گرفته‌اند

خودکشی تنها پایان زندگی یک فرد نیست، بلکه نشانه‌ای از بحرانی عمیق در زیست جمعی ماست؛ هشداری که اگر شنیده نشود، پژواکش تا آینده‌ای دور ادامه خواهد داشت، پس لازم است علل آن شناسایی و برطرف شود. کژال.ک یک جامعه‌ شناس مهابادی می‌گوید: «خودکشی، امروز در ایران، تنها یک انتخاب شخصی نیست؛ بلکه به‌نوعی کنش اعتراضی خاموش علیه ساختاری است که زندگی را ناممکن ساخته است. در جایی که سیاست‌گذاری‌های ناکارآمد، سرکوب مستمر، و بی‌ثباتی اقتصادی فرصت‌های زیستن را می‌بلعند، مرگ رخدادی قابل پیشبینی ست اما مسئولیت این مرگ‌ها متوجه کسانی‌ست که  امید را از مردم گرفته‌اند، کسانی که در ایران در رأس و بطن جمهوری اسلامی سکان‌های مملکت را در دست گرفته‌اند.»