از کودکهمسری تا رانندگی در خیابانهای کرماشان؛ روایت زنی بهنام سیما
سیما با پرایدی فرسوده خیابانها را میگردد؛ هم دنبال مسافر، هم در جستوجوی بقا. داستان زندگی سیما انعکاس زندگی زنانی است که هم با فقر و هم دیگر رنجهایی کە به آنها تحمیل شده مبارزه میکنند.

نسیم احمدی
کرماشان- داستان زندگی هر زنی میتواند کتابی قطور از تجربیات مختلف باشد. برای تعدادی ممکن است صفحاتی از این کتاب را شادی و حس زندگی در بر بگیرد اما برای بسیاری از زنان تمام صفحات این کتاب مملو از غصه و غم است و این کتاب آکنده از غم، برای بعضی از آنها حتی چند جلد است.
سیما؛ رانندهای با بار زندگی
سیما الیاسی(اسم مستعار) زنی از کرماشان است که حال نزدیک به ٣٧ سن سال دارد و برای گذران زندگی مجبور به مسافرکشی است. او میگوید وقتی ١۴ ساله بوده و قبل از اینکه حتی بداند پریود چیست به عقد مردی درآمده که ٢٣ سال از او بزرگتر بوده است. او قبل از اینکه حتی بداند ازدواج و زندگی چیست صاحب دو فرزند شده و مجبور شده قبل از اینکه از کودکی اش لذت ببرد، خود مادر دو کودک شود.
این زن کودک همسری و مادر دو فرزند بودن را قبل از اینکه ٢٠ سالش شود تجربه کرده است و با وجود اینکه خود از زنی زاده شده است اما قربانی تصمیم همان زن یعنی مادرش شده و وادار شده به ازدواج تن بدهد.
حال سیما که در آستانه ۴٠ سالگی است بخش دیگری از رنجهای زندگیاش آغاز شده چرا که همسرش که کارگر ساختمانی بوده و الان نزدیک به ۶٠ سال سن دارد از داربست افتاده است و دیگر توان کار کردن ندارد. با از کار افتادگی همسر سیما، حال او مجبور است خرج زندگیشان را از راه مسافرکشی تامین کند. او میگوید با وجود اینکه خودش درس نخوانده اما تلاش میکند که کار کند و نگذارد دخترش در آینده تجربه مشابهی از زندگی مانند او داشته باشد و وادار شود تن به ازدواج بدهد برای همین تلاش میکند دخترش را به دانشگاه بفرستد.
اما این شغل برای زنی در جامعهی مردسالار محدودیتهای فراوانی دارد. او میگوید نمیتواند هر مسافری را سوار کند چرا که میترسد چون زن است به او آسیبی برسانند و مردهای مسافر به او پیشنهادهای بیشرمانه بدهند. سیما میگوید فرقی ندارد مردها جوان باشند یا پیر به محض اینکه سوار میشوند دنبال راهی هستند که سر صحبت را با او باز کنند و حتی رفتار جدی سیما هم تاثیری بر کنجکاوی این مردها ندارد. او میگوید مجبور است حتی در گرمای تابستان هم مقنعه بپوشد که مبادا تحریک مردی را برانگیزد و در بیشتر مواقع از ترس اینکه مردی مزاحم او نشود چاقویی با خود حمل میکند. اما فقط در هنگام مسافرکشی مردها مزاحم او نمیشوند بلکه حتی تعمیرکارها هم دست از سر زن بودن او برنمیدارند. او میگوید ماشینش قدیمی است و بسیاری از مواقع نیاز به تعمیر دارد و مجبور است تعمیرگاه برود. اما تعمیرکاران با صحبتهایشان او را کلافه میکنند و سعی میکنند قطعات را گرانتر به او بفروشند تنها به این دلیل که مردی همراه او نیست و زنی تنها است.
زنبودن، کافیست برای جنگیدن
داستان زندگی سیما انعکاسی از زندگی تمام زنهایی است که در کرماشان مجبور به کار هستند اما در کنار مبارزه با فقر مجبورند همانند ارتشی تک نفره در برابر قضاوتها، خطر تجاوز و هزاران رنج دیگر که تنها به جرم زن بودن به آنها تحمیل میشود مبارزه کنند؛ مبارزهای که اگر سایه سیاه حاکمیت مردسالاری و جنس دوم بودن بر سر زنان وجود نداشت شاید کمی راحتتر بود.