«من از زندان آزاد شدم اما قسمتی از من کنار نسیم، پخشان و وریشه باقی ماند»

نوشته؛ دینا قالیباف،خبرنگار

 

اغلب شب‌ها خواب پریشان می‌بینم. در خوابم آسمان از کوه‌های زندان اوین صافِ صاف دیده می‌شود. دیدن این منظره در خوابم لذت‌بخش است؛ انگار که هنوز مثل همان روز می‌توانم احساس کنم که چقدر خوشحالم از آگاهی شاپور به اوین منتقل شدم. در خوابم وقتی وارد حیاط می‌شوم، مثل روز اول با پخشان و نسیم مشغول بازی کردن والیبال هستم. ورزش ذهن همه را آرام‌تر می‌کند، ذهن نسیم را بیش‌تر از همه.

 در خوابم باز هم درد روده تجربه می‌کنم اما وریشه را بالای سرم می‌بینم که با روغن زیتون شکمم را ماساژ می‌دهد. رفتار مادر مآبانه وریشه در ذهنم هک شده و هیچکس نمی‌تواند آن را پاک کند. گاهی در خواب از فرط خشم ناله می‌کنم؛ صورت وریشه به یادم می‌آید که در روزی که آزادی‌ام را خواندند، گارد بالای سرش ریخت و دستش را پیچانده بود.

آن روز بعد از اینکه وریشه را که دچار اضطراب شدید شده بود به تختش بردیم، از فرط خشم در حیاط زندان قدم می‌زدم و فکر می‌کردم چقدر می‌توانم رفتن را کش بدهم تا مطمئن شوم حال وریشه بهتر شده و عذاب وجدان دستانش را از گلوی سمانه برداشته است؟

در خوابم تلفنی با مادرم صحبت می‌کنم. به او می‌گویم ما از غذای زندان نمی‌خوریم چون نسیم هر وقت عصبانی می‌شود، خوشمزه‌ترین قورمه‌سبزی‌ دنیا را درست می‌کند. من از زندان آزاد شدم اما هر بار که با خواب‌هایم خودم را دوباره در زندان می‌بینم، جمله‌ی نسیم در گوشم می‌چرخد: «وکیل گفت قاضی شمشیر رو از رو بسته، می‌خواد اعدام بده.»

من از زندان آزاد شدم اما از همان روز در خواب‌های پریشان شبانه‌ام پخشان را می‌بینیم که رو به روی میز پینگ پنگ مجسمه‌ی «مادر» را با دستانش شکل داده است، والیبال بازی می‌کنیم و او برای اولین بار مرا با نام «شیلر»، همان زن قهرمان کورد آشنا می‌کند. زنی که قبل از دیدار با پخشان حتی اسمش هم به گوشم نخورده بود و بعدها فهمیدم قصه‌ی پر غصه همین زن کورد بود که زنان کوردستان را برای ژینا روانه خیابان‌ها کرد.

من از زندان آزاد شدم اما قسمتی از من کنار نسیم، پخشان و وریشه باقی ماند و در حیاط زندان از دور پخشان را تماشا می‌کند که درحال کمک به دخترِ یهودی است که از بیماری صرع رنج می‌برد؛ علی‌رغم تمام تفاوت‌هایی که در دیدگاه فکری باهم دارند. قسمتی از من مدام در فکر مرگ و در جدال با اعدام باقی ماند، در سکوت با پخشان و برای وریشه اعتصاب غذا کرد و حالا برای تنها گناهان هم‌بندی‌اش یعنی «کورد» و «زن» بودن اشک می‌ریزد.