جای معلم زندان نیست!
دوازدە دی ماە حکم زندان زهرا محمدی فعال سنندجی قطعی و برای اجرا به دادگاه فرستاده شد، زهرا که معلم زبان کوردی است و از فعالان انجمن نوژین سنندج است به دلیل تدریس زبان مادری به پنج سال زندان محکوم شده است.
هیما راد
اینکه جای معلم زندان نیست جای خود دارد اما آیا اگر زهرا زبان مادری تدریس نمیکرد باز هم به زندان محکوم میشد؟ با توجه به اینکه زبان کوردی در خطر از بین رفتن است و اکنون جامعەی کوردی بە شدت نیاز بە آموزش آن دارد آیا این حکم مغرضانه و از روی عمد نیست؟ نادیده گرفتن زبان مادری از سوی نهادهای دولتی و سعی در از بین بردن آن کاملا محرض است و این حکم به معنی واضحتر، حبس زبان مادری است.
اما دراین میان دلایل دیگری برای حکم زهرا وجود دارد اینکه زهرا زن است و در جامعەی ایران زن بودن جرم است کمااینکه زنی مطابق میل حاکمیت نباشد و بخواهد تاثیرگذار باشد اینجاست که با تمام تلاش خود زن را از عرصەی فعالیت باز میدارد. بنابراین با زندانی کردن زهرا و زهراها چند هدف را نشانە میرود، زنها را از فعالیتهای اجتماعی میترساند و آنها را بە منفعل بودن سوق میدهد و خانوادەها را دراین راە تشویق میکند زیرا هیچ خانوادەای راضی به زندانی شدن دخترانشان نیستند که آن هم دلایل زیادی دارد از جمله احتمال شکنجه و تجاوز به دختران در زندان و آسیبهای روحی بعد از آن و... به این ترتیب جامعە را به جامعەای مردانە بدون حضور موثر زنان ترغیب میکند.
تنگتر کردن عرصهی فعالیت بر زنان هدف غایی جامعەی مردسالار و دولت است هرچند غیرمستقیم اما هردو در یک راستا عمل میکنند. تنها امید، چگونگی واکنش جامعهی مدنی است که تا چه حد متحد هستند وتا چه اندازه حمایتگر. آیا بعد از این حکم و حکمهای مشابه که به زندانیان زن داده میشود طیف روشنفکر جامعه به مثابه یک کل عمل میکند؟
بعد از خبر قطعی شدن حکم زهرا محمدی شاهد واکنشهای زیادی از سوی فعالان (زنان، محیطزیست و....) بودیم مثل همیشه دو جریان موافق (جریانی کە از زهراها قهرمان میسازند و نگاهی تقدسگرایانە دارند) و مخالف (کسانی کە با کوچکترین اشتباە از طرف زهراها تمام عملکرد مثبت او را نادیده میگیرند) به وجود آمده بدون در نظر گرفتن فضایی سالم و بدون قضاوت دست به انتقاد زهرا محمدی زدند و برعکس، دیدن ویدیوی کوتاهی از حرفهای زهرا که به مزاق فعالان محیطزیستی خوش نیامده بود عرصه را برای فحاشی به هم دیگر فراهم کرد، ولی در این فضا هم فحاشیها بیشتر متوجه زنان بود در صورتی که همان انتقاد از مردان هم شنیده شد. بنابراین فضایی برای آزادی نظر زنان حتی در بین قشر روشنفکر جامعه وجود ندارد و متاسفانه خشونت کلامی که در بین عامهی مردم وجود دارد در اینجا هم دیده میشود.
آیا اگر در حکم صادر کردن و زندانی کردن افراد به خصوص زنان اختیاری نداریم در ایجاد فضایی امن برای حمایت از یکدیگر هم بی اراده هستیم؟ اگر نمیتوانیم عملکرد دولت را مورد نقد قرار دهیم نمیتوانیم فضایی برای نقد درست و سازنده از هم ایجاد کنیم؟ اگر نمیتوانیم قانون ضد زن را محکوم کنیم توانایی تغییر جامعهی ضد زن را نیز نداریم؟ و هزاران سوال دیگر که متوجه قشر آگاه و متفکر جامعه است. آیا نباید برای سالهای زندگی این افراد که برای رسیدن به اهدافشان و برای خدمت به بشریت در زندان سپری میشود ارزش قایل بود و در قبالش حرکتی به سوی بهتر شدن فضای مدنی انجام داد؟ که بیطرف و بیحرکت بودن در اینچنین زمانی خیانت به انسانیت است.