فقر زنانه ، زنانه شدن فقر
نویسندە: شادی احمدیان
نامگذاری بعضی روزها در تاریخ به فرصتی تبدیل شده که سیاستمداران وعدەهایی بسیار خوشایند به مردم بدهند و با دادن شعارهایی باعث فروکش کردن تنشها شوند و بعدها آنرا به فراموشی بسپارند. روز کارگر، روز پرستار، روز معلم و ... از این دست هستند.
این بار نوبت به کارگران رسیده است. کارگران، افرادی که در بدترین شرایط زندگی میکنند و مشکلات اقتصادی گریبان گیر آنان است و فریادشان به جایی نمیرسد. بی مهریهای کارفرما و مشکلات اقتصادی حاکم بر جامعه روز به روز سفرهشان را کوچکتر میکند اما در این میان هر بار که سخن از کارگران است کارگران مرد در نظرها تداعی میشود و حتی کارگران زن در این قافله هم نیستند. کسی از آنها نمیگوید و کسی از مشکلات متعددشان سخنی نمیراند در واقع زنان کارگر همانطور که در محل کار مورد بی مهری قرار میگیرند در جامعه نیز نادیده گرفته میشوند.
اینکه چند درصد زنان سرپرست خانوار هستند یا اینکه چرا باید دستمزد دریافتی آنها کمتر از مردان باشد در حالی که ساعت کاری یکسانی مشغول به کار هستند و موضوع قابل تاملتر این است که کارفرماها بیشتر به دنبال جذب نیروی کاری زن هستند زیرا میدانند با این افراد خیلی به مشکل بر نمیخورند و میتوانند حقوق کمتری به آنها اختصاص دهند و آنها نیز بخاطر ترس از بیکار شدن به مزایای کمتر راضی میشوند و حتی به حقوق کمتر اعتراض نمیکنند.
در مورد زنان سرپرست خانوار هیچ آمار رسمی و دقیقی وجود ندارد و اکثرا بخاطر شرایط شان مشغول شغلهای غیر رسمی هستند. از دست فروشی گرفته تا کار در کارگاەهای زیر زمینی بدون بیمه، در واقع به گرفتن حقوقی برای حیات خود و خانوادەشان رضایت میدهند. زنانه شدن فقر بارزترین نامی است که میتوان بر این شرایط گذاشت. وقتی مسئولان به مساله اشتغال زنان و حمایت از زنان شاغل میپردازند صرفا در مورد زنانی است که بصورت قانونی در بدنه دولت مشغول به کار هستند سخن میگویند و این لوایح و قوانین حتی شامل زنان کارگر بیمه شده با کار قانونی نمیشود و چه برسد به زنان کارگری که بیمه ندارند و نام شان هیچ کجا ثبت نشده است.
در اخبار غیر رسمی علی ربیعی وزیر کار دهه ٩٠ اعلام داشت که ده میلیون کارگر غیررسمی و بدن بیمه در کشور وجود دارد که حدودا یک پنجم آنرا زنان تشکیل میدهند. چیزی در حدود ٢ میلیون زن که فاقد هر نوع بیمه و دستمزد رسمی تحت رنجها و استثمارهای ریز و درشت مشغول به کار هستند.
حال اگر در این آمار زنان خانهدار هم محاسبه شوند آمار فجیعتری بدست میآید. اگر دولتها مجبور شوند خدماتی که زنان خانهدار تحت عنوان کارگر خانگی انجام میدهند بصورت اجتماعی عرضه کنند چه اتفاقی میافتد. اگر پخت و پز نه در خانهها بلکه در آشپزخانههای عمومی عرضه میشد یا اینکه در مورد تربیت کودکان و انواع کارهایی که زنان در خانه انجام میدهند چقدر هزینه صرف میشد. در بین انواع و اقسام کارها و افراد مختلف جامعه شغل زنان خانهدار گم است. در واقع این کار مجانی به نفع کل سیستم اقتصادی و در جهت استثمار زندگی زنان است.
از سوی دیگر زنان کارگری که برای همسر یا یکی از مردان خانواده کار میکنند از پاک کردن سبزی تا قالی بافی، صنایع دستی، خدمات غذایی، خیاطی و کشاورزی در زمینهای خانوادگی و دیگر مشاغلی که در خانه میتوان انجام داد که وضعیتشان از تصاویر روزمره جامعه حذف شده و مورد دادخواهی قرار نمیگیرد. بنابراین مورد حمایت و سیاستگذاری دولت قرار نمیگیرد. همین امر کار بازرسی اداره کار بر وضعیت این قسم از کارگران را سخت میکند و متاسفانه هیچ روند رو به بهبودی در اوضاع هیچ یک از این زنان دیده نمیشود.