«بگذارید این داستان‌ها گفته و شنیده شود»

نویسنده تالیا چانگ، کتابدار دانشگاه و معاون آموزشی (سیستم‌های دانش)، دانشگاه اتاوا می‌گوید: به باور من، داستان زندگی‌های سخت زنان باید همواره گفته و شنیده شود. یکی از این داستان‌ها داستان مادر خودم است که بخشی از رشته‌ی فرهنگی غنی تاریخ و تجربه زنان است.

نقل قولی که به اشتباه به وینستون چرچیل نسبت داده می‌شود، می‌گوید: «تاریخ را فاتحان می‌نویسند». اما درست‌ آن  است که بگوییم تاریخ را صاحبان قدرت و کسانی می‌نویسند که به مطبوعات دسترسی دارند.

من به عنوان یک کتابدار دانشگاه، به اهمیت حفظ داستان‌های کمتر شنیده شده واقفم. فکر می‌کنم این داستان‌ها باید گفته شود تا برخی حقایق تأثیرگذار از تاریخ ناپدید نشود. بر کسی پوشیده نیست که داستان زنان اغلب ناگفته باقی می‌ماند. اما خوشبختانه تلاش‌هایی هم در این زمینه صورت گرفته است؛ از جمله مجموعه‌ی ویژه دانشگاه اتاوا - به نام بایگانی زنان کانادا – که اقدامات بسیاری از قهرمانان گمنام را که موج دوم جنبش زنان در کانادا را ایجاد کردند، مستند کرده است. این آرشیوها شاهد وقایع دهه ۱۹۶۰تا ١٩٨٠هستند، زمانی که تغییر اساسی در نحوه نگاه به نقش مادرانه ایجاد شد، زیرا قرص‌های ضد بارداری به تدریج در دسترس قرار گرفتند و سقط جنین قانونی شد.

جنبش زنان حول مبارزه برای حق زنان و حق انتخاب اینکه آیا می‌خواهند بچه‌دار شوند و اگر بله، چه زمانی و در چه سنی، متحد شد. اما حتی در درون جنبش زنان، اختلافات بسیاری پیرامون این موضوع وجود داشت و همچنان زنان به حاشیه رانده‌شده‌ی بسیاری خواستار شنیده شدن بودند. زنان تمدن‌های نخستین، از جمله زنان جوامع اینوئیت و متیس، زنان مهاجر، زنان نیازمند و لزبین‌ها به همان اندازه که مشتاق مبارزه برای حقوق سقط جنین و تولد بودند برای دستیابی به حقوق مالی و قانونی زنان و حمایت از کودکانی نیز مبارزه می‌کردند.

محققان و بایگانی‌ها باید برای اطمینان از اینکه این صداها شنیده می‌شوند و به جریان اصلی روایات وارد می‌شوند، بیشتر تلاش کنند. کتابخانه دانشگاه اتاوا به عنوان بخشی از این تلاش، میزبان پورتال جنبش زنان کانادایی است. این پورتال فهرستی است از روایات آرشیوی که فعالیت‌های فمینیستی کانادا، از دهه ۱۹۶۰تاکنون، را مستند می‌کند. این کتابخانه همچنین پروژه‌ای با محور داستان‌‌های آرشیوی زنان آغاز کرده است تا توجه عموم را به داستان‌های موجود در این گنجینه، کتاب‌ها، وسایل، پوسترها و سایر یادگاری‌ها جلب کند.

داستان اعمال دشواری که مادران بسیاری به خاطر فقر و ستم مجبور به تن‌دادن به آنها می‌شوند، کمتر گفته می‌شود. من در خانواده‌ای چینی بزرگ شدم، یادم می‌آید که مادربزرگم مجبور شد دختران دوقلویش را رها کند، این وضعیت برای هر مادری، از جمله خود من، غیرقابل تصور است. مادرم برایم توضیح داد که در آن دوره در چین از نظر اجتماعی قابل‌قبول نبود که یک خانواده بیش از دو دختر داشته باشد. مادربزرگ من قبلاً مادرم، خاله‌ام و عمویم را داشت، بنابراین با اکراه دختران دوقلوی تازه متولد شده‌اش را رها کرد.

والدین خود من در جوانی ازدواج کردند و در تلاش برای بزرگ کردن سه دختر کوچک بودند که تصمیم گرفتند جنوب چین را در جست‌وجوی زندگی بهتر ترک کنند. آنها از تایشان در گوانگدونگ به هنگ کنگ نقل مکان کردند، جایی که یک دختر دیگر به دنیا آمد، سپس به برزیل نقل مکان کردند و آنجا من و خواهرم به دنیا آمدیم. پدر و مادر من اکنون شش دختر دارند. خواهرانم به یاد می‌آورند که والدینم در مورد اینکه آیا من و خواهرم، که کوچک‌ترین فرزندان خانواده هستیم، را به پرورشگاه بفرستند یا نه بحث می‌کردند.

من در کانادا بزرگ ‌شده بودم و وقتی این مسائل را فهمیدم وحشت کردم. مادرم مدام سعی می‌کرد آداب و رسوم فرهنگی چینی آن دوران را توضیح دهد. او می‌گفت: «باید بفهمی. زمانی که دختران در خانواده‌ای به دنیا می‌آمدند، در نهایت ازدواج می‌کردند و برای ثروتمند شدن به خانواده‌ی دیگری می‌پیوستند. در حالی که نقش پسر این بود که نوه، همسر و ثروت اضافی برای خانواده به ارمغان آورد.» از نظر مادرم، اینها واقعیت‌های اقتصادی سختی بود که به مرور زمان به ارزش فرهنگی بدل شده بود.

پدر و مادر من نیز، مانند اکثر خانواده‌های مهاجر، سخت کار کردند تا خانواده پرجمعیت خود را تأمین کنند. مادرم در صنعت نساجی در منطقه مایلاند مونترال و پدرم به عنوان آشپز در یک رستوران کار می‌کردند. آن‌ها آنقدر مشغول بودند که نمی‌توانستند بر تحصیل من نظارت کنند، اما همانند بسیاری از خانواده‌های پرجمعیت، خواهران بزرگترم مسئولیت «مادری کردن» ما کوچکترها را بر عهده گرفتند. بنابراین من «مادران» زیادی دارم که همیشه با عشق به آنها ادای احترام می‌کنم.

اکنون که بزرگ‌تر شده‌ام، نه تنها فکرم درگیر مادر و مادربزرگم و انتخاب‌های دشواری است که آنها به عنوان یک مادر مجبور بودند انجام دهند. به زنان دیگر در سایر نقاط جهان هم فکر می‌کنم که حق تحصیل یا انتخاب‌های باروری خود را تنها محدود به حکم قانون‌گذاران یا فقر یا تبعیض می‌دانند و هیچ حق انتخابی برای خودشان قائل نیستند. من به تمام زنانی فکر می‌کنم که در طول دهه‌ها برای شرایط کاری بهتر، برای تأمین هزینه‌ی مهدکودک‌های دولتی، دستمزد برابر و در کل آسان‌تر کردن زندگی مادران مبارزه کردند و از تک‌تک آنها سپاسگزارم.