دیکتاتورها چگونه می‌آیند و چرا می‌روند؛ نقش زنان در سرنگونی استبداد

از صدام تا اسد، از هیتلر تا خامنه‌ای؛ دیکتاتورها چگونه ساخته می‌شوند و چرا سقوط می‌کنند؟ این گزارش به بررسی ویژگی‌های شخصیتی دیکتاتورها، علل سرنگونی آنان و نقش کلیدی زنان در فروپاشی نظام‌های استبدادی می‌پردازد. آیا آزادی جامعه به آزادی زنان گره خورده است؟

شبنم رحیم زاده

بوکان- معمر قذافی، رهبر دیکتاتور لیبی، می‌توانست پیش از آنکه به دست مردم خشمگین کشته شود از قدرت کناره‌گیری کند. حسنی مبارک هم چند هفته پیش از روزی که مجبور به استعفا شد امکان ترک مصر را داشت. صدام حسین با دیدن اولین رنج تحمیلی خود به کوردها می‌توانست به قسمتی از وجدانش رجوع کند که آنقدر سیاه نشده بود، هیتلر نیز توانایی آن را داشت که برای صلح قدم بردارد. حتی بشار اسد تازه سقوط کرده هم می‌توانست با واقعیاتی که در پیش چشمش رخ می‌داد از راه پدرش، حافظ اسد، دست بکشد. رجب طیب اردوغان و علی خامنه‌ای هم همیشه راهی برای انتخاب عدالت داشته‌اند اما حکومتشان تا کنون بجز خون، سرکوب و استبداد ارمغانی نداشته است.

آیا دیکتاتورها همیشگی هستند؟ آیا آن‌ها رنج مردم را نمی‌بینند؟ علت آن همه ستم و کشتاری که به دست قدرت‌های دیکتاتور رخ می‌دهد چه می‌تواند باشد؟ مبارزات زنان در معادلات سرنگونی دیکتاتور در کجا قرار دارد؟

در این گزارش به بررسی ویژگی‌های شخصیتی دیکتاتورها، چرایی سقوط آنان و نقش زنان در این فرایند پرداخته شده است.

 

مسیر شکل‌گیری دیکتاتورها و ویژگی‌های مشترک آنان

دیکتاتور به کسی گفته می‌شود که قدرت مطلق و بدون محدودیت را در اختیار دارد و معمولاً بدون توجه به حقوق و آزادی‌ سایرین، قوانین و دستورات را به خواست خود اجرا می‌کند.

دیکتاتورها در طول زمان با تأثیر پذیرفتن از محیط و تروماها به یک دیکتاتور تبدیل می‌شوند. آن‌ها بخشی از جامعه و مردم هستند؛ رهبرانی که با وعده‌ی بهسازی بر سرکار می‌آیند، خود را مهم‌ترین محافظ مردم در برابر دشمنان معرفی می‌کنند و در ابتدا بسیار محبوب هستند اما با گذشت زمان از توده‌ی مردم جدا می‌شوند و با رنج و درد آن‌ها بیگانه می‌گردند.

از ویژگی‌های شخصیتی دیکتاتورها می‌توان به خودشیفتگی، سطحی‌نگری، خودمحوری، رفتارهای کلیشه‌ای، انعطاف‌ناپذیری، نگاه شکاکانه، میل به عدم تغییر، لجبازی و... اشاره کرد. برخی از این ویژگی‌ها در ارتباط با قدرت شکل می‌گیرند و با اعمال خشونت تقویت می‌شوند.

با نگاهی بر الگوی رفتاری رهبران دیکتاتوری مانند اردوغان، خامنه‌ای، اسد، صدام، هیتلر، پهلوی و ... اشتراکات چشم‌گیری می‌یابیم. آن‌ها هیجانات و عواطف انسانی خود را سرکوب کرده‌ و خود را نجات‌دهنده یک ملت یا ایدئولوژی معرفی کرده‌اند، درکی از واقعیت جامعه ندارند و کشتار و جنایات خود را اخلاقی-انسانی و دینی می‌نامند. کوچکترین اعتراضات و عقاید مخالف را سرکوب می‌کنند و انتقادناپذیر و اصلاح‌ناپذیرند. دیکتاتورهای تاریخ هرگز از مسیر خشونت و خودمحوری باز نگشته‌اند.

داستان‌های قعر زندان صیدنایا در سوریه، جریانات تعیین قیم در ترکیه، سرکوب گسترده‌ی مردم در خیزش انقلابی "ژن، ژیان، آزادی" در روژهلات و ایران، قانون احوال شخصیه در عراق نمونه‌های قابل لمس اخیر هستند که به وضوح اعمال دیکتاتورمنشانه را انعکاس می‌دهند.

 

چرخه قدرت و انزوا؛ مسیر سقوط دیکتاتورها

دیکتاتورها در ابتدا جوابگوی نیاز پیروانشان هستند اما به تدریج از مردم جدا می‌‌شوند و در رفتارهای کلیشه‌ای خود ثبات می‌گیرند در نتیجه نمی‌توانند همپای تغییرات جامعه پیش بروند. هر گامی که دیکتاتور به سمت مردم بردارد یک قدم او را از قدرت دور می‌کند و دوری از قدرت برای او نشانه‌ای از نابودی است. ترس جدایی از قدرت در یک چرخه‌ی دائمی، رفتارهای کلیشه‌ای را تشدید می‌کند.

حلقه‌ی اطرافیان این اشخاص را قدرت‌خواهانی متملق و دروغگو یا به عبارتی دیکتاتورک‌ها تشکیل می‌دهند. دیکتاتورک‌ها گروه‌های کوچکتری از خود تکثیر می‌کنند که خودکامگی و منفعت‌طلبی رئوس قدرت را در سطح گسترده‌تری از جامعه نمایش می‌دهد در حالی که هیچ کدام خود را مسئول جنایاتش نمی‌داند. آن‌ها به مرور سبب قطع ارتباط دیکتاتور بزرگ با حقایق جامعه می‌شوند. آنان تنها چیزی را به زبان می‌آورند که دیکتاتور به شنیدنش علاقه‌مند است و بزرگ‌منشی غیرواقع‌بینانه، دروغگویی به خود و عمق‌گریزی او را تشدید می‌کند.

قذافی مخالفان بسیاری داشت اما مردم لیبی را حامیان سرسخت خود می‌نامید، بشار اسد سال‌ها در برابر جوامع بین‌المللی رنج مردم سوریه را قاطعانه انکار می‌کرد، هیتلر میلیون‌ها دلار هزینه کرد تا اقداماتش را توجیه کند و حالا جمهوری اسلامی با مشروع نشان دادن جنایات خود در سراسر ایران و به ویژه روژهلات به استبداد تداوم می‌بخشد؛ نمونه‌ای از آن، روزهایی از آبان ۱۴۰۱ و خیزش انقلابی(ژن ژیان آزادی) است که در شهرهایی چون بوکان، مهاباد، اورمیه، کرج، جوانرو و... مردم برای آزادی‌خواهی و نارضایتی از رژیم به خیابان آمده بودند اما صداوسیمای ایران آن‌ها را اغتشاشگر نامید و پس از آن احکام سنگینی چون اعدام را برحق جلوه می‌داد.

جریان دیکتاتوری یک جریان ثابت نیست. بعضی از بررسی‌های تاریخی، دوره‌ای ۳۰ تا ۴۰ ساله را برای موج‌های تغییر و تحول در جامعه نشان می‌دهند. ترس از سقوط، دوستان و معتمدان را نیز با دلایل شکاکانه و پارانوئیدی کمتر می‌کند. دیکتاتور با میل بسیار به قدرت و سیطره بر تمام مردم و ناخودآگاهی که غرق در خودبرتربینی است، تنها می‌ماند.

دیکتاتورها سقوط را به خود می‌بینند با این حال رفتن یکی از آن‌ها ضامن نیامدن مستبد دیگری پس از او نیست؛ اتفاقی که در ایران با سقوط پهلوی و بر سر کار آمدن جمهوری اسلامی رخ داد یا ممکن است حالا در سوریه با بر سر کار آمدن تحریرالشام تکرار شود.

 

از پدرسالاری تا آزادی؛ زنان، پیشگامان سقوط دیکتاتورها

سقوط دیکتاتورها در طول زمان بدون زنان امکانپذیر نبوده است اما ستم بر زنان پس از سقوط هم ادامه داشته و جامعه‌ی دیکتاتورپذیر همچنان در قید حیات است. دیکتاتورها سقوط می‌کنند اما جامعه‌ی دیکتاتورپذیر و دیکتاتورساز نیز همزمان باید از میان برود؛ در سوریه با نابودی رژیم اسد زنان از زندان‌ها آزاد شدند اما تصویر زنان دیگری در فضای مجازی که سرشان بریده می‌شود، زندانی شده و مورد تعرض یا تحقیر قرار می‌گیرند، با وجود اعلام آزادی حجاب مجبور به پوشاندن موهایشان می‌شوند و ... نشان از تداوم ظلم است.

حقایق موجود از تاثیرات آزادی، مبارزات و مقاومت زنان بر دیکتاتورستیزی در جامعه خبر می‌دهد. به این معنا که تا زمانی زنان آزاد نباشند و ساختار ذهنی‌ جامعه در مورد هویت زنان تغییر نکند، انقلاب واقعی رخ نخواهد داد و آزادی‌ تحقق نمی‌یابد.

حاکم کردن نظام «پدرسالار» در ناخودآگاه جامعه از ویژگی‌های حکومت دیکتاتوری است. افراد جامعه خود را چون کودکانی نابالغ و نیازمند قدرت پدر (شخص دیکتاتور) می‌بینند. آن‌ها گمان می‌کنند باید بی چون و چرا از پدر اطاعت شود تا مورد غضب وی قرار نگیرند و با مطیع بودن در امان خواهند بود ولی تقدس قدرت پدرسالار باید درهم شکسته شود. این زنان هستند که در طول سالیان متمادی با ریشه‌های پدرسالاری مبارزه‌ کرده‌اند و سرپیچی از ناعدالتی را ترویج نموده‌اند. با درهم شکستن سیستم پدرسالاری، جامعه تغییر می‌کند. این اصل به وضوح در روژاوا پیش از سقوط رژیم اسد و با فعالیت نیروهای کورد در سطح جامعه و آگاه سازی زنان خود را نشان داد.

در ایران با خیزش انقلابی «ژن،ژیان،آزادی» تاثیرات مبارزه‌ی زنان بر جامعه به‌ویژه کودکان چشم‌گیرتر شد.

مینا.ک معلم بوکانی با تجربه‌ای ۲۵ ساله از حضور در مدارس، در این‌باره می‌گوید: «در نسل‌های قبل که اطاعت و پدرسالاری اصل مهمی بود، کودکان ظلم‌پذیرتر بودند اما در این نسل که زنان برای حقوق خود مبارزه کردند و آزادی بیشتری در خانواده به دست آورده‌اند یا با حجاب اجباری مقابله می‌کنند، کودکان هم این را می‌بینند و در برابر ظلم مقاومت می‌کنند. فرزندان مادری که برای حقوق خود می‌جنگد و در برابر استبداد سر فرود نمی‌آورد شجاع‌تر و مقاوم‌تر از سایرین است.»

تمام اصول، اثباتی بر این است که آزادی جامعه به آزادی زنان گره خورده است. زنان با وجود فشارهای بسیار در میدان مبارزه هستند‌، از هر سو با موج‌های سنگینی از سرکوب مواجه می‌شوند و دیکتاتورهایی مانند جمهوری اسلامی که ازقدرت زن هراس دارد، با صدور حکم اعدام برای پخشان‌ها و وریشه‌ها زنان را زیر رگبار سرکوب و زن‌ستیزی‌ گرفته است. مقاومت زنان اما، در جریان است و در سرزمین‌هایی چون کوبانی درخشش آن پیدا ست. اتحاد فرامرزی زنان، انقلاب زنانه را رقم می‌زند و رمز سقوط ابدی دیکتاتورها در‌همین است.