زن، زندگی را فریاد زد و آزادی شروع شد

یا خود را برهانید یا از من نیستید؛ زیرا رسم من آزادی است...

هیما راد

سنه- جمعه کە بە کوه می‌روم با این شعارها روبرو می‌شوم اینجا آبیدر است، کوه برافراشته‌ی سنه، آنجا که زنان و مردان شجاعش پرورش می‌یابند، آبیدر مادری است که درس ایستادگی می‌دهد.

نزدیک به سه ماه است فرزندانش با صدایشان با دست‌های بی سلاحشان، با پاهای خسته اما پر امیدشان انقلاب را رقم زده‌اند، با مشت گره کرده‌شان شعار دادند، جانشان را هزینه‌ کردند اما دیگر تنها نیستند.

می‌خواهم از درختانی بگویم که حرف‌ها دارند، از سنگ‌هایی که دل دارند و از کوه‌هایی که آغوشی بزرگ برای مردمانی بی‌پناهند.

اینجا در دل این سنگ‌ها و در کنار این درختانِ همیشه ایستاده، آزادی دزدیده شده‌ای را می‌یابی که به تو یادآور می‌شوند خارج از اینجا اسیر و دربندی.

این روزها اینجا هم سکوت نیست، سروصدایی است که مپرس، کوه گله‌مند است از تو، که این همه دربند بودنت چیست؟!

مگر نباید فرزندان این کوه از استحکام سنگ‌هایش، از ایستادگی درختانش از جسارت و خروش چشمه‌هایش نشانی ببرند؟!

انگار اینبار هشداری است برای فرزندان دربندش که یا خود را برهانید یا از من نیستید؛ زیرا رسم من آزادی است...