نقد و بررسی کتاب مترسک
نقد و بررسی مجموعه داستان مترسک در مؤسسه بامداد امید صبا با حضور مریم عربی، مهدیه کوهیکار، خزر مهرانفر برگزار شد.
نفس جاویدان
تهران- پنج شنبه ۱۳ اردیبهشت، نقد و بررسی مجموعه داستان مترسک فرزاد عزیزی کدخدایی در مؤسسه بامداد امید صبا با حضور مریم عربی، مهدیه کوهیکار، خزر مهرانفر برگزار شد.
در این نشست مریم عربی با بررسی روایت داستان و نوع نگاه نویسنده نسبت به جامعه سخن گفتە و اشاره کردند که موضوع جالب توجهای که در تمامی داستانها به چشم میخورد و مشترک بود اسطوره بازگشت است. نویسنده بازگشت و ضرورت بازگشت به مبدأ را برای من خواننده اینگونه ایجاد کرد که چرا من در این دوران و به عنوان انسانی مدرن هنوز احساس نیاز به بازگشت به مبدأ، احساس نیاز به خانه پدری و منشأ را دارم. این احساس نیاز را در دو داستان اول به خوبی به من نشان داد.
مهدیه کوهیکار با نقد فوکویی به بررسی کتاب پرداخت و گفت: با وجود قطر کمی که کتاب دارد ولی از دیدگاههای متفاوتی میشود آن را بررسی کرد. جدای از بحث اسطوره چیزی که در این داستانها وجود دارد بحث هویت بود. من بحث هویت را به نگاه میشل فوکو وصل میکنم. فوکو میگوید قدرت آن چیزی نیست که از بالا میآیدو حالت استیلایی ندارد بلکه پخش است، در دو صورت آدمها میتوانند سوژه شوند یکی از طریق انقیاد و فرمانبرداری از قدرت است و دیگری از طریق کسب هویت. ما در این داستانها میبینیم که اشیاء و آدمها هویتشان را از دست میدهند و دقیقا آن اتفاق که فوکو میگوید میافتد یعنی آدمها با کنشی که دارند که آن کنش بی کنشی است به افزایش قدرت کمک میکنند.
خزر مهرانفر بیشتر با رویکرد فرانکفورت داستان را بررسی میکند و میگوید: فرزاد عزیزی کدخدایی با استناد به اسطوره، خاطر جمعی، هویت جمعی انسانها خصوصاً ایرانیها از محمدخان قاجار تا مصدق و.. . آنچه که به سر کشور آمده را روایت کردند. در داستان دوم هویت جمعی جهان را گفتند، از خویش و داس و گیوتین و جدا شدن سر که من آن را نماد انقلاب فرانسه میبینم.
خزر مهرانفر تراژدی و سوگنامه را از دید والتر بنیامین بررسی کرد و آن را به داستانها ربط داد. و گفت: در داستانها سوگواری وجود دارد. والتر بنیامین میگوید که انسانها در تراژدی انسانها ابژکتیو و کنشگر هستند اما در سوگوار سوبژکتیو و به قربانی اجازه داده نمیشود که تبدیل به ابژه شود و درگیر آن اختلالی است که سوژه برایش ایجاد کرده است. او گفت من در داستانهای فرزاد عزیزی کدخدایی اینها را بینابینی میبینم، شخصیتها دوست دارند کنشگری داشته باشند اما در نهایت مغلوب فضا میشوند. نویسنده بدن آنکه از زبان سوگواری استفاده کند ما را به آن سمت میبرد.