مرگ سارا دلدار بر اثر عفونت‌های ناشی از گلوله‌‌های ساچمه‌ای

براساس گزارش رسانه‌های حقوق بشری سارا دلدار؛ از بازداشت شدگان خیزش انقلابی «ژن ژیان آزادی» و زندانی سیاسی پیشین بر اثر عفونت‌های ناشی از جراحات گلوله‌های ساچمه‌ای جان خود را از دست داده است.

مرکز خبر- سارا دلدار، فعال مدنی، پرستار و زندانی سیاسی سابقِ گیلانی و اهل رشت، ۳۲ ساله، که در جریان خیزش انقلابی «ژن ژیان ئازادی» در سال ۱۴۰۱ بازداشت شده بود، در اثر عفونت‌های ناشی از جراحات ساچمه در سر و بدن، در یکی از بیمارستان‌های رشت جان خود را از دست داد.

 این زندانی سیاسی پیشین  ۹ ماه پیش، در دی‌ماه ۱۴۰۲، پس از سپری کردن شش ماه حبس، به طور مشروط از زندان لاکان رشت آزاد شده بود.

یلدا دهقان، زندانی سیاسی سابق و یکی از همبندی‌های سارا دلدار، ضمن تأکید بر اینکه مرگ سارا دلدار به هیچ وجه اتفاقی طبیعی نبوده است، گفت: «سارا دلدار وقتی در زندان لاکان رشت محبوس بود، به شدت درگیر این بود که مأموران زندان داروها و قرص‌های وی را به او بدهند، اما مأموران زندان به هر بهانه‌ای از دسترسی این زندانی به داروهایش جلوگیری می‌کردند.»

وی در ادامه با اشاره به عدم دسترسی این زندانی سیاسی به دارو و عدم درمان وی در زندان گفت: «شبی که سارا به در می‌کوبید و حالش خیلی بد بود، برای اینکه به وی رسیدگی کنید و به خاطر دارید؟ و شما به او می‌گفتید بهانه نیار، نقش بازی نکن، تو چقدر عاشق قرص و دارو هستی، برو بگیر بخواب.»    

بنا به گزارش‌های برخی منابع حقوق بشری، سارا دلدار «در دوران حبس خود شکنجه‌های شدیدی را تحمل کرد که وضعیت جسمانی او را وخیم‌تر کرد. در مدت حبس، سارا دلدار از جراحات ناشی از ساچمه‌هایی که به درستی درمان نشده بودند، رنج می‌برد. در دی ماه ۱۴۰۲، مقامات او را به طور مشروط برای درمان آزاد کردند، اما عفونت‌ها تا آن زمان آسیب‌های غیرقابل جبرانی وارد کرده بودند». طی شش ماه پایانی زندگی عفونت‌ها وخامت یافته و «سرانجام او پس از یک مبارزه طولانی و دردناک، شنبه ۱۷ شهریور ۱۴۰۳، در بیمارستانی در رشت درگذشت».

سارا دلدار، پیشتر در جساب کاربری اینستاگرام خود اعلام کرده بود که به دو اتهام «تبلیغ و توهین علیه نظام» و «ترویج فساد و فحشا و ارتباط با رسانه‌های معاند» به «یک سال و سه ماه و ده روز» و همینطور «شش ماه» حبس محکوم شده است. این زندانی سیاسی پس از گذران دوران حبس خود بابت محکومیت دوم، پس از شش ماه حبس در زندان لاکان رشت به شکل مشروط در اواسط دی‌ماه ۱۴۰۲ آزاد می‌شود.

این پرستار که در جریان خیزش انقلابی «ژن ژیان ئازادی» به مجروحان کمک می‌کرده است، در آخرین پست اینستاگرامی خود که در تاریخ ٣١ تیرماه ۱۴۰۳ تصاویری را از بیمارستان رشت منتشر می‌کند که در یکی از عکس‌ها کبودی‌های ناشی از ساچمه بر روی پای او کاملاً مشهود است. او در این پست ضمن اشاره به کمک به مجروحان خیزش انقلابی «ژن ژیان ئازادی» نوشت: «اول مرداد هزار و چهارصد و سه، فردا روزی که یکسال پیش از دادگاه مستقیم به زندان لاکان رشت برده شدم. هیچ حس و درد و ترسی نداشتم یا حتی نگفتم با خودم کاش این کارو نمی‌کردم چون من کاری نکردم جز اینکه زخمیا رو نجات دادم و جراحی کردیم و سکوت نکردم در برابر وجدانم و وجز قلمی که جز راستی هیچ ننوشت.

روزها گذشت داخل زندان و تا  حکمم اومد دو تا جرم یک سال و سه ماه و ده روز و شش ماه و خورده‌ای موندم و آزادی مشروطم اومد این مدت هر چقدر هر ثانیه چه چیزایی گذشت و بگم بازم کمه از بهداشت از دعواها از سرما از گرما از اینکه آرزوت باشه ماه و آسمونو ببینی. ولی خب همه این چیزا و صد برابرش برای وطن کمه وقتی که اومدم به هیچ کس نگفتم تا استقبالم نیان تا هیچ گلی نیارن وقتی آزادی هیچ معنی نداشت، روزها گذشت همش فکر و ذهنم زندان بود پیش دخترایی که کمکشون کردم ترک کردن پیش اینکه وای دعوا نشه وای برف نیاد سردشون میشه حتی غذاهایی که هوس کرده بودن برام درست می‌کردن نمی‌خوردم تا اینکه گفتم اینجوری نمیشه باید بلند شم مثل همیشه رفتم سر کار خودم از صبح تا شب درگیر کردم تا برسم خونه بخوابم و فکری نکنم همه رو محل کار خندوندم و انرژی دادم تا اینکه کم کم مریض شدم پیگیری کردم دکتر رفتم تا اینکه هر روز بدتر عفونت و هنوز از دومین ماه که زندان بودم پریود شدم دیگه نشدم تا الان تو زندان فشار عصبی گرفتم و بعد مشکلای دیگه گفتم شاید چون من کبدم مشکل داشت این عفونت‌هارو گرفتم یه هفته بیمارستان خوابیدم دیگه آدم قبل نبودم ضعیف ضعیف شدم کمخونی شدید و بزرگ شدن طحال و کلیه و تخمدان بعد دیدم بچه‌هایی که از زندان اومدن خیلیاشون بیماری زمینه‌ای گرفتن، ولی با تمام این رنج‌ها  ودردها ساچمه‌ای تو بدنم و سرم  هر لحظه ناخوداگاه می‌بینم خیابون پر از صدای تیر و خون، رژه می‌رن تو ذهنم و جز مشت کردن ناخن داخل گوشتم هیچ تسلی نیست. ولی باز هم با تمام وجود به تمام شیر زنان سرزمینم افتخار می‌کنم و روحم پیش خواهرای تو بند که تمام رنجاشونو دیدم و باهاشون زندگی کردم.»